الهه هستم.
الهه هستم.
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

خلاء ، پوچ ، تهی .. این روز های من.

در خسته ترین حالت به سر میبرم اما همچنان اصرار بر نوشتن دارم . بعد از چند روز غیبت(مسافرت کوتاه) برگشتم . موضوع خاصی مد نظرم نیست. حرف مغزم رو گوش دادم و شروع کردم به نوشتن تا ببینم هدف مغز از این پافشاری سرسختش مبنی بر نوشتن چی بوده و قراره مسیر افکار رو به کدوم مقصد برسونه .

کمتر از یک هفته دیگه پا به سنی میزارم که مدت ها پیش (از کودکی) انتظارش رو میکشیدم ، بعدا ازش بیشتر میگم. همچنین کمتر از 20 روز دیگه مسیر تحصیلی من روشن میشه و حالا در خلاء ترین وضعیت زندگیم قرار دارم .

موضوعات زیادی ذهنم رو درگیر کردن . مغزم مثل صفحه دسکتاپی شده که کلی پنجره باز از نرم افزار های مختلف داره و تا وقتی که کارش رو با اونها تموم نکنه نمیتونه صفحه رو ببنده .

روز ها عجیب میگذرن،این روز های خلاء رو با مشغله های نه چندان مهم جهت پرت کردن حواس از افکار منفی و این سردرگمی های بیهوده پر میکنم ، اما شب ها ، به نظر وقت مناسبی برای افکار هست .. بگذریم .

از لایف استایلم بخوام چیزناله کنم در قهوه ایی ترین وضعیت ممکن قرار داره . شب ها خیلی دیر میخوابم و یا نمیخوابم . روز ها اکثر ساعات رو خواب هستم و خورد و خوراکم نا مشخص . تنها نکته مثبت و سالم زندگیم چند ساعتی ورزش هست که دل خوشم بهش .

از آدم های زندگیم بگم؟ بیخیال.

پر از ایده های مختلف ام که مسیرش معلوم نیست . حتی نقطه شروعش هم مشخص نیست . انگار که جادش بین مه گم شده باشه .

ای کاش های زیادی رو لبمه . خاطرات جالب و زیبایی یادم میاد که بعد از مرورشون به شدت روحم رو اذیت میکنن اما نمیشه ترکشون کرد .

چند دقیقست زل زدم به این صفحه، نوشته ام مقداری بهم ریخته شده . از این شاخه به اون شاخه . مشهود ترین مدرک برای اثبات سردرگمیم.خب به نظر افکارم که البته بدون نتیجه رها شده به پایان رسیده و حرفی برای نوشتن نمونده .

قراره چی بشه ؟ مسیر درست کدومه؟ نمیدونم ، نمیدونم .چه میشه کرد جز صبوری . بلکه این روزهای پوچ و تهی به پایان برسه و ببینیم کجای کاریم ، شاید مسیری به روشنی و زیبایی این عکس پیدا کردم .

خلاصه ، پایان

98.6.8

خلاءافکارتهیذهن نوشته
در باب چرند نویسی های روزمره (چرندیس اسبق)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید