ویرگول
ورودثبت نام
Elham Habibi
Elham Habibi
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

معرفی کتاب "موش‌ها و آدم‌ها"


درباره جان اشتاین بک

جان اشتاین بک در سال ۱۹۰۲ میلادی در شهر سالیناز کالیفرنیا در دره کشاورزی حاصل‌خیزی حدود بیست مایلی اقیانوس آرام به دنیا آمد. هر دو، دره و اقیانوس، اساس کار بعضی از مهم‌ترین آثارش را تشکیل دادند. پس از ازدواج و نقل مکان به درختستان آرام، دو کتاب داستانی کالیفرنیایی به چاپ رساند، شرق بهشت و یک خدای ناشناخته. بعد از آن روی داستان‌های کوتاه کار کرد که در کتاب دره طولانی جمع‌آوری شد.

کتاب‌های جان اشتاین بک

سه اثر مشهور او در اواخر سال‌های ۱۹۳۰ به طبقه کارگر پرداخته است. در جنگی مشکوک، موش‌ها و آدم‌ها، و کتابی که توسط خیلی‌ها بهترین اثرش شناخته شد، یعنی خوشه‌های خشم. آخرین کتاب‌هایش شامل پنجشنبه شیرین، یک تقلید، روزگاری آن‌جا جنگی بود، زمستان نارضایتی ما، سفرها با چارلری برای کشف آمریکا، آمریکایی و آمریکایی‌ها.


از خوشه‌های خشم تا موش‌ها و آدم‌ها

جان‌ اشتاین بک کتاب‌هایش با لحنی صریح می‌نوشت و خیلی وقت‌ها آثارش با سانسور مواجه بودند. زمانی که جایزه پولیتزر برای کتاب خوشه‌های خشم به اشتاین بک رسید دنیا توجه زیادی به نوشته‌های او نشان داد. او جایزه‌ی نوبل ادبیات را هم برای همین کتاب گرفت.  جان‌ اشتاین‌بک در سال ۱۹۶۲جایزه نوبل ادبی را دریافت کرد و در سال ۱۹۶۸ درگذشت.


کتاب موش‌ها و آدم‌ها

این کتاب یکی از شناخته شده‌ترین داستان‌های جان اشتاین بک، است که در سال ۱۹۷۳ منتشر شد. داستان که در سال‌های رکود بزرگ آمریکا اتفاق میفتد، بر اساس بخشی از خاطرات جان اشتاین بک شکل گرفته است.


راویت کلی داستان
روایت کتاب موش‌ها و آدم‌ها سوم شخص است یعنی هرگز وارد فکر و ذهن شخصیت‌ها نمی‌شود و تو باید با دیالوگ‌ها پیش می‌رفتی تا شخصیت‌ها دستت بیایند. 

"زن گفت: حالا مراقب باش. دارى موهامو خراب مى‌کنى.
و آن‌گاه با خشم فریاد زد: بسه دیگه، حالا دیگه بسه. همه موهامو دارى بهم مى‌زنى.
زن با تکانى ناگهانى سرش را عقب کشید و انگشتان لنى روى مویش جمع شد و آویزان ماند.
زن فریاد زد: ولش کن، به تو گفتم ولش کن.
لنى وحشت‌زده شد و چهره‌اش درهم فرو رفت. سپس زن جیغ کشید و دست دیگر لنى، دهان و دماغ او را پوشاند. لنى به التماس گفت: لطفا جیغ نزن. خواهشا جیغ نزن. جورج عصبانى میشه اگه جیغ بزنى."

جان اشتاین بک در کتاب موش‌ها و آدم‌ها راوی خشونت می‌شود، هرچند شخصیت اصلی داستانش را دوست دارد اما برای نشان دادن جامعه سرد و خشن آمریکایی سعی می‌کند از خوش‌بینی دوری کند. اما در کنار این خشونت ذاتی، غم و اندوه و شادی و رویا و خیال نیز پرورش پیدا می‌کند تا کتاب موش‌ها و آدم‌ها شکل گیرد و رشد پیدا کند.

" همه بی حرکت و صامت نشسته بودند و مسحور زیبایی چنین رویایی بودند. همگی دل‌مشغول آینده ای بودند که در آن یک چیز دوست داشتنی تحقق یابد"

کم اما پُر بار

کتاب موش‌ها و آدم‌ها جز رمان کوتاه حساب می‌شود اما با وجود شخصیت‌هایی که در ذهنت می‌ماند و تو را با آن‌ها همراه می‌کند، گویی جزئی از وجودت می‌شود و تو را با خود به دل داستانی به ظاهر بلند می‌برد. این کتاب هر چند گفت و گو محور بود اما روایت جان اشتاین بک مثل همیشه، همچون خوشه‌های خشم، که واقعیت را جلوی چشمانت زنده می‌کند، پیش رفت.

" همه بی حرکت و صامت نشسته بودند و مسحور زیبایی چنین رویایی بودند. همگی دل‌مشغول آینده ای بودند که در آن یک چیز دوست داشتنی تحقق یابد"

سخن آخر

کتاب موش‌ها و آدم‌ها همچنان زنده‌ است و مثل چند اندیشه‌ی زودگذر نیست که فقط بگذرد، جان اشتاین بک با تمام وجودش این کتاب را نوشت تا تو را چنان در خودش غرق کند که گویی از همان ابتدا در وجودت رخنه کرده بود.

اگر این کتاب را بخوانی، کتاب زندگی در پیش رو از رومن گاری را نیز حتما می‌خوانی. ✌️?
https://vrgl.ir/WVIrV

|•نوشته‌ی الهام حبیبی•|



جان اشتاین بکموش‌ها و آدم‌هانویسندهناتورالیسممعرفی کتاب
می‌نویسم تا روحم آرام گیرد☁️? عضو اختصاصی انجمن کافه تک رمان✏️
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید