فاطمه امیری
فاطمه امیری
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

وقتی دوست داری یکی یه چیزهایی را بهت یادآوری کند

نکنه واقعاً منتظر تایید دیگران هستیم؟
چشم به تصدیق و تاکید دیگران داشتن، همیشه نشانه بی‌اعتماد به‌نفسی است؟

دیروز در مطب، دکترم آخرین نفری بود که بهم گفت: «فاطمه صدات خوبه، می‌دونستی؟... برو یه تست بده».

دورترین خاطره‌ای که کسی به این قضیه اشاره کرده و در ذهنم مانده باشد، برای سال آخر دبیرستان بود که با معلم شیمی سر نمره پایان‌ترم بحث کردم (فکر کنم اولین و آخرین بار بود که سر نمره به معلمی اعتراض کردم).

معلم خوش‌رویی بود، در طول بحث من ناراحت بودم، ایشون در حال خنده! (حتی یادمه موضوع بحث دقیقاً چه بود، خیلی عمیق فکر کرده بودم).

در آخر بحث دوستم که نمیکت روبه‌رویی می‌نشست گفت: فاطمه صدات هم خوبه‌ها...»

در دانشگاه هم یک بار داشتیم در مورد موضوعی صحبت می‌کردیم که وسط حرف‌هام (بدون توجه) یکی گفت: «این صداش خوبه نه؟ برای گویندگی...»

عمه‌ای عزیزی دارم که شب یلداها، اصرار دارد همه باید حافظ بخوانند حتی اگر بد بخوانند... بعد از حافظ خواندن، (یکی دو سال این کار کردم یعنی تو جمع) یهو چند نفر بهم گفتند: «چقدر خوب خوند، صداش خوبه...» (حتی یک بار بد سوتی دادم، کلی خندیدند اما بحث به سمت صدا رفت خداروشکر)

هیچ‌وقت این مورد رو جدی نگرفتم... تا چند ماه قبل که پرروبازی درآوردم و فقط با یک ماه تمرین برای جایی یک نمونه صدا فرستادم.

رد شدم یعنی بهم گفت فعلاً مناسب نیست و دوباره بفرستم. خب حق داشت چون من مهارتش را نداشتم.

بعدش تماس گرفتم با جایی که کلاسش را بروم، اما فرصت نشد...

دیروز که دکترم دوباره اشاره کرد به خودم گفتم: «بیا و جدی بگیر، حتماً امتحانش کن...»

یاد حرف دکتر افتادم گفته بود: «یک مریضی داشتم که سنش از تو بیشتر بود، بهش گفتم صدات خوبه... رفت تست داد... قبول شد...»

بعد از فرستادن نمونه صدا خیلی‌وقت بود در فکرش نبودم. دکتر دوباره این حس و علاقه‌ام را ترغیب کرد...

دمش گرم...

یاد روزهای جمعه در دوران راهنمایی افتادم که کارها را به سرعت انجام داده تا ساعت 9 صبح رادیو قرمز قدیمی را روشن کرده و برنامه هفت‌شنبه را گوش دهم...

یاد شب و روزهایی افتادم، موج رادیو جوان را پیدا کرده و به‌دنبال برنامه‌‌ها بودم...

مدت‌هاست رادیو گوش نمی‌دهم...


سؤالی که در ابتدا پرسیدم، فکر کنم توصیفی از حال و وضع من است. وقتی دوست داری یکی یه چیزهایی را بهت یادآوری کند.

بعضی مواقع منتظر یک اشاره هستیم. دوست داریم دیگران اول به آن اذعان کنند یا بلکه دنبال یک پشتیبان هستیم.

شاید متاسفانه!

اما از طرفی خب عیبش چیه؟ در بعضی کارها رضایت مخاطب مهم است، پس وقتی توجه از چندین جهت به گوش می‌رسد، شاید تازه مطمئن بشویم که خب وقتش رسیده یا پتانسیل آن کار در تو وجود دارد، پس نظر مخاطب را می‌توانی جلب کنی.

به‌عقیده من، توجه به حرف دیگران، گوش دادن، دنبال کردن نکات دیگران و... در مرحله بعد تصمیم گرفتن، همیشه نشانه‌ای از ضعف و سست بودن، نخواهد بود. بلکه راهنمایی برای انتخاب مسیری جدید است و ایجاد حس اطمینان و آرامش از قدم نهادن در این جاده بی‌نهایت زندگی است.


گویندگی کتاب، تنها علاقه من در این حوزه
گویندگی کتاب، تنها علاقه من در این حوزه


تایید دیگرانیادآوریگویندگینوشتنپادکست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید