ویرگول
ورودثبت نام
elaa
elaa
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

کشفیات ارزشمند یک آدم غیرمشهور در 26 سال زندگی

من قطعا آدم مشهوری نیستم، قرارم نیست بشم، هیچوقتم دلم نخواسته بشم! یادمه دوران مدرسه که اسم المپیاد و خوارزمی و این داستان‌ها رو شنیده بودیم، بچه‌ها تهِ تهِ آرزوهاشون این بود که یکی از همین مخترع‌ها بشن و افتخارپراکنی کنن (کلمه افتخارپراکنی داریم اصلا؟ :)) ولی به هر حال من آرزوم نبود. هر جور حساب می‌کردم آدمش نبودم که هدف المپیادی شدن، جملات انگیزشی آنتونی رابینز یا دیگه محض رضای خدا عکس سردر بی‌نقص و متقارن دانشگاه تهران رو بچسبونم به دیوار اتاقم.

anyway :))

اما جدیدا می‌بینم داره از کانسپت «در ستایش سادگی» حرف زده میشه. به مناسبت این اتفاق میمون که قبل از مردنم دارم رگه‌های باریکی از تغییر فرهنگ رو می‌بینم، گفتم بیام از کشفیات یه آدم ساده بنویسم. از کشفیات خودم.

پیام بازرگانی: ببینید کی بعد از ۳ سال تو غار بودن برگشته داره تو ویرگول می‌نویسه؟ من من من من (از ما نیستی اگه با لحن شعرهای عمو پورنگ نخونیش :)

کشف شماره ۱) خیال‌پردازی به کمک اکلیل

این اولین کشفیه که یادم میاد. بچه بودم. یادم نیست از کجا و چطوری، ولی اکلیل گیر آورده بودم. از همین اکلیل‌های رنگی که تو استوانه‌های کوچیک شیشه‌ای بودن. اون روز رفتم حیاط پشتی خونه و تمام اکلیل ارزشمندم رو ریختم روی درختچه‌ی باغچه. احتمالا اون موقع از دیدن این کشف بزرگم نه به اندازه کاشف تمدن باستانی مایا، ولی حداقل به اندازه یکی از دانشمندایی که تو تیم کشف واکسن سیاه‌سرفه بودن هیجان‌زده شدم.

کشف کودکی من این بود: درختچه‌یِ جادوییِ اسرارآمیز :)) احتمالا بتونم حدود ۵ یا ۶ تا مطلب از انواع بازی‌هام با درختچه‌ی جادویی اسرارآمیز بنویسم. سناریو گم شدنم تو جنگل مرموز، سناریو پرنسس بودنم (همون پرنسس آخری که از خونه طرد شده) سناریو جادوگر پیر و بدطینت درخت بلوط، و کلی بازی دیگه. با درخت جادویی اسرارآمیز :)

از اینا بود
از اینا بود


کشف شماره ۲) سرنوشت شگفت‌انگیز املی پولان

اولین بار که فیلم املی پولن رو دیدم واقعا یه جا بند نمی‌شدم. انگار ژان پیر ژونه و گیوم لورن و بقیه دست اندرکاران نشسته بودن گفته بودن هی گایز (نمیدونم به فرانسوی چی میشه!) بیاید درباره شخصیت الهه یه فیلم بسازیم! از اینکه می‌دیدم تنها نیستم و تو دنیا آدم‌های مسخره و فریک و درونگرا هستن خوشحال بودم.

آیین روز تولد: من با تک تک سکانس‌های این فیلم زندگی کردم، با تمام پوست و خون و جونم می‌فهمم داره چی میگه و چه حسی داره. واسه همین چند ساله که برای خودم یه آیین دارم. هر سال روز تولدم املی پولان رو دوباره از نو می‌بینم و دلم پر از نور و ذوق و اشتیاق میشه.
It's all about little things
It's all about little things


کشف شماره ۳) تالکین، تالکین، تالکین عزیزم

نمی‌تونم بگم چقدر خوشحالم از اینکه تو دنیایی نفس می‌کشم که قبلا تالکین (نویسنده هابیت و ارباب حلقه‌ها) توش نفس کشیده! فانتزی برای من همه چیزه. اگه الان بیام بهتون بگم گندالف به همراه یه آزورا وارد کوچه پشتی مسافرخونه متروکه شد، شما می‌تونید آزورا رو به هر شکلی تصور کنید. شاید تو ذهن من آزورا یه نیمه اِلف باشه با ۸ تا انگشت و پاهای پشمالو. شاید تو ذهن شما چشماش کف دستش قرار داشته باشه و پوستش کهربایی باشه! می‌دونید چی میگم؟ فوق‌العاده نیست؟

ما هر روز تو مترو و نونوایی و بانک فقط آدم می‌بینیم. و هیچوقت شانسش رو پیدا نمی‌کنیم به هابیت جلوییمون بگیم هی رفیق من قبل تو اینجا توی صف بودم! ولی تو دنیای فانتزی می‌تونید بگید! می‌تونید پهناورترین سرزمین‌ها رو با شگفت‌انگیزترین موجودات دنبال کنید؛ به صورت نامحدود.

پیام بازرگانی شماره ۲: یکی از بزرگترین آرزوهام اینه که بیلبو بگینز یه روز عصر منو دعوت کنه به خونه هابیتیش تو شایر، به صرف چای و نون زنجبیلی و مربای تمشک، بعد بشینیم باهم از ماجراجویی‌هاش تو کوهستان اره‌بور حرف بزنیم و تهش هم از فاز حماسی بیایم بیرون و فامیل‌شون ساکویل بگینز رو جاج کنیم :)) آرزوی شما چیه؟
یک مهمانی غیرمنتظره در هابیتون
یک مهمانی غیرمنتظره در هابیتون

کشف شماره ۴ تا ۱۷)

من دیدم که مطالب تخصصی مارکتینگ، اقتصاد یا تکنولوژی معمولا طولانی هستند. ولی دستورالعملی برای مطالب ژانر فانتزی و ماجراجویی ندارم. واسه همین فعلا به شرح همون ۳ تا کشفم بسنده می‌کنم و شماره ۴ تا ۱۷ رو فقط نام می‌برم:

۴. شل سیلور استاین محبوبم و تمام آثارش

۵. هری پاتر (که قطعا هممون تو نوجوانی کشفش کردیم و نعره‌کنان به رکاب هوادارانش پیوستیم)

۶. آنالی اکبری و کتاب‌هاش

۷. مکس ریچر و اون موسیقی لعنتی دیوونه‌کننده‌ش

۸. باب اسفنجی (من از ۱۷ تا ۲۶ سالگی به طور مداوم دارم باب اسفنجی می‌بینم)

۹. پناه بردن به خلوت و آرامش داخل کمد لباس؛ امتحانش کنید

۱۰. انواع چیزکیک‌های یخچالی و غیریخچالی و نیمه یخچالی و تنوری

۱۱. تماشای آثار ونگوک (تعریف نابغه برای من فقط همین بشره)

۱۲. تیم برتون و تک تک آثارش؛ از همین‌جا برای مغز دیوانه‌ش ماچ میفرستم

۱۳. تنهایی کافه رفتن

۱۴. مدیتیشن با آشپزی (شاخه کیک و شیرینی و پای)

۱۵. برد ساختن از نقاط هیجان‌انگیز دنیا تو پینترست

۱۶. سورپرایز کردن آدم‌ها و تماشا کردن‌شون تو اون لحظه

۱۷. تماشای تصویرسازی هنرمندها از جاهای مختلف دنیا (مثلا کارای akira kusaka از ژاپن، ana valdez که مطمئن نیستم ولی فکر کنم آمریکا، یا ترکیب‌بندی‌های قشنگ lizzy stewart)

از تمام آدم‌های معمولی و غیرمشهور دعوت می‌کنیم همت کنن لیست کشفیات رو تکمیل کنن، و خداحافس :)

دنیای مندر ستایش سادگیلیست خوشی های سادهژانر فانتزیدلنوشته
یه جا بابای آلیس بهش گفت: بله متاسفم تو دیوونه هستی! ولی بذار یه رازی رو بهت بگم. بهترین آدم‌های دنیا همینا هستن ?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید