فرض کنید دارید مطالعه میکنید. کاملا جدی دارید خط به خط یک کتاب رو میخونید. ناگهان یاد حرف دیروز دوستتون میفتید... با خودتون میگید اون چه منظوری میتونست داشته باشه؟ یا اینکه یاد یک خاطره بد میفتید و نمیتونید هضمش کنید. اینها کارتونو مختل میکنه و دیگه نمیتونید تا ی مدت بعدش دوباره مطالعه رو شروع کنید. به این میگن نشخوار فکری! و نام انگلیسیش هم rumination هست. دقیقا مثل حیوانی که نشخوار میکنه... مغز هم چیز هایی که خوب هضم نکرده رو بالا میاره و سعی میکنه دوباره هضمشون کنه.
من میخوام تو این مقاله تجربیاتم از نشخوار فکری رو به همراه راه حل هام باهاتون به اشتراک بگذارم.
اگر اینو قبول داشته باشید که کارتون خیلی راحت میشه. این یک توانایی هست که به مرور در آدم ها شکل می گیره. اما همه دارای این توانایی نیستن. بعضی ها مثل خود من هرچی تلاش میکنن نمیتونن تو اون شرایط ناگهانی خود دار باشن و نشخوار نکنن.
ممکنه نشخوار فکری شما ناشی از یک بیماری دیگه باشه... حتما با مراجعه به روانپزشک اینو بررسی کنید.
قبل از راه حل ها اینو بگم که اولویتی براشون قائل نیستم! یعنی ممکنه یکی روی شما جواب نده ولی روی دیگری جواب بده باید روش های خودتونو پیدا کنید
تا باور نکنید که این کار آسیب زاست نمیتونید حلش کنید، سادست!
باور کنید هیچی به اندازه یک روانپزشک خوب نمیتونه شمارو درست کنه! هیچی... اصلا نترسید. پیوند روانپزشک و بیمار یکی از قوی ترین پیوند هایی هست که در جهان هستی وجود داره. حتما اینو تجربه کنید. ممکنه بسته به نیازتون روانپزشک دارو تجویز کنه که اونم اصلا ترس نداره! قراره خوب بشید... فقط به خوب شدنش فکر کنید...
ورزش کردن از حیاتی ترین کار هایی هست که هر انسان باید انجام بده. حتما یک روز در هفته هم شده ورزش کنید. تفریح هم که واضحه! آدم ربات نیست که شبانه روزی کار کنه! باید تفریح کنه، باید از زندگی لذت ببره... به مسافرت فکر کردید؟ حالا نه مسافرت دور ها؟ تاحالا ی بار شده کل شهر یا استان زندگیتونو دور بزنید؟
یا اصلا مگه میشه لذت فیلم و سریال دیدن رو با هیچ چیزی مقایسه کرد؟ بشینین before sunset رو ببینین تا مورد بعدی رو بهتر بفهمین?
به شخصه اینو فهمیدم که اصلا نمیشه تو انزوا زندگی کرد و اثر اجتماع روی آدم رو نادیده گرفت. حداقل الان نظرم اینه. بنابراین فکر میکنم بهتره آدما چند تا دوست خوب برای اینجور مواقع داشته باشن. یا چند تا آشنا و فامیل که حرف آدمو بفهمن و بشه باهاشون راجع به همه چی بدون ترس از افشا شدنشون حرف زد. (این حس رو روانپزشک هم به آدم میده)
مطالعه کردن یعنی برای چند لحظه جدا از این زندگی و دغدغه های بیخودش شدن. به نظرم مطالعه میتونه خیلی کمک کننده باشه در این موارد. میتونید رمان بخونید و خودتون رو بگذارید جای آدم های دیگه. اینطوری دغدغه های خودتون کنار میرن... حس خوبی بهتون دست میده که شما دارای دغدغه های شخص داخل رمان نیستید.
در ضمن چرا اصلا درباره خود نشخوار فکری مطالعه نکنیم؟ این کار ، یعنی نگاه کردن به مسئله از دید دیگه، خیلی بهتر از اینه که هر روز ناله کنید و برای ساعت ها از کار و زندگیتون عقب بیفتید. بهتر اینه که از یک دید دیگه به موضوع نگاه کنید. مثلا از چی ناراحت شدید؟ از اینکه بهتون توهین شد؟ خب از یک دید دیگه بهش نگاه کنید... سعی کنید برای خودتون توجیه بیارید که اتفاقی که افتاده اونقدر هم بد نبوده. مثلا در مورد توهین، اون شخص توهین کننده ثابت کرده که آدم بیشعوریه پس از این به بعد میتونی باهاش قطع رابطه کنی و کمتر حس رنج داشته باشی.
فیلم before sunset رو حتما ببینید تا چیزایی که اینجا میگم براتون ملموس بشه. واقعا یک مسئله مهم وجود داره و اون از زاویه دیگه نگاه کردنه که بالاتر گفتم. اما بیاید به کل مسئله نشخوار از زاویه دیگه نگاه کنیم... شاید... شاید ما زمان کافی برای اون چیز نمیگذاریم که اون چیز سعی میکنه هی بیاد و کار مارو خراب کنه؟ شاید ما یک گره فکری داریم؟ که نیاز داریم یکی کمکمون کنه و بازش کنه. شاید نیاز داریم شفاف تر بدونیم مشکلمون چیه. اینها رو میشه با فکر کردن (در طولانیمدت، نیاین ی ساعت فکر کنید بگید نمیشه) و نوشتن (تاکید می کنم در طولانی مدت) راحت تر حل کرد.
مثلا ی رمان بنویسید که شخصیت اصلیش خودتون هستید. تمام افکارتون رو بدید به این شخص اول رمانتون. براش تصمیم بگیرید و اتفاقات و سناریو های زندگی خودتون رو براش رقم بزنید. اینطوری آیا سبک تر نمیشید؟!
این روش یکی از بهترین روش های کنترل نشخوار فکری هست. در این روش شما محرک های نشخوار فکری رو پیدا میکنید و حذفشون میکنید! مثلا فرض کنید ی عادتی دارید که شب ها قبل از خواب تلگرام رو چک میکنید، بعد اخبار رو نگاه میکنید و بعدش هم کلی نشخوار فکری و خوابتون مختل میشه... خب در این شرایط بهتر نیست این عادت رو ترک کنید و دیگه اون وقت شب تلگرام رو چک نکنید؟ کافیه کمی فکر کنید به اینکه داشتید چیکار میکردید که نشخوار فکریتون شروع شد و اینکه چرا اصلا شروع شد؟!
یا مثلا فرض کنید یکی ساعت ۱ تا ۲ بعد از ظهر هر روز نشخوار فکری میکنه، خب بهتر نیست این بازه رو به استراحت کردن و کمک کردن به خودش بپردازه به جای اینکه به خودش فشار بیاره؟
یعنی در دور و برتون عمیق تر و mindful تر بشید. مدیتیشن یاد بگیرید و سعی کنید به همه چیز عمیق فکر کنید. مثلا وقتی دارید غذا می خورید به لقمه هاتون و اینکه از کجا اومدن فکر کنید و بعد به اینکه اون غذا داره تو دهنتون جویده میشه و بعد که قورتش میدید به مسیرش تا توی معده توجه کنید.
یا بزنید به دل طبیعت و از از کلی محرک خوب و زیبای طبیعی لذت ببرید.
و در آخر هم میخوام ازتون یک بار به این فکر کنید که چند بار موقع خوندن این متن حواستون پرت شد یا نشخوار کردید؟
این کاملا طبیعی هست. انقدر انسان ها چیز های زیادی توی مغزشون میریزن که نمیتونن به خوبی کنترلش کنند. پس اصلا نگران نباشید. شما تنها نیستید و نشخوار فکری رو تقریبا هر انسانی با شدت های متفاوت تجربه میکنه...