این داستان به دوران دانشجوییام در مقطع کارشناسی برمیگردد. در دانشگاه بودم و کلاسم تمام شده بود. به بیرون آمدم و شروع کردم به قدم زدن در محوطه آزاد دانشگاه. دانشگاه خوارزمی بسیار بزرگ است و فضای سبز زیبایی دارد. چند قدمی بیشتر نرفته بودم که موبایلم زنگ خورد. نیما نورمحمدی بود، موسس و مدیرعامل پونیشا. از من خواست که برای پیامرسان پونیشا صدا بسازم. قبلا برای پونیشا موسیقی ساخته بودم، اما این یکی صداسازی بود و تجربه جدیدی محسوب میشد. به نظر کار هیجانانگیزی میآمد!
وقتی به استودیو رفتم، شروع کردم به صداسازی با سینتیسایزر و چند نمونه صدا برای پیامرسان پونیشا ساختم. وقتی برای نیما فرستادم، گفت که صداها سنگین هستند و صداهای ساده و شیکتری میخواهد. هر چه میساختم، خوب از آب در نمیآمد. در همه پروژههای موسیقی چنین نقطهای وجود دارد که از خودت میپرسی: «چه غلطی بکنم؟ چرا این پروژه رو گرفتی؟»
چند روز مدام با خودم فکر میکردم که چه کار کنم. یک روز با دوستم از دانشگاه برمیگشتیم. هر کدام یک نوشابه اسپرایت داشتیم. بطری اسپرایت پلاستیکی بود و روی آن دایرههای برجستهای وجود داشت. سینا زود نوشابهاش را خورد و بطری آن را کنار گذاشت. من کمی نوشابه میخوردم و کمی با بطری آن بازی میکردم. در حالی که نصف نوشابه را خورده بودم و نصف آن در بطری باقی مانده بود، وقتی ناخودآگاه یکی از آن دایرههای برجسته را فشار دادم، صدای جالبی ایجاد شد: «بلوپ!»؛ انگار که جرقهای در ذهنم زده باشند. به یاد صدای پیامرسان پونیشا افتادم و تصمیم گرفتم چنین صدایی برای آن بسازم.
به مغازه سر کوچه رفتم و از هر نوع نوشابهای که داشت، یکی خریدم و به استودیو بردم تا ببینم چه صداهایی از آنها میتوانم بیرون بکشم. به یکی ضربه میزدم، آن یکی دستم را دور لبه فلزیاش میکشیدم، در یکی فوت میکردم، خلاصه روشهای مختلفی را امتحان کردم تا به صدای متفاوتی برسم. تقریبا داشتم ناامید میشد تا این که بطری شیشهای نوشابه لیمویی فانتا را دیدم. یکی از نوشابههای مورد علاقهام است و با املت حسابی میچسبد. هنوز آن را باز نکرده بودم. بازش کردم، کمی نوشیدم و سطح آن که پایینتر رفت، تصمیم گرفتم حرکت قلاب ماهی را روی آن انجام دهم.
انگشتم را کمی خیس کردم و درون شیشه بردم، به لبه آن چسباندم و به سمت بیرون کشیدم. صدایی که ایجاد شد جالب بود. حتی بهتر از چیزی بود که تصور میکردم. از صدای بطری پلاستیکی اسپرایت هم بهتر بود. صدای اسپرایت خوب، اما کم جان بود. اما صدای فانتا در عین زیبایی و سادگی، جاندار بود. همان را ضبط کردم و بعد از میکس کردن، برای نیما فرستادم. بالاخره خوشش آمد. حالا وقتی در پیامرسان پونیشا نوتیفیکیشن دریافت میکنید، این صدا پخش میشود.