elahemahmoudi
elahemahmoudi
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

اولین تجربه‌ی ورود زنان به ورزشگاه آزادی

معمولا نظرات مربوط به فوتبال در دو دسته خلاصه می‌شود:

کسانی که معتقدند دویدن 11 نفر دنبال یک توپ بی‌معنی است

گروهی که طرفداران دو آتیشه‌ی فوتبال هستند.

من همیشه در میانه این دو گروه بوده‌ام نه چندان عاشق، نه چندان بی‌تفاوت. اولین خاطرات فوتبالی من برمی‌گردد به دورانی که 13-14 ساله بودم و به عشق منچستریونایتد تمام بازی‌هایشان را دنبال می‌کردم. سال‌های دبیرستان و دانشگاه تب فوتبال فروکش کرد و غیر از بازی‌های مهم تیم ملی دیگر پیگیر اخبار فوتبال نبودم.

با وجود علاقه کمابیشم به فوتبال هیچ‎‌وقت رفتن به استادیوم آرزویم نبود. اما همیشه بنا بر باورهای برابری‌خواهانه‌ام ورود زنان به استادیوم جزء مطالبه‌هایم بود به ویژه پس از اتفاقات ماه‌های اخیر که همه‌ی ما را شوکه کرد.

پس از اینکه متوجه شدم فیفا به فدراسیون ایران فشار آورده تا در بازی ایران-کامبوج زنان به استادیوم راه یابند، تصمیم گرفتم من هم بلیطی بخرم. این تصمیم رفته رفته با نزدیک شدن به زمان بازی پررنگ‌تر میشد. در ادامه روایت من از خرید بلیط تا رفتن به استادیوم آزادی را خواهید خواند:

در تکاپوی خرید بلیط آزادی

از نیمه‌ی روز دهم مهرماه گذشته بود که عبارت «خرید بلیط بازی ایران-کامبوج» را گوگل کردم. به سایت فدراسیون فوتبال رفتم اما در قسمت ثبت‌نام تنها جنسیتی که امکان انتخاب وجود داشت، گزینه‌ی «مرد» بود. صفحه را بستم. چند ساعت بعد از طریق همکارم متوجه شدم فروش بلیط، یک روز قبل از بازی انجام خواهد شد.

فردای آن روز زمزمه‌ی خرید بلیط در شبکه‌های اجتماعی بیشتر میشد. از طریق دوستی با عده‌ای آشنا شدم و قرار بر این شد اخبار خرید بلیط را پیگیری کنیم. پنج‌شنبه 11 مهرماه من در ساعت 11 شب به علت خستگی خوابم برد.

جمعه 12 مهر ساعت 9 صبح کلاس داشتم. بنابراین ساعت 7 بیدار شدم. بیدار شدن همانا و غم از دست دادن بلیط همان. متوجه شدم شب گذشته در ساعت 12 یک جایگاه برای بانوان از سایتی غیر از سایت فدراسیون باز شده است و من از غافله آزادی عقب ماندم. با ناراحتی لباس پوشیدم و راهی کلاس شدم. در راه، از طریق همان دخترانی که با آن‌ها آشنا شده بودم متوجه شدم یک جایگاه دیگر باز شده، از زمان فهمیدنم تا خرید بلیط شاید 1 دقیقه هم طول نکشید. همان‌جا، وسط پله‌های مترو نشستم و بلیط خریدم. باورم نمیشد! من به آزادی رسیدم.

ورود زنان ایرانی به استادیوم آزادی
ورود زنان ایرانی به استادیوم آزادی

لحظه‌ی مواجه با آزادی

18 مهر قرار بود دو ساعت قبل از بازی ورزشگاه باشم. اما استرس و التهاب قرار نبود به این زودی من را رها کند. با مترو به ایستگاه صادقیه رسیدم، به سمت گلشهر خط عوض کردم. قطار خیلی زود راه افتاد. ایستگاه ارم سبز که نگه داشت، خودم را در یک قدمی آزادی می‌دیدم. اما خیال باطلی بود. قطار بدون توقف و به سرعت به سمت کرج می‌راند و استرس از دست دادن بازی من را رها نمی‌کرد. پس از اینکه قطار به ایستگاه کرج رسید، این بار با حواسی جمع‌تر قطار غیر تندرو را انتخاب کردم. نزدیک به یک ساعت در راه بودم، یک ساعت جانکاه و طولانی که برای من اندازه‌ی عمری گذشت. بالاخره ساعت 4 به درب ورزشگاه رسیدم.

بازی ایران-کامبوج مقدماتی جام‌جهانی 2022
بازی ایران-کامبوج مقدماتی جام‌جهانی 2022

تجربه‌ی 45 دقیقه‌ی اول آزادی

به علت تاخیری که پیش آمد به شدت اضطراب داشتم. دوستانم وارد استادیوم شده بودند و من هنوز در مرحله چک شدن بلیطم بود. در 3 مرحله بلیط‌ها چک میشد هرچند فرآیندی جدی به نظر نمی‎رسید. آزاردهنده‌ترین مرحله زمانی بود که برای رسیدن به تونل باید در یک صف عریض و طویل منتظر اتوبوس می‌بودیم. نزدیک به 45 دقیقه طول کشید تا بالاخره به ورودی تونل رسیدم. آنقدر همه چیز تازگی داشت که مبهوت و گیج بودم. دخترهای زیادی بوق می‌زدند و هر از گاهی شعاری سر می‌دادند. لحظه‌ی ورود به تونل و بعد از آن دیدن عظمت زمین بازی یکی از عجیب‌ترین صحنه‌های زندگیم بود، به قولی جوّ ورزشگاه را گرفته بودم. کمی طول کشید تا به خودم آمدم و متوجه شدم باید به کدام سمت بروم. راه را پیدا کردم. به جایگاه A6 که رسیدم چشم می‌گردانم که دوستانم را پیدا کنم، یک خانم حراستی به من گفت مهم نیست کجا بشینی اما من مصرّ بودم حتما در کنار دوستانم بازی را تماشا کنم. همین‌طور که بین دخترهایی پیچیده در پرچم با صورت‌های رنگ شده دنبال دوستانم می‌گشتم توانستم یکی از آن‌ها را ببینم.

چیزی از بازی نگذشته بود که ایران اولین گل را زد. ما درست پشت دروازه ایران بودیم. لحظه‌ی غریبی بود 3600 زن همزمان شروع به خوشحالی کردند. بالا و پایین می‌پریدن، بوق می‌زدن و بعضی جیغ می‌کشیدن. من ضربان قلبم تا پایان نیمه‌ی اول که ایران 5 گل به کامبوج زد، به شدت بالا بود. دقایق اول بازی تنها فکری که در سرم می‌چرخید این بود که چقدر بیهوده 40 سال از همچین لذتی محروم بودیم. اما هیجان بازی چنان بالا بود که کم‌کم این فکر در ذهنم کم‌رنگ می‌شد. نیمه‌ی اول با 5 گل به اتمام رسید و با خروج بازیکنان از زمین هیجانات تماشاگران خوابید.

تماشاچیان زن ایرانی در بازی ایران-کامبوج
تماشاچیان زن ایرانی در بازی ایران-کامبوج

اتمام شیرین نیمه‌ی دوم آزادی

تمام بازی ایران و کامبوج در زمین کامبوج می‌گذشت و غیر از یک پنالتی برای کامبوج، مالک اصلی توپ ایرانی‌ها بودند. نیمه‌ی دوم طوفانی‌تر از نیمه‌ی اول پیش می‌رفت اما من دیگر آن هیجان و تپش قلب اولیه را نداشتم. ایران تا پایان 90 دقیقه تلاش می‌کرد راهی به دروازده کامبوج پیدا کند در نتیجه با 14 گل بازی را به پایان رساند. در نیمه‌ی دوم بعضی از تماشاگران در فرصتی، با شعارهای خود از دختر آبی یاد کردند، اما با وجود جوّ حاکم بر ورزشگاه هم از جانب تماشاگران پر شور و هیجان و هم حراست مراقب و نگهبان چندان فرصت برایشان به وجود نیامد. بازیکنان ایران پس از بازی به سمت جایگان زنان آمده‌اند و آن‌ها را تشویق کردند. پس از آن عکس‌های خود را با آزادی گرفتیم، به امید اینکه بار دیگر این مستطیل سبز را ببینیم با آن خداحافظی کردیم.

پایان بازی ایران-کامبوج
پایان بازی ایران-کامبوج

در حاشیه‌ی آزادی

فروش بلیط بدون اطلاع قبلی و به صورت محدود اتفاق افتاد که این حق بسیاری از زنانی که خواهان ورود به استادیوم بودند را ضایع کرد. امیدوارم این روزنه راهی باشد تا زنان به حقوقی که به واسطه جنسیت از آن‌ها سلب شده دسترسی پیدا کنند.

یکی از تبلیغات کنار زمین در این بازی متعلق به «مای‌لیدی» بود که نه تنها همراهی و حمایت خود را از زنان به صورت رسمی اعلام کرده بود بلکه به مناسبت ماه اکتبر، که ماه آگاه‌سازی از سرطان پستان است بخشی از تبلیغات خود را در کنار زمین به این موضوع اختصاص داده بود. با توجه به حضور زنان و همزمانی بازی در ماه اکتبر، اقدامی هوشمندانه از سمت مای‌لیدی به حساب می‌آمد.

تبلیغات مای‌لیدی در بازی ایران-کامبوج
تبلیغات مای‌لیدی در بازی ایران-کامبوج

این نوشته تجربه‌ی اولین ورود من به استادیوم بود. این ماجرا چنان آمیخته با اضطراب و هیجان بود که شاید به خوبی بیانگر ماجرا نباشد. اما سعی کردم هرآنچه در خاطرم بود را بنویسم تا همان تصویر گنگ و محوِ همراه با هیجان در ذهنم کمرنگ نشود.

استادیوم آزادیزنانایران کامبوجورزشگاه
بازاریابی محتوایی، سفر،شهرگردی، فمنیسم، ماجراجویی و یک سری خرده‌ریزهای دیگر خلاصه‌ای از من است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید