داشتم توی عمارت چرخ میزدم، همه جارو نگاه میکردم...رو دیوارا نوشته بود که عمارت چند هزار سال قدمت داره،توی گوگل که سرچ میکردم نوشته بود صاحبش شاه عباس صفوی صاحب ۴۰۰ زن بوده..
یه لحظه وایستادم، فکرم رفت پیش افرد نقش اصلی سریال handmaids Tale
افرد تو دوره ای زندگی میکنه که افراد ثروتمند فرماندار خطاب میشن،و امثال افرد خدمتکار...
خدمتکارا تابع دستورات فرمانداران،فرماندر ها متاهلن وخدمتکار ها تا ابد باید مجرد باشن،هر گونه تجاوز روحی و جسمی از طرف فرماندار ها قانونیه،.
خدمتکارها باید برای فرماندار بچه بیارن، و کل فرایند باید جلوچشم زن فرماندار صورت بگیره، و وقتی امثال افرد بچه دار شدن و دوره شیر دهی تمومشد ، تا زایمان بعدی باهاشون عین زباله رفتار میشه.
... هیچ وقت صحنه ای رو که هر دو زن بهمنگاه میکنن و چشمهاشون پر اشکه،(انگار دارن بخاطر ظلمی که در حقشون شده یا ظلمی که در حق هم میکنن با هم همدردی میکنن )رو یادم نمیره.
تمام داستان زندگی افرد تو این موضوع خلاصه نمیشه و خاطراتش بین زمان حال وگذشته مرور میشن،زمانی که یک زن ازاد ومستقله و زمانی که یک خدمتکاره....
در هر دوحالت افرد ازادی رو تجربه نمیکنه و ....»
وقتی به دیواره های عمارت نگاه میکردم با خودم میگفتم اگه تمام زن ها ومرد هایی که در طول تاریخ این حجم از ظلم روتجربه کردن ،مثل دلفین ها خود کشی دسته جمعی میکردن ،دیگه این همه فرماندار بی رحم نداشتیم....و هیچ ظالمی متولد نمیشد...
دوستم صدام میکنه،به خودممیام ،میرم میشینم لب حوض و با خودم میگم یعنی توی این عمارت زنی بوده که زندگیش شبیه افرد باشه؟؟؟