Exotic Varmint
Exotic Varmint
خواندن ۱۰ دقیقه·۴ سال پیش

چطور مربی اسکی شویم؟


خب بذار اول یه نکته رو بگم.

برخلاف پست‌های قبلی که چکیده ی سال‌ها تحقیق و ازمایش و خطای شخصی بود این پست رو درحالی می‌نویسم که خودم توی پروسه هستم. پس هرچی که گفته می‌شه فقط و فقط در مورد شرایط من ه به اضافه ی کمی تحقیق توی اینترنت برای آماده کردن خودم برای اون‌چه که در آینده می‌اد.



با در نظر گرفتن این موضوع به نظرم ادم باید اول از خودش سوال کنه چرا واقعا می‌خواد وارد این رشته بشه؟ درست ه که یه ورزش هیجانی و جذاب ه و می‌شه گفت بهشت معتادان ادرنالین ولی خب این رو هم باید در نظر گرفت که آیا اصن محیط و شرایطی که توش ورزش رو می‌خوام انجام بدم برای من قابل تحمل هست؟ این سوال شاید خیلی ساده به نظر برسه ولی خب جواب درست و صادقانه بهش دادن هم خیلی مهم ه. من به شخصه توی زندگی تو نقاطی بودم که خودم قبل از رسیدن بهشون فکر می‌کردم خیلییییی جذاب باشند و زمانی که توش بودم دیگران فکر می‌کردند که من چقدر خوش‌بختم که تو چنین شرایطی هستم اما این فقط خودم بودم که از تو می‌دونستم این چیزی نیست که من بخوام عمر و زندگی و زمانم رو سرش بذارم. این از جذاب بودن اون رشته/چیز کم نمی‌کنه البته، صرفا فقط به من می‌گه که خب این برای ایوی مناسب نیست. این بخشیش به صداقت و شناخت من از خودم برمی‌گرده و بخشیش شناخت من از اون محیط و رشته که خب هرچی هرکدوم دقیق‌تر باشند بهتر می‌شه برای آینده تصمیم گرفت. چرا این رو مرحله ی مهمی از تصمیم‌گیری می‌دونم؟ چون برای موفقیت توی این رشته کامیتمنت بسیار بالایی لازم ه و من باید ببینم که آیا توانایی چنین تعهد و از خود گذشتگی رو دارم یا نه. یادم ه برای کریسمس ۲۰۱۹ با چندتا از دوستان پناه‌گاهی رو توی یه منطقه ی خیلی دور از تمدن انسانی اجاره کرده بودیم. یه روز کامل رو صرف کوه‌پیمایی کردیم تا بهش برسیم. وقتی رسیدیم شب بود و هیچ‌چیز دیده نمی‌شد. ۲نفر اون‌جا کار می‌کردند و از پناه‌گاه مراقبت. ازمون استقبال گرمی کردند و بهمون گفتند صبح باید بیدار شید و منظره ی اطراف رو ببینید. ما هم خسته و کوفته با لباس‌های خیس کیفور بودیم. لباس‌ها رو کندیم و تو مکان تعبیه شده گذاشتیم که تا صبح خشک بشند و اومدیم چایی گذاشتیم و شروع کردیم به غذا خوردن و حرفیدن و بازی کردن. اون‌شب یکی از بهترین شب‌های کریسمس من بود. صبح با صدای انفجار های پیاپی از خواب بیدار شدم. چیز ترسناکی نبود، از دینامیت برای انفجار و کنترل کردن بهمن استفاده می‌شه ولی خب من همین صدای دینامیت رو به الارم موبایل برای بیدار کردن ترجیح می‌دم. از کیسه‌خواب زدم بیرون و از پنجره ی کوچک بیرون رو نگاه کردم، چیزی دیده نمی‌شد. همه‌جا سفید بود. مسواک زدم و بعد رفتم که اب‌جوش بذارم و قهوه درست کنم که از بالکون پناه‌گاه این صحنه رو دیدم.

پشمام ریخته بود. خیلی خیلی خوب بود. ناباوررانه، یکی از کارکنان پناه‌گاه رو صدا زدم و گفتم بیا این‌جا رو ببین. ما الان این‌جا ایم. خندید. بهش کاکائو تعارف کردم و به حرفش گرفتم. برام جالب بود که بدونم چه شرایطی لازم ه تا بتونم اون‌جا کار کنم و خب اون حرف‌های زیادی زد اما چیزی که پس ذهن من موند این بود که گفت تو خوش‌بختی که فلان جا کار می‌کنی و برای تعطیلات می‌ای اسکی و من بدبختم که روز کریسمس خودم باید این‌جا باشم و دخترم مایل‌ها از من دورتر. اول تو دلم گفتم: «بمیر بابا, این‌جا رویای من ه و تو داری هر روز توش زندگی می‌کنی» ولی بعدش دیدم خب همه ی ادم‌ها مثل هم نیستند و نیاز و خواسته‌هاشون هم مثل هم نیست.

مرحله ی بعدی برای من این بود که ببینم کجا می‌خوام زندگی/کار کنم و این‌که توی اون مکان امکان مربی شدن وجود داره ایا؟ برای گرفتن جواب این سوال باید دست به گوگل شد. من وقتی داشتم توی گوگل برای این موضوع سرچ می‌کردم opportunity های زیادی‌‌رو تو کل کشور‌های برف‌خیر و اسکی‌خور دنیا دیدم. فلذا، امکانش هست.

حالا این وسط یه نکته ی دیگه وجود داره و اون این ه که من چقدر به توانایی‌های اسکی کردن خودم باید مطمئن باشم تا پاشم برم و مربی هم بشم؟ جواب این سوال شاید اون‌چیزی که فکر می‌کنی نباشه. این که من، ایوی، اسکی‌گر خوبی ام و سال‌های سال تو دنیا اسکی‌کردم من رو آماده ی مربی‌گری الزاما نمی‌کنه. تو دنیای اسکی‌گران جمله ی معروفی هست که می‌گه:

۹۹ درصد اسکی‌کننده‌ها می‌تونند ۹۹ درصد یه کوه/تپه رو اسکی کنند، در حالی که فقط ۱ درصد(اسکی‌گر حرفه‌ای) می‌تونه ۱۰۰ درصد اون کوه/تپه رو اسکی کنه. برای بدست آوردن چنین توانایی لازم ه که من ایوی پاشم و برم و از کسی که خودش توی این رشته به صورت حرفه‌ای کار می‌کنه آموزش ببینم. این پروسه ی آموزش ممکن ه خسته کننده باشه اولش چون اون مربی/منتتور از الف شروع می‌کنه و تا ی می‌ره تا به من هنر تلفظ الفبای درست اسکی‌کر‌دن رو یاد بده. و بعد تازه کلی تمرین و ممارست لازم ه تا من خودم یه اسکی‌گر حرفه‌ای بشم. و خب چیزی که همه می‌دونیم این ه که ادمی که توی رشته‌ای به صورت حرفه‌ای کار می‌کنه لزوما معلم خوبی نمی‌شه و خب هنر انجام کار با هنر انتقال و تدریسش به دیگری دو چیز کاملا مجزا هستند و خب توی کانادا دوره‌ای وجود داره که من رو آماده می‌کنه تا به افراد(بازه ی سنی مختلف) بتونم یاد بدم که چطور اسکی‌ کنند و نهایتا به من مدرکی رو می‌دهند که توی کل کانادا بسیار معتبر ه و در دنیا ارزش بالایی داره که اسمش CSIA و زیر مجموعه‌ای از ISIA هست. گرفتن کامل این مدرک یه پروسه ی طولانی ه که وقتی گرفتم بیشتر در موردش می‌نویسم.

همه ی این‌ها رو گفتم که بگم که اگه تجربه و توانایی خیلی بالایی نداری ولی شور و شعف برای فراگیری و عشق به اسکی‌کردن توی وجودت هست این امکان رو داری که مثل هر رشته ی دیگ‌های از صفر شروع کنی و برای رسیدن به ۱۰۰ تلاش کنی.

مرحله ی بعدی این ه که پیست/ریزورت ای رو پیدا کنی که چنین مدرکی رو بده و حاضر بشه استخدامت کنه. و خب استخدام شدن توی این رشته مثل هر رشته ی دیگری لازمه ی رزومه‌نویسی داره. هنر روزمه‌نویسی هم یه هنر پیچیده ی دیگه‌ است که این‌جا جای بحثش نیست. اما فقط توی پرانتز یه نکته ی کوچک بگم و اون این ه که اگه ادم outdoorsy ای هستی و چنین فعالیت‌هایی رو دوست داری فارغ از رشته بهتر ه که اشاره کنی چون این‌ها به استخدام کننده یه ایده ی خوبی از شخصیت‌ات می‌دهند و قانون نانوشته‌ای هست که من outdoorsy احتمال زیاد با یه ادم outdoorsy دیگه خیلی حال می‌کنم تا یه ادم خیلی خفن غیر outdoorsy.

بعد از فرستادن روزمه اما باید صبر پیشه کرد تا ببینیم آیا برای مصاحبه سراغمون می‌اند یا نه.

و خب مصاحبه هم مرحله ی خیلی مهمی ه. افراد به کانسپت مصاحبه ی کاری نگرش‌های مختلفی دارند و بهش ارزش‌های متفاوتی می‌دهند که این باعث می‌شه میزان آمادگی‌شون، استرسشون و ... متفاوت باشه. چیزی که کمتر بهش توجه می‌شه این ه که مصاحبه‌گر یه شکنجه‌گر نیست. فقط می‌خواد باهات کمی‌ اشنایی پیدا کنه و ببینه ایا ادمی هستی که بخواد باهاش کار کنه؟ اصلا ادمی هستی که بتونه روز‌ها، ساعت‌ها باهات تعامل داشته باشه؟ و یه سری چیز‌های دیگه و برای درکش بهت یه ساعت می‌ده تا باهات حرف بزنه و چت کنه. البته خب، این فقط یه پنجره است و پنجره ی دیگه‌ای وجود داره که به من مصاحبه شونده نزدیک‌تر ه. اون این‌ ه که من پاشم بیام ببینم آیا من ایوی، حاضرم عمر و پول و تلاشم روبرای این ادم‌/کمپانی بذارم و در ازاش چیزی بگیرم؟ چیزی که می‌خوام بگم این ه که هر دو پارتی دارند هم‌دیگه رو برانداز می‌کنند و هر‌کدوم خوبی‌هایی رو به رابطه می‌ارند که ارزش هم‌کاری داره و خب نباید هیچ‌کدوم رو دست‌کم گرفت.

و خب بعد از کمی حرفیدن و چت کردن بین دوتا ادم معمولی که توی یه کشور زندگی می‌کنند و زندگی‌های خودشون رو دارند و شناختن فاز/احوال هم و دیدن این‌که جفتمون هدفی مشترک داریم و علاقه‌مندیم که باهم کار کنیم و خب بخشی از مشکلاتمون هم که مشابه اند(حضور پندمیک و کرونا) پروسه ی مصاحبه شروع شد. این‌جا اون بود که اون سوال می‌کرد و من بودم که جوابی که فکر می‌کردم درخور ه می‌دادم و گاهی هم وسط جواب دادن، من ازش سوال می‌پرسیدم.

قبل از مصاحبه من چون رشته ی دیگری رو سال‌های سال دنبال می‌کردم، هیچ‌ایده‌ای نداشتم که چه سوالاتی ممکن ه بپرسه! و خب این دو حس استرس و کنجکاوی رو در من برمی‌انگیخت. برای استرس خب کاری نمی‌تونستم بکنم جز این که صبر کنم تا اتفاقات خودشون بی‌افتند اما برای کنجکاوی رفتم گوگل کردم ببینم چه سوالاتی ممکن ه پرسیده شند و خب لیست جالبی از سوالات پیدا کردم. ابن‌ها سؤال‌هایی ه که از من پرسید.

- چرا اصن این رشته؟(رزومه‌ی کاریت هرچند خوب ولی خیلی بی‌ربط ه!!)

- رابطه‌ات با آدم‌ها چطور ه؟

- تا به‌حال اصن اسکی‌کردی؟ اگه اره کجا‌ها؟ چه خطوطی رو اوکی‌ای؟

- دوست‌داری به چه بازه ی سنی درس بدی؟

- اگه دو نفر توی همون بازه رو بهت بدهند، چطور از نظر ذهنی و فیزیکی اماده‌اشون می‌کنی؟

- تعریفت از ریسک و خطر چی ه؟

- تحت چه شرایطی حاضر نیستی ابدا ریسک‌کنی؟

- تحت چه شرایطی حاضری ریسک‌کنی؟

- برای ۵ سال آینده چه برنامه‌ای داره؟

- هدفت از وارد شدن به این رشته به صورت نهایی چی ه؟

- حرفه‌ای عمل کردن ایا برات مهم ه؟ چطور تعریف‌ش می‌کنی؟

- چندتا سوال ۴ گزینه‌ای می‌خونم، بگو درست‌ترین گزینه کدوم ه؟


و این بود یه خلاصه ی کوتاه ولی جامع از فرایند مصاحبه ی من برای مربی‌ اسکی شدن.


اسکیورزشورزشیکوهکوهنوردی
هرگز آرزو نکردم ان‌چه را که زندگی نیست بزی‌ام، زندگی عزیز; و نه حتی آرزو داشتم که استعفا را تمرین کنم ، مگر اینکه لازم باشد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید