🎥دیروز فیلم بچه های آسمان ساخته مجید مجیدی در سال ۱۳۷۵ را نگاه می کردم.
بیان روایتی از تراژدی کودکانه و تجربه ی فقر و نداری را به تصویر می کشد.
پسر کوچکی به نام علی کفش های خواهرش را گم می کند. پدر هم توان مالی خرید کفش برای دخترش را ندارد. پسر، هر روز با سرعت خود را از مدرسه به خانه می رساند تا کفش هایش را به خواهر تحویل بدهد.
قهرمان فیلم خبر برگزاری مسابقه ی دو را می شنودو همه ی انگیزه ی او برای شرکت در این مسابقه برای کسب مقام سوم است.
" چون هر کسی که مقام سوم را کسب کند، کفش جایزه می گیرد". کفشی که می توان گفت از ماندگارترین کفش ها در حافظه ی سینمایی است.
بعد از پایان فیلم به فرصت هایی که برایمان پیش می آید فکر می کنم. وقتی فرصت ها را از دست می دهیم جای آن ها را چه چیزی پر می کند؟ من می گویم حسرت!!!
⭕️ به نظرم حسرت انسان ها دو گونه است:
حسرت هایی که نمی توان جبرانش کرد و از درون آدمی را می سوزاند.
حسرت هایی که وقتی تداوم پیدا می کنند و به برکت تبدیل می شوند اسمش را "برکت عشق به خانواده" می گذارم.
علی قهرمان فیلم در تمام مدت به سوم شدن و دریافت کفش فکر می کند. این در حالی است که رقبای او در اندیشه ی اول شدن هستند. علی فقط به فرصت پیش آمده فکر می کند.
✍️ تمرین:
کلمه ی حسرت یا پشیمانی گزینه ی خوبی است برای تمرین نوشتن. بنویسید و از حس تان بگویید.
فاطمه داداشی