انفرادی
انفرادی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

بزرگ ترین دشمن شما، یقینا خودتان هستید.

بزرگ ترین دشمن! این را نیچه گفته است. بارها صداهای گوناگونی از درون خودتان شنیده اید که حرکت شما را به سمت رشد و تعالی سد می کند. صدایی از جنس یأس. از جنس ضعف. اینکه وقتم را هدر نمی کنم؟ این رشته ای که برای آن تلاش می کنم در آینده درامد خوبی دارد؟ آیا به زحمتش می ارزد؟ آیا کسی حاضر است این نقاشی های من را هنر بخواند؟ و گفته هایی این چنینی که از مغز ما شنیده می شود.

اگر امسال را به شیوه من برنامه ریزی کرده باشید. باید تا اینجا برنامه ای داشته باشید اکنون محور، تعاملی، کنشگرانه و دارای تعادل. اکنون می خواهم دو خصیصه دیگری به این آش در هم جوش اضافه کنم. و ایده آن دو بسیار ساده است.

برنامه تان نباید ساختار زمان بندی دقیقی داشته باشد. باید به برهه هایی تقسیم بشود. روشنایی و تاریکی، اذان تا اذان، قبل از ناهار و بعد از ناهار. قبل از کار، حین کار و بعد از کار. و کار های تان را برای این برهه های زمانی اختصاص بدهید.

ایده دوم این است که برنامه تان نباید عدد داشته باشد. دو ساعت مطالعه کردن. هزار کلمه نوشتن، یک کیلومتر دویدن. اعداد شما را محدود می کند.

این محدودیت به ما می گوید. اگر روزی هزار کلمه بنویسی وظیفه ات بوده است. و اگر کمتر باشد یعنی آدم ضعیفی هستید. هزار کلمه روزانه علاوه بر این که هیچ نگاهی به کیفیت نوشته های ما نمی کند ما را نیز محدود به نوعی کمال گرایی می کند.

عدد ها نوعی کمالگرایی محسوب می شوند. و این کمالگرایی برخلاف اسم آن که به نظر من زیبا است، زیبا نیست. کمالگرایی صفر و صدی است. . یا خودمان را غرق انجام کار می کنیم و یا هیچ کاری به کل انجام نمی دهیم. پس بهتر آن است که چک لیستی برخورد کنیم. یعنی اگر پیاده روی کردیم تیک آن را بزنیم. هیچ اهمیتی ندارد چه مقدار بوده است. بار ها به نیت پنج دقیقه پادکست گوش کردن ساعت ها درگیر آن بوده ام و نبودن این محدودیت عددی باعث می شود جریان زمان را گم کنید و حالت غرقگی را نیز تجربه کنید.

برگردیم به دشمن اصلی! اگر می خواهید صدای درونی و مضر خودتان را کم کنید باید ابتدا به این اعتقاد پیدا کنید که بدن و مغز انسان خیلی قابل اعتماد نیست. برای این که ما خیلی زود هر چیزی را فراموش می کنیم. نام ها، شماره تماس، آدرس مکان، لیست خرید و خیلی چیز های دیگر که فقط در طی یک روز آن ها را فراموش می کنیم تازه این زمانی است که هنوز سالخورده و بیمار نشده ایم. و خیلی زود تحت تاثیر وسوسه ها قرار می گیریم و نمی توانیم جلوی خودمان را برای یک شیرینی ساده در مهمانی بگیریم. در حالی که عهد و پیمانی جدی برای رژیم غذایی بسته ایم.

برای همین باید برنامه ریزی کرد. خودمان را از بیرون کنترل کنیم. دیدن وزن بر روی ترازو خیلی قابل اعتماد تر از دیدن خودمان و بررسی بزرگی شکممان در آینه است.

کمال‌گراییبرنامه ریزی
نوشتن، هویت من است با آن زیست شخصی‌ام را احساس میکنم و با آن از زیست شخصی‌ ام فرار میکنم و به راحتی پرنده‌ ای می‌شوم در آسمان های تخیلات. شما راهی بهتر از نوشتن سراغ دارید برای نفس کشیدن ؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید