به اعتقاد من چیزی که این روز ها در مورد موج هفتم کرونا می شنویم، از حدود 20 روز پیش شروع شده و با سرعت بسیار زیادی در حال گسترش هست. اگر هم نتایج جهانی رو ببینیم آمارها کاملا گویای آن است:
البته ایران مثل موج های قبلی اوضاعش بد نیست چون مردم از پوشش نسبتا خوبی از واکسن برخوردار شدند.
داستان درگیری من با کرونا از حدود 17 روز پیش که همکارم بعد از چند روز اومد شرکت شروع شد. این همکار برخلاف فامیلش بسیار بی فرهنگ و غیرمسئولانه عمل کرد. چون خانواده ش همه مبتلا به امیکرون شده بودند ولی تست کرونای خودش منفی شده بود و به پشت وانه این نتیجه منفی تنها یک نصف روز بدون ماسک به شرکت آمد و شد آنچه شد.
همان شب گلوی من کم کم شروع به سوختن کرد و من فکر می کردم به خاطر خوابیدن جلوی کولر باشد. فردا صبح که بیدار شدم حالم خوب نبود ولی فکر می کردم به خاطر استراحت ناکافی یا چنین چیزهایی باشد. یک قرص مسکن خوردم و به محل کار رفتم و در اولین فرصت هم یک قهوه خوردم تا انرژی بیشتری داشته باشم. تا ظهر سرما سرمام میشد و اگر باد کولر بهم می خورد تا مغز استخوانم فرو می رفت.
فهمیدم مریضم ولی بازم فکر می کردم یه سرما خوردگی ساده به خاطر کولر هست. تا ظهر حدودای 2.5 شرکت بودم، ولی چنان حالم بد شد که مرخصی گرفتم و آمدم خانه.
تب شروع شد
ساعت ها که جلوتر می رفتند تب من هم افزایش می یافت. چنان تبی که مثل مار به خودم می پیچیدم. در طول شب چندین بار استامینوفن خوردم تا تبم کاهش پیدا کنه. نزدیکای صبح تازه خوابم برد!
از فرداش گلوم درد می کرد و رسما مریض بودم، اما تصور من سرماخوردگی بود چون اصلن نمی خواستم قبول کنم که ممکنه کرونا گرفته باشم. 2 روز به همین منوال گذشت و بهبودی در من ظاهر نشد. سومین روز رفتم بیمارستان شریعتی اصفهان تا دکتر معاینه ام کنه. اونجا یک طبقه ویژه برای مبتلایان به کووید 19 داره.
حالم چنان بد بود که حتی بیناییم درست کار نمی کرد. نمی تونستم روی یه شیئ تمرکز کنم و انگار سیستم بینایی ام برای خودش کار می کرد! اگرم تلاش بیشتری می کردم تا روی یه چیزی متمرکز بشم سرم درد می گرفت.
دکتر احمق برام تشخیص سرماخوردگی داد و ادولدکلد و استامینوفن و شربت دیفن هیدرامین تجویز کرد!
3 روز بعدی رو در حالی طی کردم که گلوم بشدت درد می کرد و ضعف شدید داشتم. کم کم هم خانمم و بچه هام علایمشون شروع شد.از روز شنبه که خودم رفتم بیمارستان شریعتی تا دوشنبه هر روز برای یکی از اعضای خانواده ام دکتر یا کلینیک بودیم.
مادر خانمم برای مراقبت از ما اومد خونمون که متاسفانه ایشون هم 2 روز بعد از رفتنش علایم خودش شروع شد و به دختر دیگه ش هم بیماری رو داد.
نهایتا تا آخر هفته با علایم زیر خانمم یا خودم روبرو بودیم:
البته بستگی به آدم هم داره چون مثلا من مشکلات گوارشی پیدا نکردم ولی خانمم خیلی سختش رو پیدا کرد.
چیزی که جالب بود برام اینکه نه آب ریزش بینی داشتم و نه عطسه می کردم. بجاش کلی سرفه همراه با خلط داشتم.
از داروهای عادی تا شربت های سینه تا انواع و اقسام مولتی ویتامین ها و تقویت کننده های سیستم ایمنی رو مصرف کردم. انواع و اقسام دمنوش های رنگ و وارنگ رو نیز تجربه کردم.
هیچ کدام پروسه درمان رو تسریع نکردند، فقط به نظرم دمنوش ها باعث می شدند که گلوم کمتر بسوزه و خب شاید یه حس خوب به آدم بدن. دمنوش های زیر رو مصرف می کردم:
تنها چیز اینه که دوره بیماری باید بگذره و داروها تنها علایم رو کنترل می کنند. خوشبختانه این سویه بر روی ریه اثر شدیدی نداره و بیشتر شبیه یک سرماخوردگی بسیار بسیار سخت هست.
تو این دو هفته که با مریضی دست و پنجه نرم می کردم از نظر ذهنی ریست شدم. دوباره برام برجسته شد که در این دوران که همه دنبال موفقیت و پیشرفت هستن، خیلی ها مهمترین دارایی شون که خانواده و زندگی شون هست رو راحت هزینه می کنن. من فهمین خانواده م اولین، دومین و سومین دارایی من هستن. باید در کنارشون خوش بگذرونم. بخندم و لحظات خوبی رو سپری کنم. موفقیت خودتون یا رییس تون ارزش یک لحظه از در کنار خانوادتون بودن رو نداره.
دوباره مثل 3 سال پیش باید همیشه ماسک زد و از جمع ها دوری کرد. اوضاع اصلا خوب نیست. توی این 2 هفته کلی خبر بهمون رسید که فلان آشنا توی مهمونی ایی بوده که خودش و همه اعضای آن کرونا گرفتن.
رفتار مسئولانه داشته باشیم. اگه حس کردیم مریضیم و یا در معرض فرد ناقلی بودیم حداقل یک هفته از اجتماع دوری کنیم تا وضعیت بیماری خودتتون مشخص بشه.
در این دوران حضور در محل کار باید اختیاری باشه. اگه کارمندها امکان کار از منزل رو دارن، حتما باید بتونن برن خونه و از اون جا کار کنن. شرکتها باید به چنان بلوغی برسن که فکر نکنن کارمندا میرن خونه تفریح می کنن.
خودشون رو با این شرایط باید وفق بدن و هر لحظه آمادگی عدم حضور یکی از نیروهاشون رو داشته باشند. مثلا من چون در شرکت Technical Lead یکی از پروژه ها بودم، با رفتنم همه چیز پروژه خوابید.
تازه، هزینه هاتون هم کم میشه!. هوراااااااااااااااااااا
خداحافظ تون باشه