الهام نعمت الهی
الهام نعمت الهی
خواندن ۹ دقیقه·۱ سال پیش

کتاب کاندید یا خوش بینی فرانسوا ولتر

این کتاب یک رمان فلسفی نوشته ی نویسنده ، شاعر ، روشنفکر و فیلسوف فرانسوی ولتر هست که یکی از مخالفان تعصبات مذهبی و کلیسا و از طرفداران آزادی بیان و جدایی دین از سیاست ، بوده است . کتاب تا زمانی که خود ولتر زنده بوده به چاپ بیستم رسیده .

کل داستان این کتاب پیرامون رد یا تایید این جمله میگذره : جهان به شکلی که هست بهترین جهان ممکن هست و غیر از این امکان نداشت چیز بهتری باشه .

این جمله نظریه ی یکی از شخصیت های کتاب به نام پانگلوس هست . پانگلوس یک معلم و فیلسوف آلمانی هست که زمانی به شخصیت اصلی داستان یعنی کاندید آموزش میداده .

کاندید در ابتدا زندگی خیلی خوبی در قصر یک بارون آلمانی داشته و همان جا تحت تعلیم پانگلوس بوده اما بر اثر اتفاقی از قصر بیرون انداخته میشه و مصیبت ها و خوش هایی براش اتفاق میفته . هر جا که مصیبت و بدبختی نصیب اش میشده به گفته ی پانگلوس شک میکرده که چطور ممکن هست این بهترین جهان و اتفاق ممکن باشه و هر جا که خوشی و اقبال بهش رو میاره گفته ی پانگلوس رو تایید میکنه و میگه بهتر از این ممکن نیست .

کلا این کاندید باری به هر جهت هست ، با هر وزش باد جهتش عوض میشه و نماد آدم هایی هست که هیچ چی از خودشون ندارن ، هیچ نظریه ی ثابتی در مورد هیچ چیز ندارن و بسته به شرایط افکار و عقاید و باورشون عوض میشه و به اصطلاح سست عنصر هستن .

به هر کس هم که میرسه ازش همین سوال رو میپرسه که آیا با نظر پانگلوس موافق هستید یا خیر . و این نشون میده که خود کاندید هم متفکر هست و به دنبال پیدا کردن جواب هست و میخواد واقعا بدونه چی درسته .

پانگلوس و البته خود کاندید که پیرو اون بوده نماد خوش بینی هستن در این کتاب .

با شخص دیگه ای در این کتاب آشنا میشیم به اسم مارتن که او نماد بد بینی هست و میگه هیچ کس خوشبخت نیست ، دنیا خیلی بده ، اتفاقات خوب نمیفته .

توی این کتاب منظور از خوش بینی و بد بینی اون چیزی نیســت که ما الان باهاش آشــنا هسـتیم و توی صحبت هامون استفاده می کنیم ، بلکه منظور خیر و شر هست و این که چرا خدا شر رو آفریده .

در طول داستان ماجراهای زیادی برای کاندید اتفاق میفته و با آدم های زیادی روبرو میشه که هر کدام از اون ها هم ماجراهای خودشون رو داشتن و در نهایت کاندید به همراه پانگلوس ، مارتن ، پیرزن ، کونه گوند همسرش ، کاکامبو ، پاکت و شوهرش در یک مزرعه ساکن میشن و دست از فکر کردن به دلیل آفرینش و خیر و شر بودن دنیا برمیدارن و تصمیم میگیرن کار کنن ، مزرعه رو آباد کنن و به طریقی که بلد هستن پول در بیارن .

در پایان داستان با یک فیلسوف شرقی روبرو میشن که بهشون میگه به شما چه دلیل آفرینش چی بوده ، تو برو باغ خودت رو آباد کن ، برو زندگی کن و هر اتفاقی که افتاد رو بپذیر ، و خیر و شر همراه هم هستن . و با یک خانواده ی شرقی آشنا میشن که در پی آباد کردن مزرعه شون هستن و زندگی سعادت مندی دارن و با خودشون میگن ما هم بریم مثل این ها دنبال کار خودمون باشیم . حتی کاندید عنوان میکنه که پدر این خانواده از اون شش سلطان خلع شده ای که دیدم خوشبخت تره .

ولتر تاثیر بسیار زیادی در فرهنگ ، فلسفه و ادبیات داشته که اینجا جای صحبت در مورد اون ها نیست و من فقط به یک جمله ی زیبا ازش بسنده میکنم :

عقاید، دنیا را مدیریت می کنند ولی در طولانی مدت این فیلسوفان هستند که این عقاید را شکل می دهند.

کتاب کاندید با این که یک رمان فلسفی هست اما اصلا خسته کننده نیست و با اون چیزی که از فلسفه به ذهن مخاطب میاد خیلی فرق داره ، حجم کمی داره ، متن روان و قابل فهمی داره و خیلی سریع میتونید تمام اش کنید .

در کتاب به وقایع و اشخاصی اشاره شده که ظاهرا بیشتر اون ها مستند هستن و مترجم توضیحاتی در رابطه با اون ها در پاصفحه ها آورده و هیچ چیزی تخیلی نیست و همه ی چیزهایی که در کتاب بهشون اشاره شده واقعی هستن .

در کتاب با شهری به نام الدورادو آشنا میشیم ، همون الدورادویی که همه میشناسیم ، یک آرمان شهر ثروتمند که افراد در اونجا بدون هیچ مشکل و ناراحتی و اختلافی در صحت و سلامت کامل یک زندگی عالی و رویایی و بدون دغدغه دارن . کاندید مدتی در الدورادو میمونه اما در نهایت و با وجود این که میدونه خارج از الدورادو جهان به چه شکل هست و با وجود سختی هایی که کشیده اما باز هم حاضر نیست در الدورادو موندگار بشه و اونجا رو ترک میکنه . این نشون میده آدم ها هر چقدر هم در خوشی و آسایش باشن و به ظاهر همه چیز براشون فراهم باشه ، باز هم از شرایطی که دارن راضی نیستن و به دنبال چیزهایی دیگه میگردن . انگار که انسان رنج کشیدن رو دوست داره چون با وجود رنج هست که خوشی و آسایش معنا پیدا میکنه . من قبلا هم یه فیلمی دیدم که دو نفر شخصیت اصلی اون از وسط جنگ جهانی میفتن توی یه دنیایی که هیچ جنگ و خونریزی و ناراحتی نداره ، خوراکی های خوشمزه و زنان زیبا در اختیارشون هست ، لباس ها یخوب میپوشن ، لازم نیست کار کنن و همه چیز براشون مهیا هست اما فقط روزهای اول شاد و خوشحالن و بعد خسته میشن و میگن این زندگی یکنواخت و خسته کننده هست هیچ هیجانی نداره هیچ کاری برای انجام دادن نیست و اونجا رو ترک میکنن . شاید بشر واقعا به گونه ای آفریده شده که دوست داره دنبال هیجان و تغییر باشه و از سختی و رنج کشیدن و در نهایت دنبال تغییر بودن خوشش میاد .

پانگلوس در این داستان ظاهرا شخصیتی هست که به جای لایبنیتس یک از فیلسوف های آلمانی زمان ولتر در نظر گرفته شده که عقیده داشت جهان به بهترین شکل ممکن آفریده شده و ولتر این داستان رو در نقص سخن اون نوشته است .

جملات پر معنی و فلسفی زیادی در این کتاب با زبان ساده بیان شده و برای اهل تفکر یک کتاب عالی هست .

مثلا یک از قسمت های جذاب این کتاب وقتی که کاندید وارد پاریس میشه ، اینه :

کاندید پرسید: «حقیقت دارد که مردم همیشه در پاریس خندان‌اند؟

کشیش پاسخ گفت: «بله، اما از روی دلخوری و عصبانیت؛ چون مردم با قهقهه‌های بلند از همه‌چیز می‌نالند. اینجا حتی نفرت‌انگیزترین کارها را با خنده انجام می‌دهند.»

من فصل 25 رو از همه بیشتر دوست داشتم . کاندید با فردی آشنا میشه که کتابخونه ی بزرگی با تعداد زیادی آثار برجسته داره . این فرد تمام نویسندگان و این آثار بزرگ رو زیر سوال میبره و میگه هیچ کدوم خوب نیست . از هومر و حماسه هاش ایراد میگیره ، بهشت گمشده ی میلتون رو زیر سوال میبره . و این فصل برای من خیلی جالب بود .

بالاخره توی زندگی سخــتی و خوشــی با هم هست ، هم روزهای خوب داریم و هم روزهای بود . البته برای بعضی ها کفه ی ترازوی یکی از این ها سنگین تر هست . اما به هر حال نمیشه شر مطلق یا خیر مطلق وجود داشته باشه . خیلی ها میگن خدا چرا بدی ها وسختی ها رو آفریده ، چرا همه چیز رو خوب نیافریده ، من میگم اگر قرار بود همه چیز خوب باشه ما معنی بدی رو متوجه نمیشدیم و معنی قدرشناسی و تشکر رو . البته خوبی و بدی از دید هر انسانی متفاوت هست ممکه یه چیزی برای من خوب باشه و برای یکی دیگه بد باشه پس جز در مورد مسایل کلی نمیشه تعریف مطلقی از خوبی یا بدی ارائه کرد ، حتی در مورد یه چیزی مثل جنگ ، اون کشورهایی که درگیر جنگ هستن و بهشون حمله میشه جنگ رو بد میبینن اما اون کشورهایی که سلاح میفروشن یا منافعی از این جنگ نصیب شون میشه جنگ رو بد که نمیدونن هیچ حتی شاید خوشحال هم باشن که جنگ شده . پس خوبی و بدی مطلق نیست ، بسته به شرایط زندگی هر کس یه چیــزی میگه ، بعضی ها خیلی ناامید هستن بعضی ها میانه حال و بعضی ها خیلی خوش هستن .

من خیلی ها رو میشناسم که میگن جهان تصادفی به وجود اومده ، نظمی وجود نداره و خدایی هم نیست اما من این طور فکر نمیکنم ، اتفاقا به نظر من نظم و ترتیب زیادی وجود داره و چنین نظمی تصادفی نیست ، مثلا میگن اگر فاصله ی خورشید از زمین کمی بیشتر یا کمتر بشه ، ما یا یخ میکنیم یا میسوزیم ، حالا مگر میشه تعیین فاصله دقیق و مناسب بین زمین تا خورشید تصادفی باشه و نظم و ترتیبی وجود نداشته باشه . حتما خدایی هست. یا خیلی ها میگن اگر خدا انقدر خوب و مهربون هست پس چرا بدی ها رو هم به وجود آورده ، من معتقدم خیلی از بدی هایی که هست به دست آدم ها به وجود اومده و خدا دخالتی نداره ، آدم ها هستن که با رفتارشون و کارهاشون باعث میشن شرایط برای عده ای خوب و برای عده ای بد باشه ، بعد همین آدم ها میگن خب پس چرا خدا جلوشون رو نمیگیره و نمیزاره کار بد نکنن ، خب به خاطر اختیار هست دیگه ، ما آزاد آفریده شدیم که فکر کنیم ، تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم ، همین انتخاب ها و تصمیم های ما هست که شخصیت ما رو میسازه ، اگر قرار بود خدا بشینه و هر جا که ما اشتباه می کنیم جلوی ما رو بگیره پس برای چی به ما آزادی و حق انتخاب داده . آدم و حوا هم توی بهشت بودن و همه چیز عالی بود براشون اما خسته شدن و تمام اون چیزهای عالی براشون کافی نبود و خودشون خواستن به زمین بیان . پس یعنی ما آدم ها خودمون انتخاب کردیم که این باشیم وگرنه از بهشت خارج نمیشدیم .

من یه فیلمی دیدم که پسره یه ماشین زمان درست کرد ، وقتی میخواست با دختر مورد علاقه اش دوست بشه و میرفت باهاش حرف بزنه ، اگر مطابق میل اش پیش نمی رفت زمان رو به عقب بر میگردوند و طوری رفتار می کرد که دختره دوست داره ، بعد هم که با هم ازدواج کردن یا خواست بره جایی استخدام بشه باز به همین صورت عمل کرد . در نهایت دختره افسرده شد و گفت یه جای کار میلنگه که انقدر همه چیز خوب هست ، چرا ما هیچ وقت دعوا نمیکنیم ، چرا همه چیز مطابق میل من داره پیش میره و اونجا بود که حقیقت رو فهمید و پسره رو ترک کرد ، گفت من میخوام همه چیز طبیعی و عادی باشه ، ماشین زمان رو نمیخوام ، تو تلاش کن تا خودت دل من رو به دست بیاری و من رو عاشق خودت کنی .

خوبی و خوشی زیادی هم برای آدم خسته کننده میشه .

خوندن این کتاب رو به همه توصیه می کنم . با خوندنش شما هم همراه کاندید تفکر میکنید و به دنبال این جواب هستید که جهان خیر هست یا شر .

ولترفلسفهپریودکتاب خوانیتحلیل کتاب
دستیار اجرایی مدیر عامل ، مدیر پروژه ، عاشق کتاب و کتاب خوانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید