الهه هستم.
الهه هستم.
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

تنفر یا بخشش؟ کدامیک؟

تصویر زیباتری از تنفر در ذهنم نداشتم!
تصویر زیباتری از تنفر در ذهنم نداشتم!


چند روزی میشه یکسری افکار حافظه ذهنم رو پر کردن و با جزئی تر فکر کردن درباره اونها تونستم ماهیت اونهارو بشناسم و خب.. حالا اینجام برای نوشتن:

همه چیز از یک دورهمی شروع شد ، وقتی یکی از افراد اون دورهمی گفت

+واقعا از فلانی متنفرم

تنفر؟ از یک شخص؟ به قدری این کلمه از ذهن من دور بود که شنیدنش در کنار اسم یک شخص باعث شد تعجب کنم و غرق افکار بشم .
اصلا مگه میشه متنفر بود؟ از یک آدم ؟ چطور میشه آدم از یکی متنفر بشه ؟ واقعا میشه؟

  • یعنی من از کی متنفرم؟

تمام آدم های زندگیم رو در دوره های مختلف زندگیم بررسی کردم ، بچه ی همسایه؟ مربی مهدم؟ دبیر کلاس اول؟ همکلاسی هام؟ بچه های فلان کلاس؟ دوست فلانی؟ فامیل دور؟ فامیل نزدیک و... خلاصه همه ی افرادی که در این چند سال زندگی باهاشون در ارتباط بودم رو با دقت مرور کردم ، خاطراتی که باهاشون داشتم ، مکالمات و صحبت هایی که با اون اشخاص داشتم ، اتفاقاتی که در ارتباطم با اونها رخ داد و تجربه کردم.. همه رو به یاد آوردم.


به خودم برگشتم.
با همه مثبت و منفی بودن این رفتار، خودم رو آدم مهربونی میدونم.
همیشه سعی داشتم زمان زیادی رو صرف کمک ، صحبت ، خوشحالی و.. افراد کنم. از کسی نفرت نداشتم، اگر هم با کسی احساس راحتی نمیکردم تنها مهربونیم رو کمتر میکردم و هیچوقت در ذهنم تنفری از اون فرد ایجاد نمیکردم. مگه میشه؟ من از چه کسی در ناخوداگاهم متنفرم؟
جوابی برای این سوال پیدا نکردم ، هیچ جوابی برای این سوال نداشتم . به نظر هیچکس!
جواب این سوال به قدری برام جالب و البته مقداری عجیب بود که باز شروع کردم به بررسی و به خاطر آوردن و مرور و مرور و مرور که مطمئن بشم از اینکه از کسی تنفر ندارم . اما باز به همین جواب میرسیدم.
در کنار همه ی این بررسی ها چنین سوالی در ذهنم مطرح شد:

  • اصلا چطور میشه از یکی متنفر بود ؟(برعکس سوال قبل جواب های زیادی رو پیدا کردم)

رفتار هایی که از اون شخص سر میزنه ، شخصیتش ، اعمالش.. یکم خودخواهانه تر، عقاید و باور هاش و و همه ی اینها باعث کم شدن حس خوبمون نسبت به اون شخص میشن اما تنفر ؟ چقدر باید اون شخص از دید و نظر ما بد و افکارش از ما دور باشه که تنفر ایجاد شه ؟


نمیدونستم! اصلا نمیدونستم که میشه متنفر باشم . حتی بلد هم نبودم :)))
در مخیله من نمیگنجید این قضیه ، اینکه اجباری نیست همه رو (چه کم چه زیاد) دوست داشته باشیم ، میشه از بعضیا هم متنفر باشیم، نخوایم شخص خاصی رو ببینیم ، حس خوبی بهش نداشته باشیم و غیره.


یک آن خیلی عجیب شد وضعیت ، چطور تا به امروز بلد نبودم ؟ چطور این نکات رو نمیدونستم؟
حالا که میدونم میتونم متنفر باشم از کسی، درسته این کار؟ منطقیه؟

کم کم تو ذهنم افراد پیدا شدن.. کار هاشون ، رفتارشون .. همه و همه رو به یاد آوردم و با خودم مرور کردم ، چیز های زیادی رو یافتم، بهترین بهانه ها برای تنفر از اون افراد! میتونستم حالا نفرت از اشخاص خاصی رو تجربه کنم، اما چنین کاری نکردم!

بخشیدم و گذشتم.


اخیرا مشغول خوندن کتابی بودم که چنین متنی رو درباره بخشش نوشته بود:

دلخوری و رنجش از کسی باعث میشود با حلقه ایی احساسی که حتی از فولاد هم قوی تر است به آن شخص متصل شوی . بخشش تنها راهی است که میتوانی این حلقه رو از بین ببری و خودت را خلاص کنی.

همینطوره، نفرت ، کینه ، دلخوری از افراد ، تنها و تنها باعث اذیت شدن خودمون میشه.
تصور کنید : با هر کینه ایی که از افراد به دل میگیریم یه حلقه سنگین رو دور گردنمون میندازیم ، سنگینی اون حلقه اذیتمون میکنه ، با بیشتر شدن کینه و نفرت به تعداد و وزن این حلقه ها افزوده میشه ، سنگینی این حلقه ها به قدری اذیتمون میکنه که ذهنمون رو دائما مشغول خودش میکنه و با مشغول شدن ذهنمون ، توجه و دقت کافی لازم برای تمرکز در کارمون رو نخواهیم داشت ، دیگه خوشحال نخواهیم بود ، سالم نخواهیم بود . غم و غصه بر افکارمون چیره میشن و در آخر ماییم که از سنگینی این حلقه ها خم میشیم و روی زمین میوفتیم!

درحالی که ما سنگینی این حلقه هارو تحمل میکنیم و خموده میشیم ، در نقطه مقابل تنفر ما لطمه ایی به اون شخص نمیزنه ، اصلا و ابدا ، حتی از اینکه اون شخص با این رفتار تونسته شمارو تحت تاثیر بذاره خوشحال میشه، در حالی که همین تنفر میتونه زندگی مارو تبدیل به جهنم کنه!

همه ی افراد ذاتا آدم های بدی نیستن. زمانی هم که بدی ایی از جانب اونها سر میزنه منشا اون رفتار تنها بابت نقصان هایی هست که اون شخص درون شخصیتش داره و هنوز ندیدتش!
نقصان هایی که از بابت تربیت اون فرد ، رفتار ها ، برخورد های اطرافیان و محیط ایجاد شده و در شخصیتش نهادینه شده . هنوز هم فرصت کشف کردن و دیدن اون نقص رو برای بهبود رفتار خودش نداشته و خب ،باید پذیرفت این اتفاق رو. منظور پذیرفتن اون ظلم و بدی نیست ، منظور پذیرفتن نقص اون شخص هست و بخشیدن ! شاید حتی کمک کردن به اون شخص .. بهرحال.



توی همون کتاب نوشته بود:

عدم بخشش مثل سرطان است ، که از درون آدم را تحلیل میبرد. بخشش در مورد طرف مقابل نیست ، بخشش صرفا به خاطر شخص خودم است.

میگفتم .. بخشیدم و گذشتم، به راحتی.
سپردمشون دست فراموشی و ترجیح دادم این خاطرات و اتفاقات همون گوشه ذهنم خاک بخورن :)


مقداری خودخواهانه تر ، بخشیدم برای خودم ، برای سلامت و شادی خودم . اون افراد شاید بد رفتار کرده باشن ، رفتارشون درست نبوده باشه اما دلیل نداره فکر و زمانم رو به نفرت از اونها اختصاص بدم ، اگر توانایی کمک کردن به اون افراد رو دارم و اگر اونها هم مایل به کمک گرفتن هست ، کمک میکنم اما اگر از دست من بر نمیاد ، میبخشم و میگذرم.



این افکار و نتیجه گیری های این چند روز باعث شدن حس بهتری داشته باشم و فکر میکردم خوندن این افکار برای شما هم مفید بوده باشه ، بنابراین نوشتم . نقاشی ها هم مانند گذشته بدست وی کشیده شده ، مقداری هم شلخته کشیده شد. بهرحال پوزش از بابت استفاده از اشکال نامناسب!
پایان
98.11.4

تنفربخششنفرتهمین دیگه چه خبرته هی هشتگ هشتگمیو
در باب چرند نویسی های روزمره (چرندیس اسبق)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید