سرزمینی پر از تنوعِ تفکر
داستان از آنجایی شروع شد که مار چپ چشم از خودش و اتفاقی که برایش افتاد گفت. از شورشی که خرگوشها به پا کرده بودند و حالا ضررش به مار بوآ رسیده بود.
مارهای بوآ، رئیسی داشتند به نام مار پیتون کبیر که ماری بود که به فکر مجازات بود. ماری مغرور از دیگر مارها.
خرگوشها نیز رئیس داشتند به نام پادشاه، او ناری خودخواه و آب زیرکاه بود و همش به فکر منفعت خودش بود و زیر بار اشتباهاتش نمیرفت.
همیشه مارهای بوآ با خرگوشها در جدل بودند تا اینکه پادشاه، جارچی را برای خرگوش اندیشمند، خرگوشی که اطلاعاتش زیاد بود اما به دلیل این اطلاعات زیاد، پادشاه از او نفرت داشت.
"اندیشمند گفت:
_فکر میکنم وقتی بیعدالتی وحشتناک مارهای بوآ نسبت به ما برطرف بشه، ما باید به فکر بیعدالتی خودمون نسبت به جالیزهای بومیها باشیم."
گاهی ابری، گاهی بارانی
در این بین اما خرگوشی مُرید اندیشمند بود به نام تشنه لب. او حرفهای اندیشمند را ملکهی ذهنش کرد و حرفهایش را کتاب کرد.
پادشاه به قدری قدرت طلب بود که وقتی حرف از جابهجایی پادشاه شد، طوری حرف را پیچاند که کسی جرأت نکرد تا او را از تخت پادشاهی پایین بکشد!
این کتاب پر از ماجرا و تلاطم بود. پر از هوای ابری که گاهی باران میزند بر این شهر. و به حتم باید با کتاب مزرعه حیوانات، که خوکی در آن سرپرست دیگر حیوانات بود؛ مقایسه شود. کتاب دیالوگ محور و پر ماجرا بود. طوری که با خواندنش سیاست مخفی در آن را در خودت احساس میکنی.
خیانتی در شهر جابهجا میشود!
خرگوشها و مارهای بوآ، تامل برانگیز است و در ذهن خواننده میماند. طوری با کلمات بازی میکرد که میفهمی که تمامن در لفافه بیان شد اما گاهی اوقات انقدر واضح بود که دلت از این همه بیانصافی میگیرد. کتاب از خیانتهایی که در بطن دولت اتفاق میافتد حرف زد و آن در دل حیوانات مخفی کرد. خیانتی که گاهی برای منفعت، سر پوش میگذارند.
"هنوز خیانتی انجام نشده اما پاداش حی و حاضره و شادی ناشی از اونم همینطور
و باز حالا که شادی هست
یعنی در خود خیانت آینده هم چیز خاصی نهفته نیست
در غیر اینصورت از شادی هم خبری نمیبود."
ساکت کردن اعتراضات
در این کتاب، مارهای خوب در کنار مارهای بد بودند و همچنین خرگوشها! این یک جامعه است. یک اجتماع که در هر شهری و کشوری وجود دارد. همانند پادشاه که برای ساکت کردن اعتراضات از وضع بلع مارها یا حملهشان، دست به قولِ دادن گل کلم را داد. این چیزی به غیر خاموش کردنِ اعتراضات بود؟ و این میتواند در هر جامعهای اتفاق بیفتد و تمام جامعه را تکان دهد طوری که دستانشان را درهم زنجیر کنند تا هیچ اعتراضی گفته نشود.
سخن پایانی
همانطور که گفتم، کتاب پر ماجرا و تامل برانگیز بود. کتاب با اینکه تعدد شخصیت داشت، اما شخصیتها را طوری پردازش کرد که در ذهن خواننده باقی میماند. کتاب را با فراق ذهن بخوانید وقتی دارید از دست این پادشاه حرص میخورید! :)
|•نوشتهی الهامحبیبی•|