ela
ela
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

جهنم(زندگی )تو‌چه شکلیه؟

دیروز،یه ویدو از ارش استیلاف میدیدم که میگفت:«ارزش تو چقدره؟؟»جوابشم این بود که هر چیز که در جستجوی اونی اونی!!

بعد نونیفکیشن واتس اپ اومد:پارسا بود،پسر خاله بیست و شش سالم که دو ماهی هست دنبال کار میگرده،کلی زبان بلده و لیسانس مهندسی سراسری داره...

ساعت مصاحبه پارسا ده و نیم صبح بود ،ولی تا دوازده و نیم نشسته بود که مدیر بیاد،بعدم نگهبانی میگه وقت مصاحبت بعد تایم نماز و ناهاره...

پارسا همونجا فرم مصاحبه رو پاره میکنه و‌میزنه بیرون...

همونجا بهش زنگ زدم،گفتم شب بیاحرف میزنیم...

ادامه ویدو رو‌میبینم که میگه «هر‌چیز‌که در‌جستجوی‌اونی..»

بعد دایرکت اینستام پیام میاد،میبینم نگاره.

نگار ،داره تو امریکا مطب جدیدشو‌میزنه،ازدواج کرده و‌یه بچه داره و ازاین ناراحت بود که مادر شوهرش تو تعطیلات گفته:مطب!!بچه جنوب شهرو ازین غلطا...

دوباره صدای ارش استیلاف...ارزش تو‌چقدره؟؟؟

ویدو رو برای نگار میفرستم،و یه عالمه باهاش حرف میزنم...ولی میدونم که حرف اصلیم نیست..

ساعت سه ظهر میشه،گلاره تو تلگرام بهم پیام میده،گلاره یکی از شاگردای زمان کنکورمه،الان بیست و سه سالشه و یه شرکت کار میکنه،هروز برام اسکرین شات میفرسته که مشتریای شرکت بهش پیشنهاد دوستی میدن،مشتری های چهل و پنج ساله و متاهل...و این موضوع مثل شکنجست براش..

صدای ارش میاد تو‌گوشم:«ارزش تو‌چقدره گلاره؟»

بعد میبینم که هفته اخر ماهه،تقریبا چند روز دیگه یه اس ام اس برام میاد ،اس ام اس حقوق وزارت کاری که میگه ارزش تو روزی انقدره!!!

بعد صدای ارش و مدیر شرکت ،پارسا و مادر شوهر گلاره و مرد متاهل چهل و پنج ساله و کارمند حقوق بگیر همه با هم تو‌گوشم‌میپیچه...

مدیر شرکت:ارزش تو‌،به پارتی و سابقه‌کارته..

مادر شوهر نگار:ارزش تو ،به منطقه زندگیته!

مرد چهل و پنج ساله:ارزش تو ،به جنسیتته !

وزارت کار:ارزش تو، روزی صد هزار تومنه!

گوشی رو پرت میکنم رو‌مبل،خیلی وقته ازش خسته شدم،از این همه ارتباطی که برام ایجاد میکنه،این همه حس مسولیت...

بعد یاد «دارن هاردی »میفتم که تو اثر مرکب‌میگه:ارزش ساعتی تو‌چقدره؟هر ساعت از زندگیت چقدر می ارزه؟

میگم اگه جراح پلاستیک بودم انقدر...اگه مدیر بودم....اگه کشاورز بودم....

ساعت شش عصر میشه،شیوا بهم‌زنگ‌ میزنه،بچه محل پایه پیاده روری که مامان بابای بیسواد داشت و‌الان دندونپزشکه..

با هم میریم پیاده روی .تو ذهنم زنگ میزنم به ارش استیلاف بهش میگم:

ارش ،ارزش من جنسیت من نیست،محل زندگیم نیست،حساب بانکی بابام نیست،ظاهرم نیست،

ارزش من قدر تلاشم ،قدر همتم‌برای خواسته هام و ارزوهامه،قدر‌جنگیدم‌برای زندگی،حتی به شرط نرسیدن...حتی به بهای نداشتن و‌نشدن...

شب میشه پارسا میاد خونمون بهش میگم:خیلی مردی،ارزش تو به اینه که صبح ساعت شش پاشدی، دو ساعت راه رفتی،دوساعت منتظر موندی،حتی اگه نشد..

به گلاره پیام میدم:میگم ارزش تو ،نه گفتن به زندگی راحته،مرسی که میجنگی برای خواستت برای استقلالت..

بعد میرم رو‌مبل دراز میکشم و به این فکر‌میکنم که کاش ما ادم ها همدیگرو کمتر به خاطر دستاورد ها،داشته ها و نداشته ها اذیت کنیم...

به این فکر‌میکنم خوب من که ادم مذهبی نیستم ولی میدونم وقتی که دارم میمیرم یه تصویر بهم نشون میدن که میگه الهه:این جایگاهی که میتونستی تو دنیا به دست بیاری ولی چون تنبلی کردی، نرسیدی...این جهنم توعه،جهنم فرق بین ادمیه که میتونستی باشی و الان هستی...زندگی‌که میتونستی بسازی و الان داریش...

«جهنم ،فرق بین ادمیه که فرش زیر پاشو‌ میفروشه میره مسافرت و ادمی که با بیست تا النگو تو حسرت سفر به مکه میمیره.»

اثر مرکبزندگیموقعیت شغلیجایگاه اجتماعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید