در فوریه 1945 در یکی از بزرگترین حملات متفقین به آلمان نازی، شهر درسدن شاهد چنان حجمهای از آتش و بمب بود که نظیر آن در جهان کمتر دیده شده است. حدود 25 هزار شهروند آلمانی در این حملات کشته شدند، بیش از 1500 هکتار از شهر نابود شد. شهری تاریخی با بناهایی از قرن سیزدهم، مملو از آثار هنری، گالریهای باشکوه، سالنهای تئاتر و بناهای فرهنگی متعدد، که تحسین و شگفتی بازدیدکنندگان را برمیانگیخت. مردمی که شاید سیاسی نبودند و اصولا کاری با اخبار یا سیاستهای آلمان نازی نداشتند، حالا در آتش میسوختند. در آن لحظهی نزدیک به مرگ با خود چه فکر میکردند؟ آیا میپرسیدند چرا؟ به کدامین گناه باید عذاب بکشیم؟ ما که آدم نکشتیم؟ گناه ما تنها این است که در آلمان زندگی میکردیم. انگلیسها میگفتند واقعا آلمانیها فکر میکردند اگر شهرهای ما را بمباران کنند ما دست روی دست میگذاریم و هیچ کاری نمیکنیم؟ آیا فکر میکردند این اتفاق هرگز برای آنها رخ نخواهد داد؟
جنگ، انقلاب و شورش همواره در تاریخ بشر بوده است به راستی چه تعداد انسان میتوان یافت که در طول عمر خود با هیچ یک از این رویدادها مواجه نشده باشد؟ آیا تصور و تخیل وقایعی از این دست در طول حیاتمان کار دشواری است؟ چرا تا به لبهی پرتگاه نرسیدهایم متوجه آن نمیشویم؟ آیا میتوان سیستمی را متصور شد که چنان منعطف و در عین حال قدرتمند باشد که هرگز دچار فروپاشی نشود؟
چهرهی ماموران سرکوب جمهوری اسلامی وقتی وحشتزده در حال فرار هستند، یا زمانی که مردم آنها را آتش میزنند یا چهرهی آخوندی که عمامهاش پریده، همگی از ترس، بهت و گیجی ناشی از بیاطلاعی مطلق از آنچه در پیرامون ایشان میگذرد، حکایت دارد. تفاوتی اساسی با مردم ایران دارند، وقتی سپیده رشنو با چشمی کبود در مقابل دوربین قرار میگیرد و تحقیر میشود، مردم خود را جای سپیده میگذارند، فشار و شکنجهای که به او رفته را درک میکنند و در پستوی حافظهی خود کینهای عمیق را رشد میدهند. وقتی ژینا امینی در شهری غریب وحشیانه دستگیر شده و کتک میخورد، مردم خود را جای او میگذارند و شادی و ذوقی را تصور میکنند که در لحظهای به وحشت تبدیل شده و به تباهیِ مامورانی عقدهای که بر سر او آوار شدهاند، فکر میکنند. در مستند Roger Waters The Wall محصول سال 2014 راجر واترز برای دوست خیالی خود تعریف میکند که پدربزرگش در سال 1916 در جنگ جهانی اول کشته شده است، او ادامه میدهد «تصور آن وضعیت غیرممکن است. تاریکی مطلق، ترسی زیاد آنقدر که عقلت را از دست میدهی. سربازان درون سنگر این را خیلی سریع تشخیص دادهاند. اما آنهایی که تصمیمگیرنده بودند، هیچ تصوری از اینکه چه غلطی میکنند، نداشتند». مساله همین است، انسان وقتی به قدرت میرسد، از چنان لذتی سرشار میشود که قدرت تخیل خود را از دست میدهد. اما تنها دارایی انسانی که با دست خالی در مقابل نیروی تا بن دندان مسلح میایستد، تخیل اوست که آیندهای متفاوت را تجسم کرده است.
هر نسلی آرمانشهر خود را تخیل میکند ولی گاهی ممکن است آن فکر به ویرانشهری تباه بدل شود. ما فعلا با نسل پنجاه و قبل از آن کاری نداریم چرا که به قول جواد طباطبایی «نسلی، که در فاصلۀ شهریور بیست تا دهۀ چهل و پنجاه هنوز نتوانسته بود به این صورت نو خو کند «فجیع به کشتن خود برخاست»، اما بسیار زود متوجه شد که ترکیب ایدئولوژی شریعتیـ چپی با آگاهی ملّی تاریخی او سازگار نیست. با این همه، چنانکه پیشتر نیز اشاره کردهام آن نسل تباه حتی اگر میتوانست در نظر بفهمد که چگونه «فجیع به کشتن برخاسته است»، اما در عمل کار چندانی از او نمیشد انتظار داشت»[1]. در ادامهی این تباهی بسیاری از جوانان متولد دهه شصت تحت تاثیر شدیدترین ابزارهای پروپاگاندای حکومت و پدران تباه خود رشد کردهاند. در این مغزشویی گسترده، حکومت تمام توان خود را به کار برد تا تخیل را از این نسل بگیرد و تا حدود زیادی هم موفق شد. اگر نگوییم غیرممکن اما خلاصی از این مغزشویی کاری بس دشوار و نیازمند سالها مطالعه و مشاهدهی تصاویری است بدیل از آنچه تابحال به او نشان دادهاند. اما نسل متولد دههی هفتاد و هشتاد به مدد اینترنت و با مشاهدهی وضع پریشان نسل قبل از خود، توانستند به سرعت خود را از میدان مغناطیسی جمهوری اسلامی رها کنند، اگر دهه شصت با تاخیر متوجه شد که چه کلاه گشادی بر سرش گذاشتهاند و چه عمری از او تباه شده است، نسل هفتاد و هشتاد از همان بدو تولد متوجه عمق فاجعه شدهاند. به همین دلیل این نسل میتواند تک آهنگی همچون «برای» بسازد، عصارهی تخیل میلیونها ایرانی که مانند آتشفشانی از درون اعماق خودآگاهی جمعی فوران کرده است. به دنبال آنها نسل شصت که سادهانگارانه میپنداشت «یه روز خوب میاد» حالا قاطعانه و مطمئنتر از همیشه میداند، تنها قدرت میتواند در برابر قدرت بایستد، فرهنگ لازم است ولی کافی نیست.
از آنجا که ما میتوانیم تخیل کنیم ولی آنان که هنوز بهرهمند از رانت و تبعیض جمهوری اسلامی هستند ایدهای جز «اینا برن کی بیاد» ندارند و تنها سوالشان این است که برنامه شما به جز لخت شدن چیست؟! پس بیاییم به بدیلهای روضهخوانان بیاندیشیم. در 28 مهر ماه 1401 شاهزاده رضا پهلوی در یک سخنرانی با عنوان «قدرت مردم متحد» اینگونه به حکمرانی پراکنده اشاره میکند: «توان مدیریت غیرمتمرکز شما که نیروهای سرکوب رژیم را عاصی کرده، ویژگی نسل متعلق به جهان ارتباطات است. نسلی که مهارتهای مدیریت غیرمتمرکز را آموخته است و اصراری و حتی نیازی به رهبری فردی و متمرکز ندارد»[2].
با ظهور بیتکوین و توسعهی فناوری زنجیرهی بلوکی، نظریهی سیاسیِ کریپتوآنارشی ابزاری کاربردی و الهامبخش برای بسط و توسعهی ایدهی خود پیادهسازی کرد تا بتواند آزادی سیاسی-اقتصادی را با حفظ حریم خصوصی و مقاوم در برابر سانسور، اجرایی کند. نکته مهم در نظریهی کریپتوآنارشی این است که قوانین سیستم حکمرانی میتواند با فرمولهای ریاضی و الگوریتمهای رایانهای پایهگذاری شوند، و با پراکنده شدن و غیروابسته بودن به فرد میتوان دوام سیستم را تضمین کرد. بیتکوین تاکنون شدیدترین حملات حقوقی، سیاسی و فناورانه را به سلامت پشت سر گذاشته و هر بار ثبات و قدرت خود را افزایش داده است، چرا که وابسته به شخص نیست و حافظ این سیستم فرمول ریاضی و کد رایانهای است که توسط تک تک افراد جامعهی بیتکوین محافظت میشود. در حال حاضر در دنیا با استفاده از همین الگو انواع رمزارزها و فراجهانها (متاورسها) شکل گرفتهاند و مدیریت آن بر مبنای سازمان خودگردان پراکنده (Decentralized Autonomous Organization) بنا شده است.
حکومتهای سنتیِ کنونی نهادهایی بسیار غیربهینه و هزینهبر هستند، حتی در کشورهای دموکراتیک تنها دو یا سه حزب پر قدرت وجود دارد که عملا نمیتوانند تامینکنندهی منافع تمام اقلیتها و گروههای اجتماعی باشند. نهاد دولت نهادی بروکراتیک است که ناخواسته در برابر تغییرات سریع اجتماعی در دنیای ارتباطات بسیار کند عمل میکند. جلسات بیپایانی که در نهادهای دولتی هر روز در حال برگزاری است و هزینههای بیدلیل روی دوش مردم میگذارند و تنها خروجی آنها صورتجلسههایی است که در بایگانی خاک میخورند. با فناوری زنجیرهی بلوکی و قراردادهای هوشمند (Smart Contract) تمام این فرایندهای فرسایشی میتواند خودکار انجام شوند. با قراردادهای هوشمند میتوان روزانه صدها رایگیری انجام داد و برای انواع مشکلات اجتماعی و محیط زیستی، مجوزهای ساخت و ساز، قوانین مالی و بودجهبندی تصمیمگیری کرد. ویژگی بسیار جالب زنجیرهی بلوکی این است که در عین پراکنده بودن، امن، قابل اعتماد و غیرقابل فروپاشی است. تنها راه فروپاشی سیستمِ پراکنده این است که اکثریت مطلق اعضا بخواهند آن را نابود کنند، ولی تا زمانی که همه از وجود سیستمی پراکنده و امن سود میبرند نابودی آن غیرممکن است.
مساله این است فرقی نمیکند چه نوع نظام حکومتی در ایران شکل بگیرد در هر شرایطی اگر قدرت متمرکز شود آنجا آغاز فساد و ظلم است و به دنبال فساد، تمرکز قدرت بیشتر و باز چرخهی فساد، ظلم و تمرکز قدرت تا فروپاشی کامل پیش خواهد رفت. در مقابل، ایدهآل سازمان خودگران پراکنده این است که هیچ فردی تحت کنترلِ کاملِ سیستم حکومتی قرار نگیرد. در این مجال کوتاه نمیتوان وارد جزئیات فنی زنجیرهی بلوکی و حکمرانی پراکنده شد اما به طور مختصر یک نمود از حکمرانی پراکنده یعنی رایگیری از طریق زنجیرهی بلوکی توضیح داده میشود. در سیستم رایگیری سنتی، نهاد حکومت مسئولیت برگزاری انتخابات را به عهده میگیرد. در این حالت اگر سیستم فاسد باشد به راحتی امکان مهندسی انتخابات، جابجایی رایها و تقلب امکانپذیر خواهد بود. اما احتمال تقلب در انتخاباتی با استفاده از فناوری زنجیرهی بلوکی صفر است چراکه تمام شرکت کنندگان در انتخابات میتوانند یک کپی از کل اطلاعات رایگیری را در کامپیوتر خود داشته باشند و با تبدیل کامپیوتر خود به یک سرورِ متصل به شبکهی پراکندهی زنجیرهی بلوکی به افزایش امنیت آن کمک کنند. به این ترتیب هر شخص میتواند آراء اخذ شده را بررسی، شمارش و ذخیره کند. هرچه تعداد سرورها بیشتر باشد امنیت هم بیشتر خواهد بود. بنابراین هیچ کس نمیتواند اطلاعات اشتباه وارد شبکه کند چرا که به سرعت توسط سایر سرورها که اطلاعات معتبر دارند حذف خواهد شد. رای دهندگان از پیش مشخص شده و توکن دریافت کردهاند، با توجه به اینکه کل اطلاعات شبکه رمزنگاری شده هویت صاحبان توکن مخفی باقی میماند، اما امکان ورود توکن نامعتبر یا جدید که قبلا ثبت نشده، وجود ندارد. در موارد پیشرفتهتر، میتوان رایگیریهای متعددی ثبت و به موضوع رایگیری الصاق کرد، به گونهای که پس از اتمام رایگیری، نتیجه به صورت خودکار و با استفاده از کدهای رایانهای برای اجرا اعمال شود و نیازی به تایید نهاد حکومتی نیست. با این سیستمِ خودکار و پراکنده، حتی اگر رایدهندگانی که به خواستهشان نرسیدهاند، سرخورده شوند، میدانند که فرایند انتخابات عادلانه و معتبر بوده است.
آیا حکمرانی پراکنده با فرهنگ ایرانی سازگار است؟ بهتر است برای پاسخ به این سوال زنجیرهی بلوکی را به نور خورشید تشبیه کنیم. نور خورشید پراکنده است، به همه انسانها میرسد و زندگی ما از آن نشأت میگیرد. در عین حال که یک چیز است اما در همه جا هست. نور در فرهنگ ایرانی جایگاه ویژهای دارد، همانطور که در نماد اساطیریِ شیر و خورشید حضور دارد. زنجیرهی بلوکی هم هزاران است و با این حال یک چیز به هم پیوسته و کثرتی در وحدت است. همانطور که سعدی در اشاره به اجزای متفاوت و در عین حال یکسان میگوید: «بنیآدم اعضای یک پیکرند / که در آفرینش ز یک گوهرند»، مولانا هم در غزلیات شمس در بیتی بینظیر میگوید: «چو عَقلید و چو عَقلید هزاران و یکی چیز / پراکنده به هر خانه چو خورشید روانید». زنجیرهی بلوکی بازتاب دهندهی همین ایده است و بسیار با فرهنگ ایرانی سازگار است، در عین پراکندگی و کثرت، یک زنجیر واحد و به هم پیوسته است.
علیرغم افق روشنِ آینده برای ملت ایران و تیره و تار برای امتِ کوخنشینِ بیوطن، نمیتوان از آنان که در حال حاضر در قدرتاند انتظار داشت روزهای آینده را تخیل کنند و لااقل برای آیندهی خود، مردم را وحشیانه سرکوب نکنند. وقتی سیستمی فاسد شد اخبار و تصاویر بدیل به گوش و چشم حامیان آن نمیرسد، لذت قدرت بر چشمها و ذهنهای آنان مهر مینهد، تنها زمانی که قدرت از دست رفت آن مهر برداشته خواهد شد و در لحظات آخر، دنیایی دیگرگونه در پیش چشم خود مشاهده خواهند کرد.
مجتبی یکتا
13 آبان 1401
[1] از کانال تلگرام یادداشتها و جستارها