Elham Habibi
Elham Habibi
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

بعد از آشنایی با دلبر :)

ما شروعش می‌کنیم:)?
ما شروعش می‌کنیم:)?

کمی آرام‌تر ‌وارد بازی می‌شوم(جلد ۲)

بعد از آن خون و خونریزی جلد اول، حالا کمی آرام‌تر به سراغ جلد دوم می‌روم و دوست دارم همراهی‌ام کنی. هر چه که بود، بالاخره شروع شد. حالا فقط مانده که خیلی نرم و لطیف به سراغ کتاب بروم و آرام و با طمانینه بیانش کنم. حالا برعکس جلد اول، به سراغ شخصیت‌ها می‌روم که خیلی راحت خودشان را نشان دادند.


چیزی که منتظرش بودم

این همان نگاهی‌ست که منتظرش بودم. کتاب در ابتدا برعکس قبلی که فقط از زبان لیلی گفت، حالا اطلس را نیز وارد ماجرا کرد تا او را نیز درگیر این ماجرا و کتاب کند؛ چیزی که در جلد اول کتاب خیلی کمررنگ بود و حالا بیشتر رخ نمایان شده بود. حالا اطلس وارد ماجرای کتاب شد و از خودش و گذشته‌‌‌اش گفت که در جلد اول کتاب بهش پی نبرده شده بود. این مادر، آن پدر، آن پسرک نوجوانی که از خانه طرد شد، چه بر سرش آمد؟ اطلس در گذشته چه اتفاقاتی را پشت سر گذاشت؟ این‌ها سوالاتی بود که باید حل می‌شد که شد.

"وقتی جوان‌تریم، بیشتر تحت تاثیر قرار می‌گیریم. وقتی سال‌ها افرادی که باید برایت ارزش قائل شوند، بی‌وقفه به تو می‌گویند که چقدر بی‌ارزشی، کم‌کم باورت می‌شود. و کم‌کم بی‌ارزش می‌شوی."

کالبدی دیگر در بطنم

وقتی کالین هوور به سراغ اطلس می‌رفت و تمام زیر و بم‌اش را رو می‌کرد، انگار کالبدی دیگر در بطنم جاگیر می‌شد و نمی‌گذاشت چشم به سوی دیگری بگیرم. چه می‌شود کرد. این من بودم. انگار نویسنده بلد بود که اطلس را درون چشمانم بکوباند و آخر دستش را بگیرد و دورش کند. نقاطی از اطلس را دست می‌گذاشت که شاید کمتر کسی رویش قدم بگذارد. گذشته‌ای که در جلد اول کتاب واگویه کرده بود، حالا نمایان شده بود، برهنه و سپید.


"هر کسی با نگرانی‌های زندگی به شیوه‌ای متفاوت کنار می‌آید، و هیچ یک از این شیوه‌ها لزوما غلط نیست. اما لیلی با بردباری با آن‌ها کنار می‌آید و بردباری اتفاقا همان ویژگی جذاب درون انسان‌هاست."

اطلس همان است

اطلس همان شخصیتی‌ست که دنبالش بودم. همان شخصیت آرام و منطقی. این‌بار سخت می‌شود از کنار اطلس گذشت. حداقل برای من این‌طوری بود. اما شخصیت لیلی؛ چیزی که شخصیت لیلی را متمایز کرد و گذاشت به عنوان یک زن، به عنوان شخصيت اصلی بیشتر جلوه کند، شخصیت انعطاف پذیرش بود. شخصیتی که با ورود دشواری‌ها و سختی‌های زندگی، او باز لبخند می‌زد. انگار عجیب بود اما واقعیت داشت. چیزی که لیلی را سرپا نگه داشت، همین شخصیت خونسردش بود. شخصیتی که برعکس رایل بود. رایلی که در جلد اول آشنا شدی و باهاش اُنس گرفتی. می‌دانی چه خصوصیتی دارد.

سرنوشت شخصیت‌ها چه می‌شود؟

می‌خواستم از سرنوشت‌ها بگویم اما نشد. انگار این سرنوشت نام درستی برای شخصیت‌های کتاب نبود. لیلی، رایل، اطلس؛ انتخاب کردند که چگونه زندگی کنند. انتخاب کردند تا تمام انتخاب‌هایشان روی سرنوشت دیگری اثر بگذارد. چیزی که انگار این انتخاب، انجام می‌دهد همین است. اثرش را روی افراد دیگر می‌گذارد چه بخواهی چه نخواهی. امیدوارم با خواندن کتاب حالت خوب شود، درست مثل من. در آخر با این متن از کتاب تمام می‌کنم که بدجور حس خوبی دریافت کردم.??

"می‌دانم که این یکی از بدترین لحظات زندگی او بوده است، اما او باز هم در این لحظه لبخند می‌زند."

•نوشته‌ی الهام‌حبیبی_____•

کالین هوورشخصیتنویسندهمعرفی کتابنشر میلکان
می‌نویسم تا روحم آرام گیرد☁️? عضو اختصاصی انجمن کافه تک رمان✏️
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید