عشق به قدری غیره منتظره و بی ملاحظه بر سر راه آدمی فرود می آید که انگار سنگی از ناکجا آباد درون برکه ای راکد زندگی پرتاب می شود.
این رمان پرشور و خلاقانه و جذاب نوشته ی ایف شافاک نویسنده پراوازه کشور ترکیه است.
در این کتاب شافاک دو داستان را در زمان های مختلف اما همسو به صورت موازی پیش می برد.
یکی در قرن سیزدهم، رومی، شاعر عارف، با استاد معنوی خود، درویش خانه به دوش گمنامی به نام شمس تبریزی ملاقات می کند و از عالمی ناشاد به عارف و حامی متعهد به عشق تبدیل می شود، و داستان دیگر در قرن حاضر در مورد زن خانه دار آمریکایی ناشادی است به نام الا روبنشتاین که تحت تاثیر پیام عشق رومی قرار می گیرد و شهامت پیدا می کند که پذیرای تحول در خود شود.
شافاک با آمیختن شرق و غرب، گذشته و آینده، روایت روان و جالبی از نحوه ی تاثیر عشق را بر دنیا شرح می دهد.
قانون چهلم:
زندگی بدون عشق ارزشی ندارد. از خودت نپرس که باید در جست و جوی چه جور عشقی باشی، معنوی یا مادی، آسمانی یا زمینی، غربی یا شرقی، تقسیم بندی ها منجر به تقسیم بندی های بیشتر می شوند. عشق فاقد عناوین و تعارفات است.
همان است که هست، ناب و ساده. عشق، آب حیات است و عاشق، تجسم آتش! وقتی عاشق آب می شود، عالم به گونه ای دیگر می گردد...
من که از خواندن این کتاب بی نهایت لذت بردم، امیدوارم که شما هم از خواندنش لذت ببرید...