ایوان سوم/ تابستان 98/ نویسندگان/ معرفی نویسنده/ مهدی دیزانی ورودی 95 مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف
نمیتوانیم انکار کنیم که سطح داستاننویسی در ایران، خیلی بالا نیست. نمیتوانیم ادبیاتمان را با ادبیات کشورهایی چون آلمان و فرانسه، همتراز بدانیم. نمیتوانیم افرادی چون محمود دولتآبادی، صادق هدایت، محمدعلی جمالزاده و... را در قیاس صحیح با کسانی چون مارسل پروست، فرانتس کافکا، توماس مان و دیگر کسانی که کمتعداد هم نیستند، قرار دهیم. نمیتوانیم...
از این نمیتوانیمها زیاد میتوان نام برد؛ اما حاصل کار چیست، جز اینکه خوانندگان تک و توک کتاب را نسبت به ادبیات کشورشان دلسرد کند؟ باید قبول کرد که مطالعۀ داستانها و نوشتههای بزرگان ادب جهان، یک امر واجبالاجرا برای یک خوانندۀ کتاب است. برای مثال، نمیتوان از کنار ایلیاد هومر یا جنایت و مکافات داستایوفسکی به سادگی گذشت. فقدان این کتابها در مجموعه خواندههای فرد، پذیرفتنی نیست. اگر به سیر تحول ادبیات جهان بیتفاوت باشیم، نمیتوانیم ادبیات را درک کنیم. ولی مسئله این است که تا چه حد میتوان به ادبیات جهان توجه داشت؛ تا چه اندازه میشود که فرد، بدون اعتنا به ادبیات کشور خودش، درگیر نمونههای بهتر خارجی شود؟
اگر از ما بخواهند که یک نویسندۀ معروف در قید حیات را نام ببریم، احتمالاً همانطور که لفاظی ایجاب میکند، ذهن ما، پس از محمود دولتآبادی بزرگ، به سمت عباس معروفی خواهد رفت؛ اما پربیراه است اگر بخواهیم تصور کنیم که کسانی پیدا شوند تا بیدرنگ بگویند رضا قاسمی!
حال اگر به ما بگویند: «رضا قاسمی کیست؟» چه پاسخی داریم که بدهیم؟ یحتمل هیچ. و این پاسخ، ظلمیاست در حق ادبیات و حتی موسیقی فارسی؛ گرچه خودمان ندانیم. پس بهتر است قدری در مورد این شخص سخن بگوییم تا حداقل بدانیم صحبت در مورد کیست!
رضا قاسمی اهل اصفهان است و مدت زیادی از دوران کودکی خود را حوالی بندرعباس زیستهاست. زادۀ سال 1328 میباشد و در حال حاضر در ایران حضور ندارد. حوزههای فعالیت او بسیار گسترده است و جالب اینجاست که در اکثر آنها صاحب سبک و خلاق عمل کردهاست. اولین بخش فعالیتهای او به هنر متعالی یا تئاتر بازمیگردد. در جوانی، نمایشنامههایی را خلق و اجرا کرده و جوایزی نیز به دست آوردهاست. تعدادی نمایشنامه از وی وجود دارد که در این بین، یکی دوتا از آنها به نامهای معمای ماهیار معمار (1364) و حرکت با شماست، مرکیشو! (1365) توسط نشر نیلوفر در ایران به چاپ رسیدهاست. آنچه ذکر شد، بخش کمی از حیطۀ گستردۀ فعالیت رضا قاسمی را در بر میگیرد. وی همچنین در زمینۀ نوازندگی سهتار دستی بر آتش دارد. شاید برایتان جالب باشد بدانید که اگر شما تصاویری از کنسرت محمدرضا شجریان در تاجیکستان که به سال 1368 اجرا شدهاست را دیده باشید، در میان نوازندگان، رضا قاسمی هم به چشمتان خوردهاست. وی در نواختن سهتار بسیار استادانه عمل میکند؛ تا جایی که تکنوازیهایش ارزش چندین بار گوش دادن مداوم را دارد. او به سهتار عشق میورزد و این ساز را جادویی خطاب میکند. در جایی مینویسد: «سهتار، ساز اختناق است، از بس صداش لاجون است. بغض فروخورده است انگار. طنین مخفی ترس و شیدایی. میگویند یک نفر شنونده برایش کم است، دو نفر زیاد... دیده بودم که اگر وسیلهاش نکنی برای رونق دکان رازهاش را پرده در پرده باز میکند برتو.»
آنچه در جملۀ آخر میخوانیم شاید همان دلیلی باشد که ما امروز او را چون کیهان کلهر در نواختن، استاد و نابغه خطاب نکرده؛ بلکه حتی نشناسیمش. به هر ترتیب، فعالیت وی محدود به اینها هم نمیشود.
به عقیدۀ عدهای، اوج هنر رضا قاسمی در نویسندگی است. سبک نوشتنش خاص است. همچون نویسندگان خزعبل-نویس امروزی، پیرامون یک سیگار شکلاتی یا قهوۀ سرد یک احمق(!)، طومارهای وراجی ردیف نمیکند، اقدام به آلایندگی با بدلیجات نمیکند؛ بلکه به اصل ماجرا میپردازد؛ به آنچیزهایی که ارزش پردازش داشتهباشند. زبانش تند است، نه به تندی خطابههای شاملو؛ که مثل شعرهایش. این تندی را ماهرانه چون شاملو در شعر، وارد به داستانهایش میکند؛ طوریکه خواننده را تحت فشار قرار میدهد. ذهنش را درگیر، خسته و گاهی اسیر میکند. در بین خوانندگان آثارش گفته میشود که تو به سختی میتوانی مداوم و پیاپی کتابش را دست گرفته و بیوقفه بخوانی، از بس که داستانش تو را به بازی میگیرد. کلیشههایش صفر نیستند؛ اما به-واسطۀ قدرتش در پردازش، چنان آراستهشان که هیچ کلیشه نمینمایند. کتابهایش کماند، کمیتی خودخواسته؛ که خود می-گوید برای فرار از هیاهوی دکانداری در هنر و ادب. اذعان دارد که تا به حال، چندین داستان خود را، پس از شکلگیری غالبش و قبل از اتمام، نابود کردهاست؛ چرا که تکرارهایی از خودش بود. تنها سه کتاب او به چاپ رسیده است و تنها یک کتابش توسط نشر نیلوفر در ایران چاپ میشود.