یکی از عیب های من این بود که نمی توانستم در جا جواب آدم ها را بدهم. هنگامی که حرف بی ربطی می شنیدم، سکوت می کردم.
چه چیزی در ذهن من بود که من را وادار به سکوت می کرد؟ احترام گذاشتن به آدم ها.
در کودکی مدام درگوش من خوانده بودند "مبادا به دیگران بی احترامی کنی." برداشت من هم این بود که به کسی حرفی نزنم که ناراحت شود.
سکوتم کوله بارم رنجی بود که با خودم به این طرف و آن طرف می بردم. تا این که از جایی به بعد به خودم آمدم که باید کاری انجام دهم و این سکوت نادرست را بشکنم.
اگر چه به درستی می دانم در روابط انسانی، احترام به دیگران جز شاخص های اخلاقی است و باعث گسترش روابط می شود، اما مرز آن کجاست؟
هنگامی که کسی از روی عمد، قصد ناراحت کردن ما را دارد بهترین راهکار چیست؟
با مهارتهای هوش کلامی یاد گرفتم در چنین مواقعی ضمن حفظ احترام شخص مقابل، در مقابل حرف بی ربط وی که متلک پرانی می کند، حاضر جوابی دندان شکنی داشته باشم.
امروز خوشحالم با برگزاری دوره های متعدد هوش کلامی توانسته ام به افراد زیادی کمک کنم تا با تقویت مهارتهای کلامی خود احساسات منفی را از خود دور کنند.