این روزها که می گذرد و آشفتگی های گوناگون در حوزه های فرهنگ و اقتصاد و سیاست و ... می بینم. بیشتر به این مفهوم فکر می کنم که مشکل چیست؟
در میان این همه تصمیم سازان و تصمیم گیران و مجلس و دولت و اندیشکده های گوناگون واقعا کسی نیست که به زمین بازی بنگرد و بر اساس تحلیل های عمیق و .... پیش بینی های از جنس آینده کند. این همه روزمرگی و مردگی در ساختاری های اداری و تشکیلاتی و تصمیم سازی و اجرایی ما برای چیست؟
چه میشود که با ابزاری مثل تلگرام وقتی که عمده کشور دچارش می شوند و بهره میبرند و نیازهایشان را رفع می کنند در بالاترین سطوح امنیت ملی درگیر می شویم. مگر ما عصر چت روم های یاهو و هنگ اوت گوگل و وایبر و .... را ندیده ایم. مگر سیر گرایش جهانی به سوشال مسنجرها را ندیده بودیم؟
پس این عقلای قوم کجا هستند؟ این کسانی که بایستی از وقایع و حوادث ، حکمت را استخراج کنند و سازمان دهی کنند و تصمیم سازی و ...
خلاصه هر چه بیشتر می گذرد به این نتیجه میرسم که گیری وجود دارد. گیری که سطوح مختلف درگیر آن هستند و متاسفانه معدودی تصویر کلی و کلان این اشکال را ترسیم می کنند.
سوالم اینست که اساسا فقه اسلامی توان ورود به عرصه نظام سازی را دارد و اگر پاسخ آری است. چرا و چگونه؟
ما در جایی از تاریخ خود جا مانده ایم و در غفلت و تاریکی قدم گذاشته ایم که هنوز از آن بیرون نیامده ایم. انقلاب اسلامی شاید نشان داد که باید راه را بازگردیم و طور دیگر ببینیم. زکات که دارای جنبههای فردی است و گذشت و اعطای «ما یحب» را به انسان میآموزد که خود این یک تجربه و آزمون بسیار مهم است، امّا یک ترجمان اجتماعی دارد؛ خب اینها نوعی از روایت است که توان بالقوه را اشاره می کند اما چه کسی و چرا باید به بالفعل کردن این توان بیاندیشد؟ چه طور انسانی بزرگترین معروفها را در درجهی اوّل عبارت ایجاد نظام اسلامی و حفظ نظام اسلامی؛ می داند و باور دارد؟
به این مقاله بالا که رسیدم دیدم هر چه میخواستم بگویم گفته. همان را بخواند. والسلام.