enadi.pr
enadi.pr
خواندن ۳ دقیقه·۶ سال پیش

آسیاب

ما مردمان هوشیاری نیستیم. ما ایرانی های نژاد پرست و ناسیونالیسم گوگولی که عادت کرده ایم به باختن و جر زدن. ما اونایی هستیم که وقتی شرایط بازی سخت می شود می زنیم زیر میز و بساط را به هم می زنیم و می رویم در زمین دیگری و جای دیگری بازی جدیدی را شروع می کنیم تا وقتی بشود شرایط را تاب آورد و کاری نکرد می مانیم و بعدش اگر حقوق متوسط الحالمان مورد تهدید قرار گرفت آن وقت همچون بنفشه ها وطنمان را برمی داریم و می رویم در خاک دیگری ریشه می کنیم و تا باد کجا ببردمان و تا کی تحمل این زندگی را داشته باشیم 

ما تاریخ را فراموش کرده ایم و آن هم نه تاریخ سالیان دور بلکه تاریخ همین چند دهه پیش، همین چهل و پنجاه سال قبلی که مادر پدر هایمان آن وقت ها برای خودشان در اوج جوانی و قدرت بودند. آن  سال ها و آن روزها دنیا شکل دیگری بود تا وقتی که اندیشه ی تحول روزگار را آن چونان غلطاند که عواقب آن در ذهن آناکه باعث این گردش بودند جا هم نمیشد.

امروز صبح در تاکسی نشسته بودم و مسیر هر روزه ی بین خانه و سرکار را می پیمودم، راننده تاکسی رادیو را روشن کرد و آهنگی ملی مذهبی در حال پخش بود، در تمام طول آهنگ احساسات ملی و وطن پرستانه ی مخاطب قلقلک می شد و بعدش هم اتصالی زیر پوستی با عمیق ترین مسایل مذهبی. ناگهان احساس کردم تو گلویم یک پرستو لانه کرده و  دارد بال بال می زند و می خواهد با فشردن خود به در و دیوار خود را از تنگنای این اسارت برهاند.

پرستوی مهاجر پرید توی سرم و بال زد و پرهایش همه جا را به هم ریخت و آششفتگی و اغتشاش جای سکوت و تاریکی را گرفت.

داشت از خیانت حرف می زد. می گفت این همه این سال این و آن را به خیانت به نظام و فولان دیگر (که من ترس دارم از نگاشتن آن تا همین دو خط وبلاگ را هم مثل قبلی فیلتر نکنند) و انگشت اتهام به سمتشان اشاره کردیم و ملحد و اخراجی و طرد شده از وطن و جاسوس چپ و راست دیدیم.

خیانت به نظام و دین قابل بحث است اما خیانت به مردم قابل توجیه نیست و این چیزی است که دارد اتفاق می افتد. 

در جامعه امروز که صنعتی سازی و مدرن شدن مفهومی جهانی و قابل اجرا در هر جامعه دارد را با وصل کردن به فرهنگ غرب اخته کرده ایم و از ارزش های انقلاب یکی این بوده است که با غرب ستیزه کند. ما خرما  را می خواستیم و خر را نه! ما ادعا می کردیم می توانیم مظاهر مثبت و فایده مند مدرنیته را برداریم بدون اینکه دچار نکات منفی آن بشویم ! در هر کوی و بزرن فریاد واسفا برآوردیم که غرب زدگی بیداد می کند و کلاه فرنگی و فوکل کراوات مد شده است اما اندیشه ای را که به فوکول کراوات ختم می شد را زندکی نکردیم و نکرده ایم و عجیب این است که با این قشر فرهنگی و تحصیل کرده در این مملکت هنوز هم همان شعار زده با این مفاهیم برخورد می شود و هنوز هم اندیشه های تند رویی که با اغراق و زیاده روی می توانند همه چیز را تیره و تار به نمایش بگذراند برنده ی این میدان هستند.

 بگذریم

اصلا نمی خواهم بحث را پیچیده و غیرقابل درک کنم.

پرستویی که در گلویم گیر کرده بود داشت حرف می زد. او بود که می گفت وقتی از خیانت حرف می زنیم از خیانت به مردمان این مرز و بوم حرف می زنیم که با تحمیق و عقب نگه داشتن آنها در زمینه اندیشه آب به آسیاب چه کسانی ریخته ایم. وقتی دور ملت و ممکات یک خط فرضی بکشیم و بگویی آموزش زبان انگلیسی در مدرسه زود است، خیانت است. وقتی اندیشمندان و کسانی را که جریان سیال آگاهی را می ساختند را کوچاندند و تاراندند، خیانت است، وقتی به جای اندیشه ی روز، اندیشه ی کهنه و منسوخ شده را نشر می کنند خیانت است و این خیانت جز برای همان آبی که به آسیاب ایشان می ریزد نیست و جز برای حفظ منافع!

و تنها راه نجات اندیشه است. 

ترویج آگاهی و اندیشه و البته که به قول نیوتن سخت ترین کاربرای انسان اندیشیدن است!

اندیشهمدرنغرب زدگی
دست نوشته های پروانه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید