
▪️شاید اگر کربلا امسال اتفاق میافتاد، من مثل هر روز صبح زود بیدار میشدم. خوابآلود و با تأخیر، چای نخورده میرفتم سر کار. احتمالا تا کار میکردم متوجه اخبار جدید نمیشدم. فقط جسته و گریخته چیزهایی از همکارانم میشنیدم.
🔻 عصر برمیگشتم و حین نوشیدن چای اخبار را میدیدم. زیرنویس شبکهی خبر را میخواندم. امروز آب را بر کاروان بستند. کودکان چیزی برای خوردن ندارند. کلیپ تَلَظی یک کودک شیرخوار را تماشا میگردم. زیر لب به یزید و ابنزیاد دشنام میدادم. آخرین جرعهی چای را هم هورت میکشیدم.
🔹همسرم را صدا میزدم. توصیه میکزدم مراقب باشد بچهها چیزی از اخبار نفهمند. بعد هم میرفتیم و خرید و نماز و شام و خواب. نمیشود دیر خوابید. باید صبح زود بیدار شوم و سر کار بروم. شاید فردا برای کمک چیزی فرستادم. شاید هم نه. من که راهی به کربلا بلد نیستم.
🔸 فردا سر کار پوشش خبری جنگ بهتر شده. کار از کار گذشته. عاشورا به عصر نرسیده تمام شده. احتمالا بای اخبار امروز را بدون زن و بچه ببینم. حتما اخبار ناگواری است. کمی عذاب وجدان میگیرم که کاری نکردم. ولی چه میشود کرد. فعلا کُت بر تن یزید است.
❗راستش کربلا همین الآن هم در حال اتفاق افتادن است. احتمالا در غزه روز هفتم محرمش است. من هم همان ایرانی که درگیر کار و زندگیاش شده و قرار است بعدا که از سر کار آمد و خستگیاش در رفت، اگر حال و حوصله داشت اخبار را پیگسری کند و برای کربلا گریه کند...