از دو سال پیش که اومدم تهران، همیشه قصد داشتم برم موزه عروسکهای ملل. اما هیچوقت فرصت مناسبی پیش نمیومد. تا اینکه دیروز، پنجشنبه حوالی ساعت 3 رسیدم ایستگاه دروازه دولت. تو اولین کوچهی خیابون سعدی به اسم بنبست فیات، کمی مونده به انتها، سمت چپ یه ساختمون سفید رنگ قدیمی انتظارم رو میکشید. زنگ در رو که زدم خانوم جوونی در رو باز کرد، خوشآمد گفت و راهنماییم کرد.
ساختمون از هر نظر دلبری میکرد از پلههای قدیمیش، دیوارهای سربی رنگش تا قفسههای رنگی طبقه اول که عروسکهای زیادی از سراسر دنیا رو تو خودشون جا داده بودن. بعد از پرداخت بلیط راهنمایی شدم به طبقه دوم تا توضیحات از اونجا شروع بشه.
طبقه دوم ضیافتی از حضور مجسمهی زنان اقوام ایرانی بود که هوش از سر آدم میبرد. این دختران صامت زیبای ایرانی با لباسها و عروسکهای مرتبط با منطقهشون هزارتا حرف برای گفتن داشتن. چهره هر زن برگرفته از چهرهی واقعی یکی از اهالی اون منطقه بود. آقایی که راهنما و یکی از دستاندرکاران این موزه بود برامون توضیح داد، این طبقه از موزه حاصل پروژهای هست به نام « هر زن یک قصه، هر زن یک افسانه». روایتش از زندگی زنان اقوام، لاله خوانی دختران ترکمن، افسانه اُشتر خِجو، عروسک عقل عروس تا معانی و کارکردهای لباسهایی که هر قومی میپوشیده آدم رو جادو میکرد.
سه نکتهای که در این موزه توجهم رو جلب کرد:
-نقش عروسک در فرهنگ ایرانی
ذهنیتی که قبلا داشتم این بود که عروسک وسیلهای برای بازی بچهها است اما چیزی که موزه باعث شد بهش بیشتر فکر کنم اینه که عروسک چقدر در فرهنگ ما و زندگی روزمرهمون نقش داشته. در واقع این موضوع یک همپوشانی ریزی هم با نکته دوم داره. در بعضی موارد وقتی میخواستن پیامی رو به مخاطب بدن با عروسک منظورشون رو بیان میکردن. مثلا در بخشی از گیلان عروسکی بود که پایینش حالت جارو داشت و بعد از روز عروسی مادرشوهر با هدیه دادنش به عروس خود، به او میفهموند از امروز مسوولیت امور خانه با تو است.
-پوشیدهگویی در بین ایرانیها
پوشیده تعامل کردن هم در تمام بخشها به چشم میومد. فرشی که خاطرم نیست دقیقا به کدوم منطقه تعلق داشت اما دستباف بود با نقش شیری در میانه. وقتی پسری از دختری خواستگاری میکرد برای پاسخ گرفتن باید تا اتمام فرش منتظر میموند که این انتظار تا یک سال میتونست طول بکشه. شیر سنبل مرد قوی و مقتدری بود که توانایی اداره کردن خانواده رو داشت. اگه دختر دم شیر رو به سمت بالا میبافت یعنی جواب مثبته و خواهان پسر و اگر برعکس دم شیر به سمت پایین بافته میشد یعنی دست رد به سینه خواستگار زده. بعد از تموم شدنش فرش به خواستگار هدیه میدادن. اگر از موزه بازدید کنید پر از این قبیل تعاملهای پیچیده انسانی است.
-سرگذشت زن ایرانی
نکته سومی که خیلی زیاد به چشم میومد وضعیت زنان ایرانی بود که اغلب سایه مردسالاری روی زندگیشون حس میکردی. رنجی که زن بودن در فرهنگ ما به دوش نیمی از جمعیت گذاشته در تعاملات، انتظارات، پوشش، قصهها وافسانهها کاملا مشهوده. مثلا در افسانه اُشترخِجو دختری که به دلیل وضعیت خانوادگی تصمیم به کار کردن میگیره اما به واسطه زن بودنش هیچجا پذیرفته نمیشه تا اینکه خودش رو شبیه به مردان میکنه تا بتونه کار کنه.
طبقه اول موزه هم عروسکهایی از آسیا و اروپا و آمریکا(سرخپوستان) در ویترینهای رنگی میزبانتون هستند که هر کدوم بیانگر باورها و زندگی مردمشوناند. در کل این موزهی هیجانانگیز پر از ماجرا و قصه است. راهنماهای موزه خونگرماند و توضیحاتشون خیلی گیرا و دلنشینه. موزه عروسک ملل پنجشنبهها و جمعهها بازه و ارزشش رو داره حداقل یکبار هم که شده آخر هفتهتون رو بهش اختصاص بدید.
پ.ن: با تشکر از مرتضی چرخزرین بابت به اشتراکگذاری عکسهاش برای تکمیل این پست.