پیشنوشت: بابت مشغولیتم در تترا، پراکنده دربارهٔ دیزاین خواندهام و نوشتهام. برای منظم شدن ذهن خودم و هموارشدن مسیر افرادی که بعداً قرار است پا در عرصهٔ دیزاین بگذارند، جمعبندی ذهنیام را مینویسم.
دیزاین نه هنر است و نه مهندسی. ولی هم هنر است و هم مهندسی. دیزاین و طراحی همهجا هست و مدام تکرار میشود: طراحی گرافیکی، طراحی رابط کاربری، طراحی محصول، طراحی ساختمان، طراحی رویداد، طراحی سازمان، طراحی سیستم و الی آخر. همین موضوعات تعریفش را سخت میکند. تعاریف رایج دیزاین یا مثل تعاریف کتاب فلسفهٔ دیزاین پیچدرپیچ و دشوارند یا مثل کپیکاریهای اینترنتی چنان مرز کلمه را باز میگیرند که آخرش نتیجه میشود «دیزاین همان حل مسأله» است.
بهترین تعریفی که از دیزاین در چند سال اخیر دیدهام، «خیر جمیل» است که مصطفی ملکیان در بهمن ۹۶ مطرحش میکند. تعریف او نه در بند پیچیدگیهای زبانی میافتد و نه با کلیگویی از دیزاین هویتزدایی میکند. پایهٔ صحبتهای او، ایدهٔ افلاطون دربارهٔ سه ساحت درونی انسان است:
۱. ساحت عقیدتی: شامل باور، معرفت و «میدانم» و «نمیدانم»ها.
۲. ساحت احساسی: شامل رنج و لذت، گرایش و گریز، خوشایندها و بدایندها.
۳. ساحت اراده: شامل هدفها و نیتها، «میخواهم» و «نمیخواهم»ها.
هر کدام از این ساحتها، همانطور که در تصویر آوردهام، گرایشها و ابزارهای خاص خودشان را دارند. هر کدام باید مسیر مخصوص به خودشان را طی کنند تا از حرکت موازی هر سه، انسان به رضایت و آرامش برسد. مسیر امروزی برای اولی علم است، برای دومی هنر است و سومی با تکنیک و فن به هدفش میرسد.
تقسیمبندی سهگانه جایگاه دیزاین را مشخص میکند: دیزاین انجام کار خیر به شکل زیباست. اگر خیری در کار نباشد یا آن کار خیر به شکلی زیبا انجام نشود، دیزاینی هم رخ نداده است. ملکیان در توضیح این گزاره اینطور میگوید:
فرق یک آشپز خوب با آشپز ناشی و ناوارد چیست؟ غذایی که هر دویشان میپزند آدم را سیر میکند و بنابراین اگر کسی فقط مشکلش گرسنگی باشد اصلا برایش بین آشپز خوب و آشپز بد فرقی نیست. میگوید ما میخواستیم سیر بشویم و سیر شدیم. درست است!؟ ولی اگر شما فقط مشکلتان گرسنگی نباشد یعنی در حال مردن از گرسنگی نباشید، دیگر در آن حالتها هم میخواهید گرسنگیتان مرتفع بشود و هم این ارتفاع گرسنگی و برطرف شدن گرسنگی همراه با زیبایی هم باشد. زیبایی اگر یادتان باشد گفتم لذت و علم. میخواهید زیبا هم باشد دیگر؛ پس بنابراین میگویید فرق آشپز خوب با آشپز بد در این میشود که هر دویشان من را سیر کردند ولی یکی خیری رساند همراه با جمال؛ یکی خیری رساند ولی فاقد جمال. دیگر زیبایی در آن نبود.
این تعریف به ظاهر ساده، دلالتهایی جدی برای حل پرسشهای اصلی حول دیزاین دارد:
۱. «کارکرد» و «زیبایی» در کنار هم معنی پیدا میکنند. دیزاین تلفیق فن و هنر است. حذف یکی به معنی نادیده گرفتن یکی از ساحتهای انسان است. در فضاهای دیزاین -به خصوص معماری- همواره دعوای جدی بین «کارکرد» و «زیبایی» وجود داشته است. مدرنیستها با جملههایی مثل «فرم از کارکرد تبعیت میکند» یا مطالب تند و تیزی مثل «تزئین و جنایت» به دفاع از کارکرد و حذف تزئینات رفتهاند. خود این جریان در مقابله با جریانی شکل گرفته بود که گویا کارکرد را فراموش کرده بودند و مدام به فکر زیبایی و تجمل خود بودند.
۲. دیزاین جهت و پیام مشخص دارد. مثل هنر نیست که برونریز احساسات هنرمند باشد. دیزاینر با دیدن مشکلات روزمره، فن و هنر را به خط میکند تا زندگی را بهبود ببخشد. به خاطر همین است که دیزاین خیلی بیشتر از هنر با اقتصاد سروکار دارد.
۳. دیزاینرها چه بخواهند و چه نخواهند، روحیات جنرالیستی پیدا میکنند. سروکار دیزاینرها با مشکلات انسان است. پس مجبورند از مسیرهای مختلفی مثل روانشناسی، عصبشناسی، جامعهشناسی و... انسانها را بشناسند. از طرف دیگر، با تکنولوژی سروکار دارند. طراح گرافیک باید کار با نرمافزارها، هوش مصنوعی، تئوری گرافیک را بداند. معمار باید دربارهٔ انواع سازه، چگونگی ساخت، استحکام و آسیبپذیری بنا مطلع باشد و الی آخر.
۴. دیزاین یک فرآیند است و نه محصول نهایی. دیزاین به کار خوبی گفته میشود که به شکلی زیبا انجام میشود. اگر چرخهٔ شناسایی مشکل، ایدهپردازی، نمونهسازی و بازخوردگیری به درستی انجام شود، خروجی هم در چارچوبهای دیزاین قرار میگیرد.
به تجربهٔ من این تعریف و نگاه به دیزاین، از پس پرسشهای دیگر برمیآید و دلالتهای جدیدی میسازد. بعد از این هم هرجا صحبت از دیزاین شد، منظور همین «خیر جمیل» است.
تا اینجای کار، دربارهٔ چیستی -و کمی هم چرایی- دیزاین نوشتم. بعد از چیستی، نوبت به چگونگی میرسد. کار «خیر» و کار «جمیل» چه ویژگیهایی دارد؟ چطور شکل میگیرد؟ چه دستهبندیهایی دارد؟ در نوشتهٔ بعدی دربارهٔ انواع دیزاین، مدل Richard Buchanan و ربط معماری ساختمان با معماری سازمان خواهم نوشت.
فکر کردن دربارهٔ دیزاین سخت است؛ اما فکر نکردن به آن میتواند فاجعهآمیز باشد. - رالف کاپلان