ایوان؛ فصل‌نامۀ متن و داستان
ایوان؛ فصل‌نامۀ متن و داستان
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

هورلای موپاسان

ایوان چهارم/ پاییز 98/ درباره کتاب/ نقد کتاب/ رضا موسوی ورودی 97 ارشد مهندسی و علم مواد

گی دو موپاسان از برجسته‌ترین داستان‌نویسان قرن نوزدهم است. موپاسان عمر نسبتاً کوتاهی داشت و در چهل‌وسه‌سالگی بر اثر بیماری تفلیس درگذشت. او در همین مدت کوتاه با نگارش شش رمان و داستان‌های کوتاه فراوان نویسنده‌ای پرکار به‌شمار می‌رود. موپاسان هم‌چنین دستی در نگارش شعر، سفرنامه و نمایش‌نامه هم داشت. او در زندگی‌اش فراز و فرودهای مختلفی را تجربه کرد. از مهم‌ترین وقایع اثرگذار بر زندگی موپاسان جنون برادر کوچک‌تر او در نوجوانی است؛ شاید به این خاطر است که اندیشیدن دربارۀ چرایی جنون و وضعیت انسان‌ها در چنین موقعیتی از دغدغه‌های اصلی او در داستان‌هایش به‌شمار می‌رود. به همین ترتیب، مرگ‌اندیشی نیز از مولفه‌های مهمی است که موپاسان در داستان‌های خود به آن پرداخته است. داستان کوتاه هورلا نیز بیش از هرچیز دربارۀ این مضامین است.

هورلا داستان مردی است که به‌تدریج به‌دست هیولایی تسخیر می‌شود. مرد در عین حال که خود را در برابر هورلا مستأصل می‌یابد، به‌دنبال راهی برای گریز از اوست. در این مسیر، مرد با جنون دست به گریبان است و ترس عنصری است که در جای‌جای داستان حضور دارد. ترس راوی از هورلا، از آن‌جا که هورلا بر مرد احاطه دارد و در او منزل کرده است، تو گویی ترس از خود باشد. به همین دلیل راوی در حقیقت با نوعی بحران از خود بیگانگی مواجه است. این خودبیگانگی در اثر، قابل تعمیم به سطوح دیگری نیز هست. در این یادداشت به یکی از لایه‌های معنایی داستان که به‌نظر قابل توجه می‌آید، اشاره خواهد شد. در ادامه، برخی از مولفه‌های مهم داستان معرفی می‌شوند.

یکی از مهم‌ترین نکات دربارۀ داستان «هورلا» تردیدی است که به‌تدریج در ذهن مخاطب نسبت به صحت آن‌چه راوی می‌گوید ایجاد می‌شود. در روایت اول شخص این داستان، راوی گاه در خاطرات خود اذعان می‌کند که عقل خود را از دست داده، در بعضی روزها خود را در یک‌قدمی جنون می‌بیند، اوقاتی هم هست که نمی‌داند خواب است یا بیدار و... فضاهایی از این دست باعث می‌شود که مخاطب در این‌که کدام بخش از خاطرات راوی واقعاً اتفاق افتاده و کدام بخش زاییدۀ اوهام اوست در تردید باشد. چنین تردیدی دو کارکرد اساسی دارد: اول آن‌که به ترسی که مخاطب در مواجهۀ راوی و هورلا احساس می‌کند، دامن می‌زند؛ دوم آن‌که باعث می‌شود مخاطب خود تصمیم‌گیرنده باشد که کدام بخش از روایت را به‌عنوان امری واقعی و کدام را به‌عنوان امری موهوم بپذیرد؛ درنتیجه او نیز در ساخت معنای داستان سهیم خواهد بود.

هورلا به‌شکل خاطرات روزانه نوشته شده است. انتخاب چنین قالبی به‌طور کلی روایت را در نزد مخاطب باورپذیرتر می‌سازد. خیال‌انگیز بودن نسبی هورلا به‌عنوان هیولایی وحشتناک از طرفی و از سوی دیگر انتخاب راوی اول شخص و پیش بردن روایت از خلال قالب گزارش به‌نوعی در تقابل با یک‌دیگر قرار می‌گیرند. روایت تقابل راوی و یک هیولای‌ خیال‌انگیز در یک فرم واقع‌گرایانه به تردید شکل‌گرفته در ذهن مخاطب، که پیش‌تر به آن اشاره شد، شدت می‌بخشد. بنابراین می‌توان انتخاب این فرم را برای روایت چنین داستانی هوشمندانه قلمداد کرد.

هورلا در نخستین لایۀ داستان مردی است که تسخیر شده، یا گرفتار نوعی جنون است و اوهام رهایش نمی‌کنند. در این سطح، روابط علت و معلولی از آغاز تا انتهای متن به‌تمامی بیان می‌شوند و داستان از این حیث کامل است. در یکی از لایه‌های دیگر، که پیش‌تر وعدۀ پرداختن به آن داده شد، هورلا می‌تواند بیانگر تقابل سنت و تجدد و سایۀ سنگین آن بر ذهن راوی نیز باشد. به شروع داستان توجه کنید:

«چه روز شگفت‌انگیزی! تمام صبح را روی علف‌های مقابل منزلم زیر سپیدار عظیم‌الجثه‌ای که علفزار را در پناه سایۀ خود می‌گیرد، دراز کشیدم. من این سرزمین و زیستن در آن را دوست دارم، زیرا در آن ریشه گرفته‌ام؛ ریشه‌ای عمیق و دل‌پذیر که یک مرد را به سرزمینی که اجدادش در آن به دنیا آمده و مرده‌اند، به آن‌چه مردمانش می‌اندیشند، می‌خورند، به آداب و رسوم، نوع غذاها، اصطلاح‌های محلی، لحن سخن گفتن دهقانان، بوی خاک، دهکده‌ها و حتی هوا پیوند می‌دهد...»

در ادامۀ داستان، کم‌کم مظاهر تجدد و گاه ظواهر شهری خود را نشان می‌دهند؛ مثلاً در همان بندهای آغازین، راوی از دیدن کشتی‌‌های جدید دو دکلۀ انگلیسی، سه‌ دکلۀ برزیلی و... در مناظر دریایی پیش روی خود خبر می‌دهد. فضایی که با توصیفات راوی ساخته می‌شود، بیانگر حضور او در جامعه‌ای است که گذار از فضایی سنتی به فضایی متجدد را تجربه می‌کند. این نسبتی مستقیم با وقایع‌نگاری راوی دارد، که در ابتدا از بوی خاک می‌گوید و بعد خبر از عبور قطار طویلی از کشتی‌ها در دریا می‌دهد. با در نظر داشتن این نکته، هورلا می‌تواند نمادی از سنت باشد که در هیئت یک هیولا هرگز راوی را رها نمی‌کند؛ او را در خانه نگه می‌دارد تا از شهر دور بماند. درنهایت، فشار چنین تقابل کلافه‌کننده‌ای راوی را بر آن می‌دارد تا برای گذر از سنت، خانۀ خود را که تمام نشانگان سنت در آن قرار دارند، به آتش بکشد؛ اما پس از این اقدام است که مشخص می‌شود سنت، که در هیئت هورلا خود را در داستان به نمایش می‌گذارد، نه در خانۀ راوی، بلکه در خود او منزل کرده است.

برخورد موپاسان با زبان نیز در این داستان حساب‌شده است. زبان یکی از مهم‌ترین عناصر این داستان برای انتقال ترس است. افعال عمدتاً بر نتوانستن دلالت دارند و از این حیث استیصال راوی در مواجهه با هورلا را نشان می‌دهند. بسامد قابل توجه واژۀ «هورلا» در طول داستان نیز حائز اهمیت است. بیشتر شدن بسامد کلمه‌ای خاص باعث می‌گردد تا حواس مخاطب بیشتر با آن درگیر شود. دو نکتۀ اخیر، خصوصاً با توجه به فرم داستان، ترس راوی از هورلا را برجسته می‌سازند و باعث انتقال هرچه موفق‌تر آن به مخاطب می‌شوند. از جمله نکات جالب دربارۀ کلمۀ هورلا آن است که توسط خود موپاسان ساخته شده و کاملاً هماهنگ با فضای رعب‌آور حاکم بر داستان است. حضور هورلا در طول داستان هم‌چنین از طریق توصیف تجارب حسی راوی تقویت می‌شود؛ راوی گاه هورلا را می‌بیند، گاه از او صدایی می‌شنود و گاه او را از طریق لامسه حس می‌کند. تأکید بر توصیف چنین تجاربی نیز به هرچه واقعی‌تر نمایاندن ترس راوی کمک شایانی می‌کند.

در این یادداشت به‌اجمال دربارۀ برخی نکات حائز اهمیت پیرامون داستان هورلا توضیحاتی ارائه شد. در عین حال، به‌زعم نگارنده، داستان می‌توانست در پاره‌ای از موارد از شکل کنونی خود بهتر هم باشد. یکی از این موارد، طولانی بودن داستان است. شاید بهتر بود نویسنده برش‌های زمانی مدنظر خود را تا این حد زیاد انتخاب نمی‌کرد. به‌طور کلی، هر نویسندۀ خوبی در طول داستانی همانند هورلا باید بداند که کدام برش‌های زمانی را انتخاب و کدام یک را حذف کند، بی آن‌که به روایت داستان آسیب برسد. دقت بیشتر به این نکته می‌توانست به موپاسان کمک کند تا داستانش بیش از حد طولانی نشود. اشاره به این مسئله بیشتر به این خاطر بود که در تحلیل یک داستان، بی‌دلیل به تجلیل از آن دامن نزنیم. برجسته‌سازی برخی نقاط قوت در طول این یادداشت به‌معنای بی‌نقص بودن آن نیست. به‌طور کلی، داستان هورلا دربارۀ برجسته‌سازی «ترس از دیگری» است؛ که در این‌جا دیگری در ارتباط تنگاتنگ با خود فرد و در واقع به‌نوعی خود فرد است. اهمیت کار موپاسان نیز در چنین اثری آن است که از نخستین کسانی به‌شمار می‌رود که ترس را با چنین شمایلی در داستان‌های خود پرورانده و به مخاطب انتقال داده است. از این حیث، می‌توان او را هم‌تراز با نویسنده‌ای هم‌چون ادگار آلن پو دانست.


هورلاموپاسانداستان ترسناکژانر وحشتروان گسیختگی
صاحب امتیاز: کانون شعر و ادب دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید