ویرگول
ورودثبت نام
ایوان؛ فصل‌نامۀ متن و داستان
ایوان؛ فصل‌نامۀ متن و داستان
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

یک بیکن دیگر لطفا!

ایوان سوم/ تابستان 98/ نقد ادبی/ فلسفه معرفی مکاتب ادبی/ علی محمدی دینانی ورودی 95 مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف


ما چه نیازی به خواندن مطالبی درباره‌ی مکاتب ادبی داریم؟ و اگر داریم، چگونه بایستی آن‌ها را بخوانیم؟

آنچه تاکنون مورد غفلت عدۀ کثیری از نویسندگان قرار گرفته است، این نکته است که گذشته در رابطه با «زمان حال» است که معنی می‌یابد. به عبارت دیگر گذشته از خودش آن‌چنان استقلال شناختی را ندارد که مورد شناخت مستقل از سایر زمان‌ها واقع شود. در واقع آن‌چه هویت‌بخش و اعتبار‌بخش داده‌ها و اطلاعات مربوط به گذشته است‌، نیاز‌‌های امروز می‌باشد. پیداکردن الگوها، تلاش برای شناخت ادوار تاریخی مختلف _که در نظریات اشخاصی چون توماس هابز و کارل مارکس و ... نمود پیدا می‌کند_ تلاش داروین برای کنکاشت در نخستین اشکال حیات و مواردی دیگر، همه زائیدۀ این نیاز هستند که انسان برای قدم برداشتن در زمان‌ کنونی و همچنین شناخت مسیر آینده، آن‌ها را دنبال می‌کند. (توضیح: برای مثال، همان‌طور که بعداً خواهیم دید، مطالعۀ جدی و گسترده در مورد عصر باروک، در قرن بیستم و در آثار دادائیست‌ها، سورئالیست‌ها، ساختارگرایان و ... به وقوع پیوسته است.)

این نیازِ مقدم بر شناخت هر‌‌چیزی، در کلام فرانسیس بیکن هم تجلی می‌یابد تا جایی که می‌گوید: «کوشش ما در راه یاد گرفتن صور اشیاء به خاطر خود صور نیست، بلکه با درک صور و قوانین اشیاء، می‌توانیم اشیاء را از نو مطابق میل خود بسازیم.» او این تفکر را ادامه می‌دهد تا جایی که در آرمان‌شهر خویش -که از آن با نام «آتلانتیس نو» یاد می‌کند- بدین‌گونه به وصف هدف آتلانتیس می‌پردازد: «حکام این سرزمین نه برای حکومت بر مردم که برای تسلط بر طبیعت حکمرانی می‌کنند. هدف موسسۀ ما راه یافتن به راز اشیاء و علم به علل است؛ می‌خواهیم دایره‌ی قدرت بشر را وسعت دهیم تا آ‌ن‌جا که آن‌چه در امکان است را به فعل درآوریم.» اما مرتبط با مباحث ادبی، صِرف نوشتن دربارۀ تاریخ مکاتب ادبی، فرم و بافت نوشته، شعر فوتوریستی و یا قافیه محوری شعر پارناسین‌ها، به خودی خود نمی‌تواند آن‌چنان مفید به فایده باشد1. البته که چنین کاری، اگر عمق نگاه مخاطب را گسترش ندهد، در جهت توسعه‌ی محدوده دید او قدمی شایان را برمی‌دارد. مخاطبی که با انواع مکاتب ادبی برخورد دارد، با گونه‌های مختلفِ دیدگاه‌های نویسندگان، سبک‌های نوشتاری و تلاش‌های تاریخی افراد -که در حوزۀ ادبیات نمود پیدا کرده است- آشنا می‌شود. چنین شخصی، شاید نتواند در ادامه، مولفه‌های مهم یک داستان، فیلم یا موسیقی را مشخص کند اما در مسیر تمایز عناصرادبی باکیفیت، میتواند قدم‌هایی هر چند کوتاه را بردارد.

اما آنچه نکتۀ ‌ظریف این ماجرا است، این است که ماندنِ در گذشته، انعطافِ ذهنیِ کنونی را به ارمغان نمی‌آورد. چنین مخاطبی، شاید تنها بتواند مولفه‌های ‌ادبی آثار قدیمی را از هم تمییز دهد و یا در حالت خوش‌بینانه‌اش، نشانه‌هایی نه چندان روشن را از آثار کنونی مشخص کند. لذا پل زدنی میان گذشته و حال و تلاشی در جهت نشان دادن عناصر مکاتب ادبی قبلی -به جای معرفی صرفاً تاریخی آن‌ها- مخاطب را برای کنش‌گری در زمان حال هم آماده می‌کند. لذا او در برخورد با آثار داستانی، سینمایی و ... امروز، منفعل نخواهد بود و می‌کوشد با بازشناخت عناصر مهم هر اثر، نه تنها آن‌ها را به تنهایی مورد ارزیابی قرار دهد بلکه آن‌ها را در کفۀ ترازوی بین نسلی قرار داده و با آثار ماندگار قرون گذشته بسنجد. چنین مخاطبی حتی اگر موسیقی نیکی میناژ را به جای موسیقی توپاک گوش می‌دهد، دلیلش را ‌می‌داند و عناصر مهم موسیقی او را درک می‌کند. لذا رفتار او، رفتاری به دور از هیجان است.

اما این رویکرد، برای خود نویسنده هم اثراتی را دارد؛ چرا که نوشتۀ هر نویسنده هم‌چون فرزندی برای والد خود است که اگر هدفی برای خَلقش مطرح نشود، یقیناً در قدم اول انزوای فرزند و در قدم دوم مردم‌گریزی والد را در پی خواهد داشت. نوشته‌ای که نگاهی به زمان حال نکند، تنها می‌تواند جنبۀ سرگرمی را برای مخاطب خویش فراهم کند و از روشن کردن چراغی برای راه او، ناتوان خواهد ماند. چنین نوشته‌ای در فضای لایتناهی نوشتارهای گوناگون، سردرگم خواهد بود و چنین عملی هم‌چون شیرجه‌زدن در اقیانوسی است بدون اینکه از پیش، توانایی شنا‌کردن و یا مقصد حرکت مشخص شده باشد.

https://instagram.com/eyvan.magazine?igshid=1cwdfsg1lz63f

البته که هدف از نوشتن مطالبی چند در این حوزه‌های تخصصی، نه تربیت کسانی چون آندره بازین، رضا سید‌حسینی و ... که گسترش محدودۀ دید مخاطب است. (البته چه بهتر اگر چنین کسانی هم تربیت شوند.)

شاید برخی گله‌کنند که نویسنده می‌توانست به جای تلاش برای تعیین چارچوب‌ها و اهداف و این همه خشت‌زنی، اولین قدم‌های معرفی مکتبی از مکتب‌های ادبی را بردارد و نه تنها خواننده را -به اندازه یک مکتب هم که شده- جلو بیندازد، بلکه یک صفحه از نشریه را سیاه نکند! در پاسخ اما ضمن پذیرش سیاه‌کردنِ -و نه سیاه‌نمایی (!)- یک صفحه از نشریه، تاکید می‌شود که آنچه موجب شده تا در ایران در هنرهای مختلف -از ادبیات گرفته تا نقاشی و موسیقی و الخ- مکتب‌هایی شکل نگیرد و همواره محققین مختلف ضمن شناخت عناصر مشابه در آثار هنرمندان متفاوت، نتوانند همانند غربیون به توضیح مکاتب بپردازند و اصولی را برای نقد خویش و همچنین توضیح آن مکاتب ارائه دهند تا قدمی به سوی دوری از چاله‌های راه پیشینیان باشد، ریشه در همین مطلب دارد. چرا که لازمۀ مکتب‌سازی، تعریف سازوکار و اهداف کلی و سپس تلاش برای گزین‌کردن عناصر مختلفی ادبی -که می‌توانند زیر سقف یک مکتب قرار گیرند- می‌باشد. نتیجۀ فقدان چنین رویکردی، همان است که اولاً محققین به سختی می‌توانند از عناصر ادب معاصر ما سخن گویند و بیشتر آثارشان یا صرفاً نقدی تو خالی و یا تلاشی برای تطبیق دادن نقد غربی بر آثار ایرانی است؛ ثانیاً جوان امروز نمی‌داند چه موانع و مشکلاتی، راه‌های بیراهه و آسیب‌های مختلفی در راه نویسندگی‌اش، انتظار او را می‌کشند.

لذا آنچه هدف نوشتارهای آتی در مورد مکاتب ادبی خواهد بود، نه صرفاً نوشتن شرحی از مکاتب ادبی بلکه تلاش برای تببین مولفه‌های آن مکاتب و نحله‌های فکری، ادبی، سیاسی و ...، در زمان حال است. تلاشی است برای نشان دادن عناصر باروک در قرن بیستم، پیش‌بینی وضعیت کلاسیک آتی و نشان‌دادن خط روند تکامل تاریخی. در این راستا هم، عمدۀ تکیۀ نویسنده بر کتاب «مکتب‌های ادبی» نوشتۀ رضا سید‌حسینی است؛ کتابی بس ارزنده که البته همراه‌شدن با «هنرِ کتاب نخواندنِ» ایرج شهبازی را نیز می‌طلبد. .

پاورقی:

1.(مرجع: ویل دورانت، تاریخ فلسفه: فصل فرانسیس بیکن، ترجمه‌ی عباس زریاب، انتشارات علمی و فرهنگی)



مکاتب ادبیادبیاتتاریخ مکاتبفلسفه مطالعهفرانسیس بیکن
صاحب امتیاز: کانون شعر و ادب دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید