آدمها باید چیزهایی داشته باشند که به تنهایی حالشان را جا بیاورد. برای من ان یک چیز کتاب است. مثلا برای خودم جایزه می گذارم که در قبال انجام کارها کتاب بخرم. دنیای توی کتابها همیشه چیزی برای مخفی شدن و خیال پردازی داره. مثل حالا که دارم «ناکجا» ی نیل گیمن رو میخونم و زندگی تو لندن زیرین رو تجربه می کنم. اینطوری میشه حس کنم زندگی زیر زمین شهر خودم چه شکلی می تونه باشه !
مثلا همین علم نجوم. همیشه برای من پر از چیزهای جادوئی بوده. پر از شگفتی و همیشه دلم می خواست که پیشگوئی منجم ها درست از کار در بیاد. خب آخه دنیای به این بزرگی چرا نباید جادو و جنبل داشت باشه. من نمیدونم چرا آدم ها برای جادو هم دنبال چرا و علت می گردن. اگر علت داشت که دیگه جادو نبود. این جادوئه که به زندگی ادم طعم و مزه میده. من از وقتی فهمیدم نمیشه رنگین کمون رو بغل کرد دیگه اون آدم سابق نبودم.
جادو طعم و مزه میده به زندگی. سختی ها رو دور می کنه و ما رو می بره تو ابرها. این دقیقا همون کاریه که کتاب ها می کنند. شاید من یک جادوگر کوچیکم که هنوز جادوگر نشده. مثل «کی کی» ! و کاش جایی وجود داشت که میشد جادو رو به همه یاد داد. یک جای جادویی مثل هاگوارتز. حتی اگر باعث میشد دشمنای زیادی پیدا کنیم.
پی نوشت : کی کی همون جادوگر کوچولوی انیمیشن هایائو میازاکی هست به نام Kiki's Delivery. تصویر هم یکی از قدیمی ترین تصویرسازی های خودمه.