انفرادی
انفرادی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

نانوشته

به اندازه تمام نانوشته ها و تمام ناگفته ها امشب باتو حرف دارم . باتویی که الان توی تاریک روشن اتاق خوابم بر روی صندلی راحتی کنار من نشسته ای و چایی که با لیمو، ترش ترش شده است را جرعه جرعه می‌نوشیم. ساعت ۱ بامداد هست و حتما می‌دانی ساعت یک بامداد بیرجند با همه جای دنیا فرق دارد. انقدر اتاقم تاریک است و انقدر بیرون و در اسمان از نور ستاره ها روشن !

که حتی نمی‌دانم صورتت چرا انقدر زخم دارد. نشانه هایش را می‌بینم و حس می‌کنم با آن ها درد داری اما به اندازه تمام لمس ناشدنی ترین چیز های دنیا مثل پوست خز یک حیوان آفریقایی که حتی ندیدمش به عمرم میدانم لمس صورتت خیلی باید حس فوق العاده ای داشته باشد . مهم نیست اسمت چیست نگفته می‌دانم

مهم نیست رسم ات چیست ندیده زیبایی

و مهم نیست جنس ات چیست قطعا با هر جنسی لطافت داری

در کنارم بنشینی و من برایت قصه بگویم

قصه انسانی که می‌خواست دنیایش را در آغوش بکشد

و این دنیایش را در آغوش کشیدن چه کسی می‌داند چه معنی دارد ؟ برای کسی که زندگی را هدف قرار داده است چه فرقی می‌کند چند ساعت به آسمان خیره شود و یا چند ساعت نشستن ات را در آغوش بکشد. و این جرئت را داشته باشد که بهت بگوید دوستت دارد . حتی اگر برای گفتنش خیلی دیر شده باشد. چه فرقی می‌کند چه کسی کنارم باشد وقتی آن فرد دوستم می‌تواند باشد.

آخ چقدر صورتت زخم دارد امشب مرا به هلاکت خواهی رساند پس پاک می‌کنم و می‌نویسم

باشد تو راست می‌گویی !

امشب اصلا تویی وجود نداشت. من در تنهایی خودم

رو به روی انعکاس تصویر خودم در آیینه نشسته بودم.

حتی به اندازه تمام حضور نداشتنت حضورت را در آغوش می‌کشم.

نانوشتهانفرادییییییییییتنهاییخلوت با خود
نوشتن، هویت من است با آن زیست شخصی‌ام را احساس میکنم و با آن از زیست شخصی‌ ام فرار میکنم و به راحتی پرنده‌ ای می‌شوم در آسمان های تخیلات. شما راهی بهتر از نوشتن سراغ دارید برای نفس کشیدن ؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید