میگفت اگر یک دعای مستجاب الدعوه داشتی، آن را خرج عاقبت بخیریات کن. اما اضافه کرد، یادت نرود که از تو حرکت، از خدا هم برکت. عاقبت بخیری را اگر برکت ببینی که هست، لازمهاش حرکت توست.
شروع به حرکت که کردی، اخلاص را دستمایه آن کن. انتظارت به چشم آمدن نباشد. یک موقع یادت نرود که برای خدا حرکت کردی، نه این و آنِ منتسبِ به خدا.
گفتنش آسان است همهی اینها. اما آدم است دیگر، جسمش و جانش توانی دارد بالاخره. بعد قدری حرکت خسته میشود. درست قدم برداشتی اگر ننشینی در انتظارِ خداقوتِ این و آن. قوت را خیر الناصرین میدهد به تو.
صبر را اگر در این مسیر، همراه خود کردی، مواجهه با ناملایمتی ها برایت آسانتر خواهد شد. در آخر هم بدان که خدا میرساند برکتی را که در رسیدن به آن روانه شدی.
میدانی سید، به نظرم حرکتِ تو خود، برکت بود. تو رکود مدتدارِ رخنه کرده در این کشور را شکستی و شاید بعد سالها، یادآوری کردی که لزوما امضای کسی تضمینِ چیزی نیست و ضمانت حقیقی در حرکتِ وجودیِ ماست؛ نه منت و انتظار این و آن را کشیدن.
برکت اما برای شخصِ تو احتمالا همین رفتنِ شهادتگونه باشد در شب میلاد مولایت رضا.
به قول عزیزی، غم را باید تکاند. غم نباید بیاید و بماند؛ اگر بماند، دل و جان آدم را خسته میکند. اما میدانی، بعضی غمها رقیقاند؛ غم های محترم. این غمها را باید نگه داشت. وسطِ شلوغی ها و هیاهوی زندگی، غمی میآید و راه به پشتِ پلک هایت پیدا میکند و تو را از روزمرگی و بیدردی، نجاتت میدهد.
غمِ از دست دادنِ تو، جریان ساز است و راز این خونهای مطهر، هنوز مانده که فاش شود.