پاییز ۹۶ بود. یک روز در شرکت مشغول کار بودم که موبایلم زنگ خورد. مهرک محمودی بود؛ دبیر تحریریه ماهنامه پیوست:
- عماد، رادیوی ما رو گوش کردی؟
- آره، خیلی باحاله. چطور؟
- به نظرم رسید خوبه که برای رادیو پیوست موسیقی اختصاصی داشته باشیم و فکر میکنم تو برای این کار مناسبی. نظرت چیه که برامون موسیقی بسازی؟
لحظات هیجانانگیزی بود. تنها ظرف چند ثانیه، تمام دنیاهای من به هم وصل شد. از این طرف، مشغول کارم به عنوان توسعهدهنده کسب و کار بودم. از آن طرف، از ماهنامه پیوست، دنیای نویسندگیام با من تماس گرفته شد و از طرف دیگر، به دنیای موسیقی فراخوانده شدم. کار دنیا عجیب است. به طور شگفتانگیزی، همان نقطههایی که استیو جابز در سخنرانی معروفش در دانشگاه استنفورد از آنها سخن میگوید، به هم وصل میشوند.
بعد از مدتها آهنگسازی، بالاخره به مرحلهای رسیدم که پروژه موسیقی ایدهآلم را دریافت کردم. البته که قبلا هم چند پروژه آهنگسازی از موسسات معتبر دریافت کرده بودم اما این بار تفاوت داشت. تفاوتش این بود که میدانستم در پروژهای که از پیوست میگیرم، آزادی عمل دارم و میتوانم خلاقیت به خرج دهم.
سعی کردم در آن لحظه با خونسردی جوابی مثل «بهش فکر میکنم» به مهرک بدهم. البته که قطعا این پیشنهاد را پذیرفتم. فقط خواستم کمی ادای سنگین بودن را دربیاورم. بعد از تلفن هم دوباره نشستم پای لپ تاپم. خودم را کنترل کردم تا جلوی بقیه هیجاناتم را بروز ندهم و با لبخندی ملیح، به کارم ادامه دادم.
تصمیم گرفتم در همین فاصلهای که جواب قطعی را میدهم، قبل از این که صحبتی درباره آهنگ داشته باشیم، ساختن تم اولیه آن را شروع کنم. طبق معمول، پشت پیانو نشستم و شروع کردم به بازی کردن با کلاویهها. مثل هر پروژه موسیقی جدیدی ، نمیدانستم از کجا شروع کنم. به خودم گفتم: «چه غلطی بود کردم موندم توش... اینو میخوای چه خاکی بریزی تو سرت؟»
آهنگسازی شباهتهای زیادی با نوشتن دارد؛ باید داستانت را در فرمی مناسب روایت کنی و برای این که از پس این کار به خوبی برآیی، باید دنیای داستانت را خوب بشناسی. خوشبختانه به خاطر دوستی و همکاری چند ساله با بچههای پیوست، فضای آنها را به خوبی درک میکردم. بنابراین تصمیم گرفتم با ویژگیهایی که از پیوست و آدمهای آن سراغ داشتم، داستانم را روایت کنم.
پیوست به نظرم سه ویژگی متمایز کننده دارد: اصالت، وزانت و ایرانی بودن. نکته دقیقا همینجا است. با این که پیوست ماهنامهای در حوزه فناوری به شمار میرود، اما آدمهای ادیب در آن قلم میزنند و روزنامهنگاری را به حرفهایترین شکل ممکن ارائه کردهاند. در کنار اینها، به استفاده کردن از المانهای بصری ایرانی و کلمات فارسی، اهمیت ویژهای میدهند.
همه اینها را کنار هم گذاشتم و به این نتیجه رسیدم که باید یک والس برای پیانو و ویولن بنویسم؛ والسی آنقدر ساده و خالص که شفافیت در آن متجلی باشد و در عین حال، آنقدر خاص که اصالت پیوست را نمایان کند. سپس با رقص آرشه ویولن روی سیمها و با همراهی نتهای مُقطع پیانو، وزانت آن را به رخ بکشد و در نهایت، با المانهایی از موسیقی ایرانی به کمال برسد.
بعد از این که این چشمانداز را تصور کردم، انگشتانم خودشان کلاویههایی را که باید، لمس کردند و توانستم ملودی تم پیوست را پیدا کنم. بقیه موسیقی هم خودش آمد و خیلی سریع توانستم آن را بسازم. موسیقی پیوست را در سه بخش مقدمه، تم و تیتراژ پایانی ساختم و یک دموی کامپیوتری از آن آماده کردم تا به بچههای پیوست ارائه کنم.
حالا وقت جلسه گذاشتن و ارائه موسیقی بود. معمولا دموی کامپیوتری ذهنیت آدمها را نسبت به موسیقی خراب میکند؛ چون کیفیت خوبی ندارد. به همین دلیل، اصرار کردم که باید جلسه حضوری بگذاریم و من موسیقی را زنده اجرا کنم. گشتم و یک کافه که پیانو داشت، پیدا کردم. با مدیر عامل، سردبیر، دبیر تحریریه و دبیر رادیو پیوست قرار گذاشتیم و هر چند دست و پا شکسته، اما زنده موسیقی پیوست را اجرا کردم. خوششان آمد و وارد جزئیات شدیم:
- ... این موسیقی برای پیانو تنها نیست و برای پیانو و ویولنه __ سه قسمت داره ...
- ... میتونی یه مقدار ریتمش رو تندتر کنی؟ یه خرده آهستهاس ...
- فقط این که ضبط این موسیقی یه مقدار هزینهاش زیاد میشه، مشکلی ندارید؟
- با کامپیوتر نمیتونی درستش کنی؟
- میشه ولی هم کیفیتش خوب نمیشه، هم حس رو نمیرسونه. با ساز زنده یه چیز دیگهاس.
- خب پس با ساز ضبط کن که بهترین کیفیت رو داشته باشه. هزینهاش هم مشکلی نیست، حله (چشمک).
و اینطور بود که خیالم راحت شد میتوانم ایدهام را به بهترین شکل عملی کنم. وقتی مطمئن شدم که میتوانم کار را با ساز زنده در استودیو ضبط کنم، با دوستم امین عطایی که یکی از بهترین ویولنیستهای کشور است تماس گرفتم و از او درخواست کردم که در این پروژه با ویولنش من را همراهی کند. امین موافقت کرد. من هم نت موسیقی را نوشتم و در اختیار او قرار دادم.
هفته آخر بهمن، برای ۵ ساعت استودیو کرگدن را رزرو کردم تا برای ضبط پیانو و ویولن به آنجا برویم. ضبط کردن پیانوی کار با پیانوی آکوستیک برای من اهمیت بالایی داشت. استودیو کرگدن از نظر امکانات و کیفیت ضبط، یکی از بهترین استودیوهای ایران است و از معدود استودیوهایی است که پیانوی آکوستیک دارد.
تا قبل از این، من همه کارهایم را در استودیوی خودم ضبط کرده بودم و این، اولین حضورم در یک استودیوی موسیقی برای ضبط کار خودم بود. استودیو کرگدن جایی است که در آن همایون شجریان، علیرضا قربانی، بهنام ابوالقاسم، فردین خلعتبری و دیگو بزرگان آثارشان را ضبط کردهاند و این باعث افتخارم بود که اولین ضبط استودیوییام، در جایی رقم خورد که این بزرگان قدم گذاشته بودند.
ضبط خوب پیش رفت. من پیانو را نواختم. ظهر هم امین آمد و ویولن را ضبط کردیم. وقتی امین داشت مینواخت، من در اتاق میکس، از پشت شیشه داشتم نگاه میکردم و میدیدم که ایدههایم در جلوی چشمم دارند به واقعیت تبدیل میشوند. احساس فوقالعادهای داشت. به عنوان یک آهنگساز واقعا خوشبختم که نوازنده خوبی مثل امین عطایی کارم را نواخت. دقیقا همان چیزی را که در ذهنم بود، پیاده کرد. حتی از او خواستم چاشنی احساس خودش را هم اضافه کند و نتیجه نهایی، بهتر از چیزی شد که تصور میکردم.
در فاصلهای که آهنگ در حال طی کردن فرآیند میکس و مستر بود، نسخه خام آن را برای یکی از دوستانم پخش کردم. بعد از تمام شدن آهنگ، رفتیم کمی فیفا ۱۸ بازی کردیم. من فوتبالی نیستم و در بازی فوتبال هم افتضاحم. ۳-۰ باختم. اما برد من این بود که بعد از تمام شدن بازی هم دوستم داشت ملودی موسیقی پیوست را زمزمه میکرد. این بهترین اتفاقی است که میتواند برای یک موسیقی بیفتد.
بعد از آماده شدن موسیقی پیوست، آن را روی یک سی دی به همراه نت پیانو و ویولن به دفتر پیوست بردم و تحویل دادم. بچهها عاشق موسیقی شدند. همین برایم کافی بود.
آلبوم موسیقی پیوست را در ساندکلود گوش گوش کنید:
پشت صحنه ساختن موسیقی پیوست را تماشا کنید:
موسیقی پیوست علاوه بر پوشش موسیقی متن رادیو پیوست، هویت شنیداری ماهنامه پیوست را تشکیل میدهد و در انواع محتوای چندرسانهای پیوست استفاده خواهد شد. همچنین بخش «مقدمه - Intro» به گونهای ساخته شده تا لوگوی موسیقیایی پیوست باشد و با شنیدن آن، پیوست را به خاطر بیاورید.