ἐρώτησις(Erotesis)
خواندن ۷ دقیقه·۲۰ روز پیش

حکمت اخلاقی رواقیون-تاملی بر کتاب «گفتارها» اثر اپیکتتوس

اپیکتتوس
اپیکتتوس

اپیکتتوس فیلسوف رواقی دوره رومی است(55- 135 میلادی). این کتاب شرحی است به همراه روایات کوچک و نقل قول های اپیکتتوس که شاگرد وی آرین جمع آوری کرده است. من در اینجا سعی می کنم ضمن بررسی این کتاب، توضیح کوتاهی از حکمت و فلسفه اخلاق رواقیون ارائه دهم.

پیش از هرچیز باید بگویم که فلسفه اخلاق رواقیون، حتی می تواند یک روش فوق العاده موثر برای رهایی از استرس و اضطراب باشد و بنابراین به لحاظ روان شناختی، استراتژِی بسیار مناسبی در اختیار ما قرار می دهد خصوصا برای ما که تحت فشار و متاثر از محرک های بیهوده زندگی مدرن هستیم. بنابراین اگر از استرس یا اضطراب رنج می برید، حکمت و فلسفه اخلاق رواقی می تواند برای شما بسیار موثر باشد.

بخشی از زندگی اپیکتتوس در بردگی سپری شده است. گویا وی برده زاده نبوده اما در اثر حادثه ای به بردگی گرفته شده است. با این حال، فلسفه اپیکتتوس آنچنان موثر و نیرومند می شود که مارکوس اورلیوس امپراتور روم خود را شاگرد وی می داند. جالب است که دو بزرگترین حکیم رواقی در دوره رومی، یکی برده و دیگری امپراتور بوده است.

فلسفه اخلاق باستانی، تاکید فراوانی روی آرامش ذهنی (tranquility) به عنوان شرط ضروری شادمانی می گذارد. پند اخلاقی رواقیون این است که اجازه نده عوامل و محرک های بیرونی که خارج از اراده تو قرار دارند، آرامش درونی ات را برهم زنند. در این حکمت، فرد پادشاه قلمروی اراده خویش است. استدلال ساده است: عوامل و پیشامدها از دو حال خارج نیستند: یا تحت اراده تو هستند و یا خارج از اراده تو. اگر تحت اراده تو هستند پس مطابق فضایل عمل کن. و اگر خارج از اراده تو هستند، پس دلیلی وجود ندارد که در اثر این پیشامدها متاثر شوی. افراد نادان، با هر پیشامد خوشایندی سر از پا نمی شناسند و با هر پیشامد ناگواری مایوس و افسرده می شوند. عواطف ایشان مانند کودکان، نوسانات بسیاری دارند، گاهی می خندند و گاهی می گریند. اما در حکمت رواقی، فرد حکیم، از عوامل بیرونی که خارج از اراده او هستند، نه بیهوده خوشحال می شود و نه بیهوده اندوهگین. در واقع، وی اجازه نمی دهد که این پیشامدها، آرامش درونی وی را برهم بزنند. اپیکتتوس می گوید:

«در حیطه خرد، ما آزادی بدون مانع داریم. هیچ کس نمی تواند ما را مجبور کند که حقیقت را نپذیریم. هیچ کس نمی تواند ما را مجبور کند که چیزی را غلط بپنداریم.» (گفتار هفدهم- کتاب اول)»

حیطه عقل، حیطه اراده و آزادی ماست. بیرون از آن تنها اراده دیگران وجود دارد و متاسفانه زندگی ما به تصمیمات و اعمال آنها وابسته است، اما نباید اجازه دهیم که عقل و حیطه آزادی و اراده ما، دستخوش و متاثر از آنان باشد. فرد حکیم مطابق فضایل خود عمل می کند و نه اینکه صرفا رفتارش واکنشی به رفتار دیگران داشته باشد. اگر این آرامش درونی را شادمانی یعنی هدف غایی فلسفه بدانیم پس به قول اپیکتتوس به این نتیجه می رسیم که:

«هیچ کسی توسط دیگری نمی تواند نگون بخت شود، هر کس توسط خودش نگون بخت می شود یعنی با در افتادن به تاثر و غم و سوگواری.» (گفتار نهم- کتاب اول)

فلسفه اخلاق رواقی را متهم می کنند که با این بی تفاوتی نسبت به پیشامدهای بیرونی، فرد لاقید و بی مسئول بار می آید. هیچ چیزی برایش اهمیتی نخواهد داشت و نخواهد توانست وظایف اجتماعی را به انجام برساند و همچنین به طرز مضری غیرسیاسی خواهد بود. یا اینکه برعکس، این بی تفاوتی باعث شجاعتی بی خردانه می شود طوری که فرد از محاسبه خطرات و حزم اندیشی و پیش بینی امور، غفلت خواهد کرد. اپیکتتوس سعی می کند به این ایراد پاسخ دهد:

«چه تناقضی در ادعای فیلسوفان است اگر بگویند در جایی که امور وابسته به اراده تو هستند، باید اعتماد به نفس و شجاعت به کار برد، اما جایی که وابسته به اراده نیستند، باید احتیاط به کار ببری» (گفتار اول- کتاب دوم)

حکیم رواقی معتقد است که باید شجاعت داشت، مسئولیت های اجتماعی را برعهده گرفت و به دنیای پیرامون اهمیت داد، اما اینها فقط وقتی معنا دارند که درحیطه اراده تو باشند. اگر اراده اش را داری پس باید با مسئولیت و مطابق فضایل عمل کنی، اما اگر وابسته به اراده نیستند، پس متاثر بودن از جهان بیرونی بی فایده است.

با این حال، این نظریه فرض گرفته که گویا تمیز بسیار قاطعی بین قلمروی اراده و خارج از آن وجود دارد. در برخی موارد چنین است مثلا وقتی بیماری و مرگ و مصیبتی فرا می رسد. اما برخی امور هستند که اهمیت دادن به پیشامدهای بیرونی باعث واکنش و در نتیجه گسترش قلمروی اراده می شوند. برای مثال یک نویسنده را در نظر بگیرید، وی یک داستانی را می نویسد، اینکه مردم آنرا بخوانند و از ان استقبال کنند یا نکنند، خارج از اراده اوست، پس وی نباید از خوانده شدن کتابش بیهوده خوشحال و ازعدم استقبال خوانندگان بیهوده ناراحت شود.

اما اگر وی بخواهد به نظرات و میزان توجه مردم اهمیت ندهد، نخواهد توانست در سبک نوشتاری خود تغییری ایجاد کند و موفقیت و در نتیجه قلمروی اراده اش هم محدود باقی می ماند. یا یک پزشک اگر مانند یک رواقی، بیماری را صرفا پذیرا باشد، نخواهد توانست برای آن درمانی پیدا کند.

به نظر می آید که رواقیون مدعی بی تفاوتی معرفت شناختی نسبت به دنیا نباشند، بلکه بحث شان بی تفاوتی در عواطف و تاثرت عاطفی نسبت به محرکهای جهان بیرونی است. بدین معنا رواقی یک فرد غیرسیاسی، منزوی یا زاهد و عارف مسلک نیست. رواقیون اگرچه لزوم فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی را انکار نمی‌کردند، اما به فرد توصیه می‌کردند که نسبت به آن بی تفاوت باقی بمانند (انها امور بیرونی را به سه دسته خیر، شر و بی تفاوت تقسیم می کردند، این را هم باید بگویم که انها اولین کسانی بودند که ایده جهان وطنی و شهروند جهان بودن را مطرح کردند). بسیار سخت است که تصور کنیم کسی درگیر زندگی سیاسی شود اما نسبت به نتایج خوشایند یا ناگوار آن بی تفاوت بماند. تناقض زیرا را در نظر بگیرید:

الف. فرد با قبول یک سمت سیاسی متعهد به فرمان برداری می شود.

ب. او همزمان باید مطابق فضیلت اخلاقی عدالت رفتار کند. صرف نظر از اینکه با چه عواقبی ممکن است روبرو شود.

ج. اعدام ناعادلانه یک نفر به دستور پادشاه، غیراخلاقی است اما از سوی دیگر خودداری از این کار نافرمانی از پادشاه و خلف وعده و تعهد است که آن نیز غیراخلاقی محسوب می شود.

د. پس نتیجه می گیریم که برای اجتناب از این تناقض فرد نباید مسئولیت های سیاسی را بپذیرد که از او سلب اختیار می کند. این در حالی است که فیلسوف رواقی (برای مثال سنکا را در نظر بگیرید) آنرا مجاز شمرده است.

نقد دیگر به نظریه اخلاقی رواقی (که البته نقدی به نظریه هستی شناختی ان هم هست)، اعتقاد آنان به مشیت است. آنها پیشامدهای بیرونی را مانند یک مشیت می پذیرفتند. در این بحث، باز هم رگه هایی از بی تفاوتی و لاقیدی مشاهده می شود. بنابراین، اگرچه فلسفه اخلاق رواقیون برای متاثرنشدن از اموری که خارج از اراده است، کاملا صحیح است و بسیار مفید خواهد بود، اما وقتی آنها این ایده را می پرورانند که جهان بیرونی، مشیتی است از پیش مقدر، پس قلمروی اراده فرد را همزمان کوچک و حقیر کرده اند و این انسان را از تلاش برای تغییر جهان بازمی دارد.

همچنین درک آنان از آزادی یک آزادی کاملا ذهنی است. آزادی برای اپیکتتوس، رهایی از تاثرات عاطفی مانند ترس، اندوه، شکست، یا عدم دستیابی به امیال است. به نظر وی، هیچ کس نمی تواند فرد حکیم را به بردگی بگیرد زیرا در درجه اول او فقط می تواند صاحب جسم او شود و نه خود او. آرین نقل می کند:

دیوجانوس (دیوجانوس البته کلبی مسلک بود) به پادشاه پارس می نویسد: "اگر توانستی یک ماهی را به بردگی بگیری، دولت آتن را هم می توانی به بردگی بگیری؛ زیرا اگر یک ماهی را بگیری، آن می میرد؛ و اگر این مردان اسیر باید بمیرند، این جنگ برای تو چه فایده ای دارد؟ "»(گفتار اول- کتاب چهارم)

×امین قضایی×

«چرا مجبورم میکنی حقیقتی را بگویم که ندانستن‌ش برایت موجب بهترین لذت‌هاست؟بهترین تقدیر آن‌ست که در دسترس شما نیست،یعنی نزادن و نبودن.پس از آن بهترین تقدیر زود مردن است.» ×سیلنوس‌به شاه میداس×
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید