اگه فکر میکنی زندگی جای بیمعنیه، این کتاب رو بخون!
مارک منسن کتابی با ۹ فصل نوشته و میلاد بشیری آن را ترجمه کرده است. این کتاب ۱۸۴ صفحهای را نشر میلکان چاپ کرده است.
بیخیالی هم عالمی دارد!
تا حالا فکر کردی هر چه قدر کمتر اهمیت بدی، عملکرد بهتری داری؟
مثل آدمهای بیخیال که وقتی به روند بیخیالشون میرسن، همه چیز خود به خود خوب پیش میره.
وقتی به این فکر میکنی هر چی کمتر اهمیت بدی بهتره، به خودت میگی پس هیچ کاری نکنم؟ نویسنده جواب سوالت رو میده. مارک مانسن میگه، هدف این نیست که از موانع فرار کنی، هدف اینه که مانع رو پشت سر بذاری.
مشکل چون حل شود، آسان گردد!
مارک مانسن بهت میگه، خوشحالی رو وقتی به دست میاری که بتونی مشکلت رو حل کنی. تا حالا فکر کردی وقتی یه مشکلی داری ولی حالت خوب نیست؟ طبیعیه! نه به خاطر این که مشکل داری بلکه به خاطر اینکه نتونستی مشکلت رو حل کنی. مارک میگه وقتی خوشحالی که بتونی مشکلت رو حل کنی. مثل وقتی که خودت میری کارهای اداریت رو انجام میدی بعدش فقط خوشحالی نصیبت میشه.
من مقصرم، نه؟!
ما همیشه در حال انتخابیم چه خودمون بدونیم چه ندونیم. در واقع چیزی به نام بی دغدغگی وجود نداره. اگه فکر میکنی که هیج دغدغهای نداری پس حتما یه دغدغه داری.
ما همیشه فکر میکردیم مسئولیت و تقصیر همیشه همراه همند اما واقعا اینطوری نیست! مثل وقتی که با ماشین به کسی میزنی، هم مقصری هم مسئولیت اون کار رو داری. اما گاهی اوقات مشکلی که پیش میاد تو مقصر نیستی. مثل وقتی که قاضی پروندهای رو میگیره ولی ارتباطی با جرم نداره اما به هر حال مسئولشه!
"کمی فکر کنید و مسئولیت کاری را که میکنید را بر عهده بگیرید چه مقصرش باشید چه نباشید."
شکست پلی به سوی موفقیت!
فکر کنم تا حالا این جمله به گوشتون خورده، شکست پلی به سمت موفقیت است!
حالا تصور کن چهقدر این جمله میتونه زندگیت رو عوض کنه. میدونی هر کسی که از تو بهتره، بارها شکست خورده تا شده یکی بهتر از خودش؟ بهش فکر کن و از شکست خوردن نترس چون تنها راهیه که میتونی به موفقیت برسی.
ترس از آشنا شدن با کسی هم یه نوع شکسته، اینکه تو بترسی که با کسی آشنا بشی که تو ذهنش چی میگذره، یه شکسته!
تا حالا به این فکر کردی که نمیدونی چی در انتظارته یا وسط یه هیاهویی و همه چیز به نظرت بیمعنیه، مارک بهت میگه؛ فقط باید کاری بکنی! همین، خیلی سادهاست نه؟
این کار میتونه یه عمل کوچیک باشه یا هر چیزی...مهم نیست چیه فقط باید از یه جا نشستن دست بکشی!
اهمیت نه گفتن!
گاهی وقتها باید بعضی چیزها رو نپذیری. مثل وقتی که تصمیم میگیری صادق باشی، بدگویی پشت دوستت رو رد میکنی.
اهمیت نه گفتن وقتی مشخص میشه که تو یه رابطه ناسالم دست و پا بزنی. تو رابطه ناسالم تو در نه گفتن یا نه شنیدن، ناتوانی! برعکس تو رابطه سالم تا قادری به نه گفتن هستی. مارک می گه، لازم نیست همیشه جواب مثبت بدی، باید بتونی نه، بگی. به نظر یه حرف سادهاس اما واقعا کار میکنه!
سخن آخر!
در فصل آخر، مارک به مسئلهی مرگ میپردازه و میگه، مرگ چیز بدی نیست اما ناگزیره. باید با مرگ کنار بیای و این واقعیت رو بپذیری.
با این کتاب به گفته مارک، میتونی یه زندگی جدید بسازی. یه دیدگاه نو به زندگی پیدا کنی.
°|نوشته، الهام حبیبی|°