الهام نعمت الهی
الهام نعمت الهی
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

داستان کوتاه گزارشی به فرهنگستان فرانتس کافکا

از کلمه فرهنگستان مکانی به ذهن ما میاد که محل آموزش و تحقیق در مورد دانش و علوم مختلف هست و انتظار می رود افرادی که به آنجا رفت و آمد دارند نسبت به بقیه ی افراد علم و دانش بیشتری داشته باشند یا در اصطلاح با فرهنگ تر باشند . اما نشستن تا به صحبت های یک میمون گوش بدن و در بین سخنرانی ، میمون طعنه هایی هم به آنان میزند .

شاید در این داستان میمون نماد گروهی از انسان ها هست که میخوان خودشون رو چیزی غیر از ذات اصلی خود نشون بدن . شاید میخواد این مفهوم رو برسونه که افرادی که عضو فرهنگستان ها یا سایر جوامع علمی می شوند زیاد هم باهوش و با فرهنگ نیستن . شاید میخواد بگه که خیلی وقت ها سخنرانان افرادی هستند که سطح علمی یا فرهنگی آنان از شنوندگان پایین تر است .

سخنران یا همون میمون در ابتدا میگه که چون پنج سال هست که از اصل خودم – یا همون زندگی میمونی در جنگل – جدا افتاده ام ، زیاد نمی تونم در رابطه با ذات و زندگی میمونی صحبت کنم اما می تونم تجربیات خودم در طول این پنج سال رو در اختیار شما قرار بدم .

سوالی که پیش میاد این هست که آیا واقعا دوری جستن از یک نوع سبک یا محیط زندگی باعث تغییر در ذات و منش افراد میشه ؟ اگر برای مدتی محل زندگی یا اطرافیان مون رو تغییر بدیم ، میشیم یه آدم دیگه و گذشته رو یادمون میره ؟

به نظر من شاید میمون برای این که خودش رو در حد شنوندگان نگه داره یا از تحقیر خودش جلوگیری کنه ، این حرف رو زده .

نحوه اسارت این میمون که به اسم پیتر قرمزه نامــگذاری شده ، و خاطراتی که از دوران اسارت اش تعریف می کنه ، نشان دهنده ی آزار و اذیت هایی هست که انسان ها در حق حیوانات انجام میدن ؛ شکار حیوانات و زندانی کردن آنان در شرایط بد به منظور نمایش در سیرک یا باغ وحش .

پیتر قرمزه ان قدر باهوش و با سیاست بوده که تونسته یک راه امن برای رهایی از زندان پیدا کنه . که این خود جای بحث دارد . آیا حیوانات ان قدر از هوش و ذکاوت برخوردار هستند که بتوانند انسان ها را گول بزنند ؟ البته به نظر من میمون در این داستان نماد گروهی از انسان ها است . که اگر این نظریه درست باشه پس هدف کافکا چیز دیگه ای بوده . یا این که اصلا حیوانات به شکلی که پیتر توصیف کرده قوه ی درک و تشخیص دارند ؟

آیا این طعنه ای است به انسان ها ؟ آیا نویسنده میخواد به انسان ها بفهمونه که اون قدری هم که فکر می کنند باهوش و قدرتمند نیستند ؟

جملاتی که در مورد آزادی بیان میشه خیلی تامل برانگیزه : " همان طور که آزادی از والاترین احساس ها به شمار می آید ، فریب حاصل از آن هم جز والاترین فریب هاست ."

نکته ای که من از این جمله گرفتم این هست که به اسم و بهانه ی آزادی خیلی راحت میشه افراد را فریب داد و از آن ها سو استفاده کرد . در تاریخ کشور ما هم در زمان های مختلف ، نمود این مساله را می بینیم .

وقتی بحث آزادی میاد وسط خیلی باید دقت کرد . یک وقت به اسم آزادی دادن و رسیدن به آزادی ، همون چیزهایی رو هم که داریم از دست ندیم .

میمون میگه من دنبال آزادی نیستم فقط یک راه گریز از اون قفس رو میخواستم که بتونم آزادانه به هر طرف که میخوام حرکت کنم و " چون خواسته ی من کوچک بود ، نمی توانست به فریب بزرگ منجر شود . " این جمله شاید اشاره به نیازهای سطح پایین بشر داره و میگه بعضی از انسان ها فقط به دنبال تامین نیازهای سطح پایین خود هستند . یا اشاره به این داره که از تفکرات والای آدمی میشه سو استفاده کرد .

در این مورد اگر بخوایم صحبت کنیم حتما مطالب زیادی میشه بیان کرد .

سخنران در جای دیگه عنوان می کنه ، " بدون آرامش عمیق درونی هرگز نجات نمی یافتم . " این جمله به اهمیت آرامش درونی و تمرکز اشاره دارد . بدون استرس و با آرامش و توجه خیلی راحت تر می توانیم مشکلات را حل کنیم . اگر فکر انسان آزاد باشه راحت تر میتونه روی بهبود شرایط اش تمرکز کنه . شاید شعار به نظر برسه اما من خودم توی زندگی ام چنین شرایطی رو تجربه کردم و هر وقت در مورد یک موضوعی استرس و نگرانی داشتم ، شرایط برام وخیم تر شده اما هر وقت خونسردی خودم رو حفظ کردم ، بهتر تصمیم گرفتم .

بحث در این مورد هم طولانی میشه اگر ادامه بدیم و در این جا نمی گنجد .

در این داستان به مبارزه و تلاش برای تغییر شرایط و تسلیم نشدن هم اشاره شده : " اگر بخواهم زنده بمانم ، باید راه گریزی بیابم ، ولی در ضمن حس می کردم که با فرار کردن راه گریزی به رویم گشوده نخواهد شد . "

هر وقت یک مشکلی برامون پیش میاد یا شرایط سخت میشه نباید بسوزیم و بسازیم ، نباید زود تسلیم بشیم . باید تلاش کنیم و یک راه حلی برای بهبود و تغییر شرایط ، پیدا کنیم . نباید به جبر زمانه معتقد بود .

این صحبت هم شاید شعار به نظر بیاد اما اصلا این طور نیست . برای حل هر مشکلی نباید دنبال ساده ترین راه حل باشیم . بهتره خوب فکر کنیم و همه ی جوانب کار را بسنجیم و سپس اقدام کنیم .

به قدرت شهود و مشاهده ی دقیق نیز اشاره شده است : " خونسرد و آرام در همه چیز دقیق می شدم . " وقتی داریم شرایط را می سنجیم ، بهتر است در ابتدا خیلی با دقت و حواس جمع همه چیز را مشاهده و بررسی کنیم و بعد از آن بر اساس مشاهدات مان تصمیم بگیریم .

" آن که در جستجوی راه گریز است ، جز آموختن فکر و ذکری ندارد . " در این جا به اهمیت و شوق آموختن و یادگیری اشاره شده است . دانش ، آگاهی است . با افزایش حجم دانسته هایمان ، خود به خود قدرت بیشتری پیدا می کنیم و در نتیجه ی اون می تونیم شرایط بهتری برای خودمون فراهم کنیم .

در پایان داستان میمون ، فرهنگ خودش رو در حد یک انسان اروپایی متوسط میدونه . شاید نویسنده خواسته طعنه ای به اروپاییان زمانه ی خود بزنه و به آن ها بگوید زیاد مغرور نباشید – " .... این شاید به خودی خود چندان چیز خاصی به حساب نیاید .... " – و از سوی دیگه عنوان می کنه چون سخنران در حد یک اروپایی متوسط هست نباید در زندان باشه و این به نوعی تبعیض نژادی هم اشاره میکنه .

سخنران راه رهایی خود از قفس را در با فرهنگ شدن در حد یک اروپایی متوسط میدونه . و از سوی دیگه طعنه میزنه که چون یک میمون تونسته ظرف مدت پنج سال به حد یک انسان اروپایی متوسط جامعه برسه ، پس این کار خیلی هم سخت نیست و این انسان ها همچین فرهنگ سخت و پیچیده ای هم ندارن .

شاید داره به مهاجران هم اشـاره میکنه و میگه که این افراد بعد از چند سال زندگی در کنار شما ، مثل شما میشن .

در مورد شامپانزه ی ماده نیز به نکته ای اشاره شده ، سخنران با این که خودش هم یک شامپانزه هست اما دلش نمیخواد در طول روز که همه اون رو میبینن و در جمع انسان ها هست با این شامپانزه ی ماده دیده بشه و خجالت میکشه چون حالا دیگه خودش رو از بقیه شامپانزه ها جدا و بالاتر می بینه . چقدر آدم ها زود اصل و نسب و گذشته ی خودشون رو فراموش می کنن و میخوان خودشون رو چیز دیگه ای نشون بدن و ظاهرسازی کنن .

و اونجا که میگه من فقط شب ها با این ماده شامپانزه خوش گذرانی می کنم ، شاید داره به جامعه ی مرد سالار اشاره میکنه که زن ها رو فقط برای تامین نیازهای مادی و جسمی میخوان و هیچ نقشی در مناسبات اجتماعی ندارن . به دیدگاه سطح پایینی که در مورد زن ها رایج بوده ، اشاره می کنه . از سوی دیگه سخنران میگه که من شب ها در کنار این ماده شامپانزه می تونم خود واقعی ام رو به نمایش بزارم . این حرف اشاره به آرامشی داره که مردها در کنار زن مورد پسند خودشون ، بهش دست پیدا می کنن و نیازی به تظاهر پیش اون ندارن و می تونن خود واقعی شون رو به نمایش بزارن . از سوی دیگه شاید به تاثیر روابط جنسی در آرامش روح و روان مردان اشاره می کنه .

با اطمینان می تونم بگم که اگر بخوایم با دیدگاه تخصصی در مورد نوشته های کافکا بحث کنیم ، از یک داستان کوتاه چند صفحه ای میشه یک تحلیل چند صد صفحه ای نوشت و این هنر و قدرت قلم کافکا هست .

داستان کوتاهکتاب خوانیتحلیل کتابفرانتس کافکامسخ
دستیار اجرایی مدیر عامل ، مدیر پروژه ، عاشق کتاب و کتاب خوانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید