تابهحال شده خواستههای خود را نادیده بگیرید؟ آیا روی خواستههای خود شجاعتی هم خرج میکنید؟
یا وسط این خواستن، بودن، یافتن و نیافتن کسی یا چیزی را مقصر بدانید؟
آدمها چقدر دوست دارند، خودشان را مقصر بدانند. اما کدام آدمها؟
شاید این فقط دیدگاه من است. بیشتر آدمها دوست دارند، مقصری برای همهی مسائل پیدا کنند.
نمیدانم اسمش وجدان، درک زیادی مسئله یا هر چیز دیگری است.
اما خواستن کافی نیست! خواستن، برای همه توانستن نیست!
فارغ از چیستی مسئله، برخی آدمها نمیتوانند در زندگی از هر آنچه که برای خود ارزش آفریدهاند، قولهایی که به خود دادهاند، احمقانهترین کارهایی که کردهاند، بگذرند.
باشد که روزی این احساس متقابل نیز بدست آید، کسی یا در خوشبینانهترین حالت، کسانی هم از این منظر این آدمها را درک کنند.
اما باید مراقب بود که وسط همههی این شهربازی زندگی، خود و خواستههای خود را گم نکنید، چون زمانی که خود را پیدا کنید، شاید تاریخ انقضای خواستهها و علاقهها گذشته باشد.
اگر هم نگذشته باشد، احتمالاً توانایی ورود از مرحله خواستن به توانستن را نداشته باشید.