مهارت نداشتن سرطان آور است
امروز رفته بودم عیادت بیماری که جدیدا متوجه سرطان اش شده و گفته بود قبل از ریختن موهایش به عیادتش برویم!
من خودم در مواجه با کسی که به ابتلائی دچارشده خیلی احساس استیصال می کنم، یعنی نمیتوانم درباب همدردی خیلی چیز زیادی بگویم. این بار هم وقتی وارد خانه شان شدم انگار نه انگار سلام علیک گرمی کردم و جوری گفتم خوبید که بیمار مجبور بود بگوید بله خوبم.
حدودا بعد از نیم ساعت از هردری حرف زدن، خودش باب حرف را باز کرد و گفت که دکتر گفته سرطان؛ یک درد روحی حل نشده است که انقدر بی پاسخ می ماند که خودش را میریزد بیرون تا بهش توجه شد!!!
تمام مسائل حل نشده خودم و اطرافیانم یهوجلو چشمم رژه رفتند؛
فکر کردم هرکداممان چقدر مستعد بیماری مثل سرطان هستیم و بعد فکر کردم که ما همه مان در مواجهه با مسائل مختلف زندگیمان رویکردهای عجیبی داریم که هیچکدامشان شبیه حل مسئله نیست، فقط مسائل را پرت می کنیم به اعماق وجودمان! هر کدام به نحوی:
یکی میگوید ولش کن دنیا ارزششو نداره و اتفاقا این آدم مشکلش این است که دنیارا نمیشناسد که بخواهد از ارزش آن حرفی بزند.
یکی میگه توکل کن به خدا مشکلاتت حل میشه و هیچ کس دقیقا نمیداند توکل چیست، خدا در مقام مشکلات از ما چه چیزی انتظار دارد ولی همه متوسل به یک سری کلیشه ها میشویم .
یکی میگوید واگذارش کن به خدا.
یکی میگوید میگذرم که ببینم در آن دنیا چه پاداشی برایم درنظر گرفته اند.
یکی فقط لبخند میزند و آن را در درون اعماقش خفه میکند که نکند کسی ببیند.
یکی انقدر حرف نمیزند و از هرجایی حرف میزند جز مسئله اصلی که یک وقت دیگران مورد قضاوت قرارش ندهند.
به نظرم ما انقدر مشکل مهارتی داریم که اصلا کار به واگذار کردن و توکل اینها نمیرسد, ما فقط اصرار داریم بگوییم مسئلمان اهمیت ندارد! همین و بس.
ولی همه در بطن وجودمان یک سرطان نهفته داریم که سربزنگاه میزند بیرون و میخواهد فارغ از هرکلیشه ای به آن توجه کنیم.
حتی برخوردمان دربرابر مسئله ای چون شیمی درمانی و ریختن موهایمان هم همان پرت کردن صورت مسئلست! حتی مواجهه من و استیصالم در برابر یک آدم سرطانی هم نوعی عدم مهارت است دربرابر مسائل.
#فاطمه_فیروزی
#سرطان_نهفته
#سرطان_درون
#مهارت_نداشتن_سرطان_آور_است
مطلبی دیگر از این نویسنده
خوشبخت های گمنام
مطلبی دیگر در همین موضوع
از نامههای هرگز ارسال نشده!
بر اساس علایق شما
زن زندگی آزادی(۳)