فائقه حاجی‌آبادی
فائقه حاجی‌آبادی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

مامان. چی توی کمده؟ نامناسب برای خواندن قبل از خواب یا تنهایی

مادر کتاب داستان جانوران شگفت انگیز را کنار گذاشت و سر دخترش را بوسید.

دخترک به رسم عادت پتو را تا زیر گلویش بالا کشیده بود. مادر کتاب را روی میز کوچک کنار تخت گذاشت.

دختر دست مادرش را گرفت و گفت: -چراغ روشن لطفا!

مادر عصبانی دستش را ازاد کرد و موهایش را تابی داد تا جلوی چشمش را نگیرند.
دخترک با نگاهی نگران به کمد لباس هایش خیره مانده بود.

مادر در کمد را چهار طاق باز کرد و توی کمد بزرگ نشست.

-ببین باز تمرین کنیم. چی توی کمده؟

دخترک با چشمانی بسته و صدایی لرزان گفت:

-لباس های مدرسه-اسباب بازی خودم. خرس عروسکی-گل سر و قاب عکس پدربزرگ!

مادر عصبانی به اطرافش نگاهی انداخت.

-قاب عکس بابا بزرگ توی کمد منه عزیزم!

دخترک ارام گریست و زیر پتو قایم شد. مادر چراغ کمد را روشن کرد و کلافه به محتوای کمد نگاهی کرد

دخترک ارام شد و از زیر پتو بیرون امد. با موهایی اشفته و پاهایی کوچک مثل بلور برف سمت مادرش امد و دستش را گرفت.

مادر سردرگم قاب عکس پدرش را از زیر اسباب بازی ها بیرون کشید و با دقت خیره شد

هیچ کدام از افراد داخل قاب صورت نداشتند.



پایان


قاب عکسمادراسکیزوفرنیکودکوالد
برنامه‌نویس (Front-End) - طراح رابط کاربری - نویسنده - عکاس و غیره و فیلان. امیدوار و عاشق رنگ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید