?مادمازل المیرا?
?مادمازل المیرا?
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

چون دلمان نوشتن می‌خواست

نوشتن برای رهایی از ملال
نوشتن برای رهایی از ملال

دلمان نوشتن می‌خواهد اما موضوع، چیزی ست کمیاب برای ذهن خسته و بی‌رمق ما. نوشتن می‌خواهد اما از چه چیزی و چه کسی چنان سخت شده که باور نمی‌کنید. گذشته اینطور نبود از دیوار سفید هم موضوع به سویمان روانه می‌شد اما حالا هیچ! خشکیده است همه چیز.

چپ و راست هم مردم و آدمیان و شبکه‌های مجازی می‌پرسند چه خبر؟ فلانی پیام می‌دهد: چه خبر؟ چیکار می‌کنی؟ اینستا را باز می‌کنی، استوری‌ روزانه می‌خواهد، توییتر را باز می‌کنی می‌پرسد چه اتفاقی دارد می‌افتد؟

خب ما چگونه به همه‌ی این‌ها مفهوم و معنای واژه‌ی هیچ را توضیح دهیم. چگونه در پاسخ فلانی بگوییم هیچ خبری نیست که واقعا به عمق مسئله پی ببرد؟ چگونه می‌شود از هیچ عکس گرفت؟ و چگونه می‌توان نیوفتادن هیچ اتفاقی را در مختصر کارکتر بیان کرد؟

زندگی روز به روز بیشتر از معنا تهی می‌شود و هرکس به من برسد می‌گوید لابد چون در خانه مانده‌ای، شاید چون پریودی‌ات نزدیک است و دچار سندروم بلا بلا بلا شده‌ای، شاید چون کار نداری.

باید بگوییم همه‌ی این‌ها هست و نیست!

روزها و شب‌ها بی‌نهایت تکراری و مثل هم شده‌اند.. انگار در یک روز گیر کرده باشی و مدام از اول آغاز شود. می‌خوابیم، بیدار می‌شویم و هنوز نفهمیدیم امروز چه بود و چه شد که دوباره باید بخوابیم..

دلمان نوشتن می‌خواهد که حداقل این ملال بی‌نهایت را در جایی، به طریقی رها کنیم. نشان دهیم. سخن رانیم ازش. زندگی انگار با سرعتی بی‌نهایت زیاد و در عین حال کند می‌گذرد.. هم می‌گذرد هم انگار نمی‌گذرد.. کش می‌آید.

کرونا بیش از آنکه به جسم‌ها حمله کند، روانمان را نشانه گرفته و نابود کرده است. خسته‌ایم.. برای هیچ چیزی تمرکز و انگیزه‌ی کافی نداریم و صرفا ادامه می‌دهیم چون مجبوریم.

محکومیم به زنده مانده و ادامه دادن. آری می‌دانیم روزهای خوب خواهند آمد اما امروز آن روز نیست.. باشد صبر می‌کنیم، حرفی نیست اما حیف این روزهای جوانی ست که با هیچ! سپری می‌شود و می‌رود.

و ملال کشنده ست

و ما از رنجی خسته‌ایم که از آن ما نیست

نوشتنملالکروناقرنطینه
از خواندن و نوشتن لذت می‌برم. برایتان از نظراتم و کتاب‌هایی که می‌خوانم، می‌نویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید