ُسالوادور علی·۳ روز پیشداستان 11: شب در مدرسه (پارت آخر)صدای فریادهای وحشت زده و ترسناک همکلاسی ها و دوست هایمان از کلاس بغلی می آمد.ما در سالن آمفی تئاتر در تاریکی کامل میان صندلی ها قایم شده بو…
ُسالوادور علیدرداستان های ویرگو،لی ها 📖·۲۲ روز پیشداستان 11: شب در مدرسه (پارت اول)صدای زنگ آژیر مدرسه ناگهان بلند شد و در تمام فضای مدرسه پیچید.بچه ها در نمازخانه در گروه های دو سه نفری دور هم نشسته بودند و با موبایل و تب…
مهرشاد امپرور·۱ ماه پیشداستان ترسناک عاشقانه رمان غمگینسلام من الهام هستم ۱۷سالمه از تهران این خاطره ای که تعریف میکنم مال همین دیشبه(البته شاید براتون هیچ ترسناک نباشه ولی بازم میگم)داستان رمان…
ُسالوادور علی·۲ ماه پیشداستان 10: اتاق نفرین شدهخانه ی مادربزرگ خدابیامرزم بودم. طبقه ی بالا، اتاق ته راهرو.چشم هایم را که از هم باز کردم، دیدم شب شده و اتاق در تاریکی کامل فرو رفته است.…
نقاش آینه ها?·۲ ماه پیشلالایی خواندن مونالیزاسلام به دوستای قشنگم ، خواستم یکم ته دلتون رو خالی کنم و بترسنمتون .۱۶+ چون ترسناک هستش و ممکنه دوستامون شب خوابشون نبره . امیدوارم خوشتون…
ُسالوادور علی·۴ ماه پیشداستان 9: شب می آد سراغت! (پارت آخر)با وجود حرف هایی که درباره جن ها زده شد، شب راحت خوابم برد. تا اینکه صدای زنگ هر دوتایمان را از خواب بیدار کرد. صدای زنگ گوشی بود؟در تاریکی…