
لایفسکی
ساموئیلنکو در تلاش است تا لایفسکی را مجاب کند که تا با نادژدا ازدواج کند اما لایفسکی دیگر علاقهیی به او ندارد. از طرز غذا خوردنش بدش میآید. از طرفی دیگر فون کارن، جانورشناسیست که از لایفسکی نفرت دارد. او را فردی لاابالی و موجب فساد جامعه میداند که خوابیدن با فردی غیر از همسر را باب کرده است. از طرف دیگر لایفسکی، به ساموئیلنکو از فون کارن حرف میزند و او را مورد نقد قرار میدهد.
وقتی چخوف دریا را میپوشد
وجود شخصيتها در داستان دوئل باعث شد تا خواننده بتواند با داستان پیش برود. تضادهای شخصیتی باعث میشود تا خواننده بین واقعیت و دروغگویی بماند. تناقضهایی که جزئی از شگردهای چخوف است تا خواننده را ترغیب به خواندن کند. چخوف به راحتی میتواند با آرامشی که دارد، داستان هیجانانگیز را در چشم خواننده فرو کند. آنقدر آرام که میتوان گفت دریایی میشود به ظاهر آرام که درونش پر از تلاطم است.
«به عقیدهی اون دوران ما به اندازهی چهل سال پیش یا حتا بیست سال پیش، فقیرتر و حقیرتره و علتش هن فقط و فقط مربوط به اینه ما نمیدونیم چهطوری تسلیم جذبه و شور عشق بشیم تا حدی که خودمون رو فراموش کنیم.»
راز لایفسکی
لایفسکی همیشه گفتههایش را با ساموئیلنکو میگوید و او را رفیق خود خطاب میکند. بعد از گفتههایش لایفسکی با نادژدای متاهل است اما همیشه در وجودش حس گناهی نسبت به نادژدا دارد. حالا لایفسکی میخواهد نادژدا را دست به سر کند و خودش تنهایی به سنپترزبورگ برود اما پول کم دارد. حالا از ساموئیلنکو میخواهد تا بتواند پولی قرض بگیرد که او قبول میکند.
آغاز دوئل
ساموئیلنکو از فون کارن، کسی که از لایفسکی نفرت دارد، پول قرض میگیرد که در ابتدا نمیدهد اما شرطی میگذارد که باید نادژدا همراه با لایفسکی برود. پول را به این شرط به ساموئیلنکو قرض میدهد. اما هنوز لایفسکی پول کم دارد. حالا با فون کارن دیداری میکند که باعث میشود تا لایفسکی را ترغیب به دوئل کند.
دوئل به دوئل
هیجانات رمان دوئل طوری بود که نمیتوان آخرش را حدس زد. این روشی بود که باعث شد تا نتوان فهمید چه کسی در دوئل برنده میشود و چه کسی میبازد؟ فون کارن یا لایفسکی؟ روندی که شاید به ظاهر ساده باشد اما با روندی که چخوف برای بیانش کرد، باعث شد تا دوئل به دوئلی تبدیل شود که هیچکس انتظارش را ندارد.
آببازی دیالوگها
دیالوگهایی که به خوبی از زیرمتن استفاده شده و توانست تا داستان را پیش ببرد، باعث شد تا هیجانات داستان به خوبی صورت گیرد. درواقع بازیهایی که دیالوگها میکند، مثل آبیست که میتوان آن را گاهی آرام و گاهی پرتلاطم یافت. زبان داستان سوم شخص بود و البته گاهی به ذهن دیگر شخصیتها میرفت تا بتوان با ذهنیت افراد آشنایی شد.
«اگه یه نفر به شما بگه چه خوشهی انگور زیبایی، شما درمیآیین میگین، درسته اما وقتی انگورها تو شکم آدم خمیر و بعد هضم بشن، میبینین که چهقدر بیریختن. این حرف شماست...»
چفتشدگی داستان
در آخر میتوان با خواندن رمان دوئل که جز کارهای خوب چخوف و پر از چالش است، با نوشتههای چخوف آشنا شد. کسی که میتواند داستان را از حالت عادی طوری خارج کند که هیچ ضربه و خدشهیی به آن وارد نشود و بخشی از داستان شود. این روشی که چخوف در پیش گرفته باعث شد تا تمام اجزای داستانی با هم چفت شوند و هیچ بیرونزدگی در داستان یافت نشود. این رمان با ترجمهی احمد گلشیری باعث میشود تا به خوبی با رمان ارتباط گرفت و آن را زمین نگذاشت.
نویسنده: الهام حبیبی