اضمحلال
اضمحلال
خواندن ۱ دقیقه·۷ سال پیش

گفت پشتت خالیست تو تنها هستی

فال گرفتم،(درست فهمیدید من علاقه به فال گرفتن دارم مخصوصا وقتی کسی دور و برم باشد که میل به دروغ گفتن داشته باشد و مجبور باشم تن به کاری مثل فال گرفتن بدهم برای شنیدن واقعی ترین واقعیت زندگی) گفت صبر کن توی این ماجرا تنهایی، گفتم همیشه تنها بودم از اول ماجرا تا همین آخرش که گفت نه من تو را می خواهم نه خانواده ام و دلم بود که شکست و خودم مانده بودم تنها بدون آنکه بخواهم حتی خودم را بغل بکنم و دلداری بدهم... تنهای واقعی شدم و بیزار از آدمیان و گفتن کلمه "دوستت دارم" و "تنهایت نمی گذارم" که ننگین ترین دروغ بشر است .

چه تنها بودم من، این عشق را به تنهایی کشیدم دردش را چشیدم، تنها بودم و تنها برایش نقشه های زیبا می کشیدم، تنها برایش برنامه های خوب داشتم، تنها خودم ذوق دوتا بودنمان را می کردم... تنهای تنها چه راه ها که نیامدم، چه کارها که نکردم، چه اشک ها که در پس سکوت ها نریختم، چه صبورانه نشستم به پای نهال عشقم به تنهایی...

تنها آمدم، تنها بازی کردم، تنها باختم و تنها ماندم

اضمحلال به معنای از هم پاشیدن . نیست شدن و نابود شدن . رفتن . ناپدید شدن . برافتادن . برافتادگی . فنا و نیستی ... همچو زندگیم که به سان نیست و نابودی و رفتن و نماندن است .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید