مدت ها از زمانی که تصمیم گرفتم وقتم رو مفید بگذرونم میگذره و خبر خوش اینه که تونستم ( تا حدودی) سبک زندگیم رو عوض کنم. در این مابین که مشغول برنامه ریزی و اضافه کردن مشغله های جدید (برای مثال: درس خوندن، ورزش، کتاب خوندن، سریال دیدن، یکم وبگردی، چیزهای جدید یاد گرفتن، آشپزی و..)به لیست کارهام میبودم، درکنارشون در حال تجربه کردن حس های جدیدی بودم! حس تازگی، حس نظم، حس آرامش و کلی حس های مثبت دیگه که میدونستم سر منشا همه ی اونها فکر کردن به "نتیجه ی انجام کارها"یی بود که برای خودم تعیین کرده بودم.
اما! در کنار همه ی حس های خوبی که داشتم، حس های دیگه ایی درون ذهنم سر باز کرده بودن و خیلی پنهانی، مشغول جویدن روحم بودن!
حس ترس، ضعف و نا امیدی! احساساتی که با ظاهر موفقیت،آرامش و نظم، درون ذهنم رخنه کرده بودن. زمانی که به چهره ی واقعی این احساسات پی بردم، برای من عجیب بود و سعی کردم منشا این حس های بد رو پیدا کنم.
به لطف علاقه ایی که به "اجتماعی بودن" و "دوستان زیاد داشتن" دارم، آدم های زیادی رو در طول عمر کوتاهم ملاقات کردم. این احساسات اما شبیه تجربه های بعضی از دوستانم هم بود، این احساس ضعف، این احساس ناتوانی ایی که دوستم داشت با وجود اینکه از دید من اون فردی توانمند بود! همه ی اینها باعث شد دست به دامن گوگل بشم و شروع کنم به تحقیق درباره این حس و نتیجه همه ی گشت و گذار های من رسید به یک کلمه!
کمال گرایی (یا کمال طلبی) میل و احساس نیاز به کامل بودن و تلاش بی وقفه برای رسیدن به اهداف (بعضا غیر منطقی و دست نیافتنی). برای:
این حس باعث میشه که فرد، هویت خودش رو با معیار ها و رتبه بندی ها تعریف کنه و اگر هم شکست بخوره احساس بازنده بودن و ضعیف بودن بهش دست میده و در انتها در دام نا امیدی میوفته و خیلی انتها تر، وقتی این حس به صورت مستمر اتفاق بیوفته باعث مشکلات روانی از جمله افسردگی، اضطراب و حتی خودکشی! برای افراد میشه.
درواقع توقعات و معیار هایی که رسانه ها، خانواده و اجتماع، برای ما به وسیله جدول ها، ارزیابی ها، نمرات و رتبه ها، برای ما ساختن، باعث ایجاد چنین حرص و طمعی در ما شدن.
فرد کمال گرا تصور میکنه که برای رسیدن به یک جایگاه اجتماعی "عالی" در جامعه ، "باید" در همه ی عرصه ها و فعالیت ها "اول" باشه و در غیر این صورت، اگر شکست بخوره و یا حتی، یک پله از مقام "اول، برتر و عالی" عقب تر باشه، خودش رو کم عقل و ناتوان و ضعیف تصور میکنه و تمامی تلاش ها و کارهایی که برای رسیدن به هدفش انجام داده رو سخیف تلقی میکنه.
تصویر بالا نمونه ی مسیر فرد کمال گرا هست، اون سعی میکنه قله دستاورد رو فتح کنه و به مقام اول برسه و در نتیجه یه هویت شخصی موفق بین مردم از خودش بسازه، اما به محض اینکه به قله میرسه ، وارد دره ی ضعف و ناتوانی و ناامیدی میشه و در نهایت، اون مجبوره که دستاورد جدیدی رو فتح کنه و دوباره بعد از فتح ، توی دره میوفته و دوباره و دوباره و دوباره. به این چرخه، چرخه خود شکنی گفته میشه که در آخر، فرد چه در زندگی شخصیش، چه در زندگی اجتماعی، دچار مشکلاتی میشه.
من نمونه این کمال گرایی رو در عرصه های مختلف دیده بودم، باید یادتون باشه. بله، خودتون!
با وجود اینکه اطرافیان بابت تلاش ها و دستاورد های پیشینتون به شما افتخار میکردن اما شما زانوی غم بغل کرده بودین و هی خودتون رو سرزنش میکردین که چرا؟ چرا فلان نتیجه رو نگرفتم!
یا شاگرد اول کلاس که به این خاطر که 0.25 نمره رو نگرفته شروع میکنه به گریه کردن و اینها! و یا کسی که با وجود استعداد و توانایی های عالی که در طول زندگیش کسب کرده باز ناراحته و هر روز درگیر پیدا کردن فعالیت جدیده، و کلی مثال های دیگه در زمینه های مختلف مثل ازدواج، مادیات، تجربه ها و مهارت ها.. همه ی اینها نشونه هایی از کمال گرایی ایی هست که به اون افراد تحمیل شده و خود خواسته و یا ناخواسته، گرفتارش شده!
باید بگم که این کمال گرایی فقط محدود به کمال گرایی خود محور (تلاش برای کامل کردن خود ناکامل) و کمال گرایی اجتماعی(انتظارات محیط)، نمیشه و کمال گرایی دگر محور هم وجود داره!
درواقع کمال گرایی دگر محوری هم وجود داره که تمام این تجربیات درباره انتظارات خودمون از کسیه که داره برای ما کاری انجام میده. درواقع با تحمیل استاندارد های غیر واقعی و انتظارات بیجا از اون فرد، ازش میخوایم که کار رو "بدون نقص" و "عالی" انجام بده و در تمام مدتی که ما منتظر نتیجه خواهیم بود، این فشار و تنش رو هم برای خودمون و هم دیگران تحمیل میکنیم.
اگر سریال Friends رو دیده باشین، باید این قسمت 24 از فصل دوم این سریال رو یادتون باشه.
دوست پسر مانیکا که از قضا فرد موفقی بوده و دستاورد های بزرگی داشته، وقتش بود که ازدواج کنه اما شکست میخوره!
کمال گرایی بی حد و اندازه ایی که داشت باعث صدمه دیدن خودش شده بود و با اینحال، تا زمانی که قهرمان بوکس نمیشد دست از تلاش بر نمیداشت و هربار با جراحات بدتر برمیگشت و در آخر، ازدواجش هم با شکست مواجه شد!
این یکی از تاثیرات کمال گرایی بود که به صورت طنز توی سریال وجود داشت اما جنبه ترسناکش اینه که هستند افرادی که در زندگی واقعی هم اینطور رفتار و عمل میکنن! ( تجربه شخصی :)))) )
با این حال اما راه حل چیه؟ همچنان پرورش این حس با ظاهر خوب و قشنگی که به نمایش گذاشته و باعث پیشرفت و موفقیت ما، بلندپروازی ها و دستاورد های بزرگ میشه درسته؟ قطعا نه! آسیب ها، استرس ها و فشار هایی که بر ما و دیگران تحمیل میشه اصلا قابل قیاس با لحظه های "آنی" شادی ناشی از موفقیت ها و کسب دستاورد ها نیست.
پس؟
نه اینکه هدفتون رو تغییر بدین! مثلا از فلان کار رو یادگرفتن برسین به ساخت سفینه فضایی یا کشتی!
منظورم اینه حین شروع کار، جای اینکه به این فکر کنیم "این کار از نظر دیگران چطور به نظر میرسه" بیایم به این فکر کنیم "این کار چه حسی به من میده" . اون موقعست که اگر نتیجه کار موفقیت بود باعث خوشحالی ما و در شکست.. باز هم باعث خوشحالی ما میشه!
همه ی ما تا حدودی با معیار های زیبایی امروزه آشنا هستیم.
پوست روشن، بینی کوچیک، فک زاویه دار، اندام لاغر و... اما همه ی ما از همه ی این معیار های ریز و درشت برخورداریم؟ قطعا نه. شاید روزهایی بابتشون ناراحت بودیم، شاید به فکر عمل و تغییر ظاهرمون بودیم اما از یک جایی به بعد خودمون رو پذیرفتیم. نه؟
وینی هارلو، دختری که در کودکی دچار بیماری پوستی ویتیلگو شد اما به جای گوشه گیری و پنهان کردن بیماری پوستیش از اون بعنوان یک فاکتور خاص استفاده کرد و خودش رو به یکی از ۵ سوپر مدل کانادا تبدیل کرد!
وینی : بیماری من باعث شد تا خودم را بدون توجه به نظر دیگران، آنگونه که هستم دوست بدارم و در مقابل تمام مشکلات و نظرهای مخالف بایستم.
این دختر با وجود بیماری پوستی ایی که داشت تبدیل شد به یکی از سوپر مدل ها! با وجود تفاوتش با دیگران و سختی ها و حرف هایی که میشنید، نقص خودش رو پذیرفت و به زندگی عادی خودش ادامه داد و حالا؟ بعنوان یک فرد شاغل در عرصه مدلینگ لذت میبره از زندگیش!
در بحث دستاورد ها و مهارت هامون هم این قضیه صدق میکنه همینه!
اگر توانایی انجام کار و یا معیار مورد نیاز کاری رو ندارین، این نقص رو بعنوان بخش طبیعی زندگیتون بپذیرین و لذت ببرین! لذت ببرین چون قطعا معیار ها و توانمندی های دیگه و منحصربفرد خودتون رو دارین و این باور رو داشته باشید که این نقص های کوچیک، ممکنه حتی در عرصه های دیگه بعنوان یک معیار ازش استفاده شه.
نه که گل و شیرینی بخریم و هی خودمون رو نوازش کنیم و قربون صدقه خودمون بریم ( البته این کارهارم بکنید ^^). منظورم اینه خودمون رو با استعداد ها و توانمندی های فعلیمون بپذیریم.
نسبت به خودمون حس خوبی داشته باشیم و این رو به خودمون یادآوری کنیم که از پس خیلی از کارها و مشکلاتی که خیلی ها نتونستن حلش کنن بر اومدیم. پس اگه حالا نتونستیم اونطور که باید به نتیجه برسیم و یا شکست خوردیم،با وجودهمه ی اینها احساس غرور کنیم! چرا؟ چون شکست رو پیروزمندانه پذیرفتیم و قراره در جهت پیروزی های دیگه و دستاورد های بهتر ازشون استفاده کنیم! باید باور کنیم که شکست ضعف نیست!
همه ی این صحبت ها و حرف ها نتیجه خوندن مطالب سایت های گوگل و دیدن فیلم های TED و تجربیات شخصی بود که همه ی اینها بهم کمک کرد، قبل از اینکه این حس تمام وجود من رو دربر بگیره، جلوش رو بگیرم و به جای رقابت با رویای "من کامل"، از "من ناکامل" خودم لذت ببرم و کم کم، نقص هام رو جبران کنم :)
ازتون میخوام، نامه ایی برای من بنویسین!
نامه ای درباره موفقیت ها و تلاش هاتون بنویسید طوری که سرشار از حس خوب نسبت به خودتون و روحیه دادن باشه. اینطور هم نگید که کاری نکردین، شما کارهایی که انجام دادین رو کوچیک تلقی میکنین و هیچوقت به این فکر نکردین که این کارهای (از دید خودتون کوچیک) چقدر مفید و مثبت بوده براتون، کارهایی که کسی ازتون انتظارش رو نداشته ولی انجامش دادین، کارهایی که خیلی ها حتی موفق به شروعش نشدن ولی شما مدت ها قبل به پایان رسوندین!
این نامه با یادآوری تجربه هایی که داشتین، باعث میشه حس خوبی نسبت به خودتون داشته باشین و هر وقت که گرفتار نا امیدی شدین، این نامه رو بخونین و به یاد بیارید، تلاش هایی که کردید!
میتونین نامتون رو برای منم بنویسین و بفرستین^_^ خوشحال میشم.
تد - چگونه کمال طلبی موجب شکست ما میشه؟
کمال طلبی چیست؟ کمال طلب بودن با کمال گرایی چه تفاوتی دارد؟
پایان.
99.2.22