یه عصر سرد پاییزی بود. خودم رو چپونده بودم تو یه هودیِ گشادِ مشکی و رفته بودم شهر رو ببینم. تو گوشم رادیو دیو پخش میشد و جلو چشمم شهر و آدماش تو تکاپو بودن. از کنار گاری لبو فروشی رد شدم. بوی لبو و باقالی توی هوای سرد پیچیده بود و آدمایی که دور گاری جمع شده بودن و میخندیدن شهر رو زیبا کرده بودن.
رسیدم به کتابفروشی مورد علاقهم و گم شدم تو قفسه کتابها. همیشه عاشق این کار بودم. ساعتها گشتن بین قفسههای کتاب و کنجکاوی کردن بینشون.
چشمم خورد به کتاب «شور آزادی» و همونجا به خودم هدیه دادمش. نثر کتاب ادبی و مفاهیمش سادهست ولی برای فهمیدن بعضی از قسمتها و واژهها باید یه جستجو ساده بکنیم. بخشهایی از این کتاب که به نظرم ارزشمندتر بودن رو باهاتون به اشتراک میذارم.
کتاب شور آزادی نوشته بنژامن کنستان و با ترجمه عبدالوهاب احمدی توسط انتشارات آگه منتشر شده.
«قانون یا باید بیان ارادهی همگان باشد یا بیان ارادهی تنی چند. اما اگر شق دوم را برمیگزینید باید به این پرسش پاسخ دهید که خاستگاه امتیاز ویژهای که به این اندکشماران وامیگذارید چیست؟ اگر این خاستگاه را زور بدانید باید به این نکته توجه داشته باشید که چون زور از آنِ کسی است که آن را به چنگ میآورد پس حقی ایجاد نمیکند و هر آینه مشروعیت زور را به رسمیت بشناسید کمشمارانی که آن را در چنگ دارند نیز مشروع شمرده میشوند و از این رو هرکس به نوبهی خود میخواهد بر آن دست یابد. اما اگر چنین انگارید که قدرتِ گروهی اندکشمار را موافقت همگان تایید کرده است این قدرت تبدیل به ارادهی عموم میگردد.
این اصل را میتوان دربارهی همهی نظامهای سیاسی به کار بست. بدینسان دینسالاری، پادشاهی و اشرافسالاری تا هنگامی که بر اذهان مردم چیره باشند ارادهی عموم شمرده میشوند، اما آنگاه که چیرگی بر اذهان مردم را از دست دهند چیزی جز زور نیست.
فشردهی سخن، در جهان تنها دوگونه قدرت سیاسی یافت میشود: نخستین، نامشروع که زوربنیاد است و دومین، مشروع که بنیادش بر ارادهی عموم نهاده است.»
«حقوق فردی، همانا آزادی است و حقوق اجتماعی، همانا تضمین است. اما برخی اصل بدیهیِ حاکمیت مردم را اصل آزادی شمردهاند در حالی که این اصل بدیهی، اصل تضمین است. باید توجه داشت که مقصود از اصل حاکمیت مردم، در واقع جلوگیری از فردی است که میخواهد به اقتداری که از آنِ همهی اجتماع است، چنگ اندازد.»
«این نکتهای بنیادین است که شهروندان، مستقل از هر اقتدار اجتماعی یا سیاسی، دارای حقوق فردی هستند و هر اقتداری که به این حقوق تجاوز کند مشروعیت خود را از دست میدهد. این حقوق شهروندی عبارتاند از آزادی فردی، آزادی دینی، آزادی اعتقاد و عقیده، که آزادی بیانِ آن هم در آنها گنجیده است، بهرهمندی از مالکیت و تضمین در برابر خودکامگی و یکهتازی. هیچ اقتداری نمیتواند به این حقوق آسیب رساند بیآنکه سند حقانیتاش از هم دریده شود.»
«آزادیِ فردی آزادی واقعی مدرن شمرده میشود و آزادی سیاسی ضمانت آن است؛ و درست به همین سبب آزادی سیاسی ناگزیر به شمار میآید. از مردم امروز بخواهید که مانند گذشته تمام آزادی فردی خود را فدای آزادی سیاسیشان کنند؛ مسلم بدانید که این مطمئنترین شیوه برای دوری آنها از آزادی فردی است و هنگامی که این کار انجام پذیرفت آزادی سیاسی را نیز بیدرنگ از ایشان میربایند.»
بخشی از سخنرانی در آتنهی پادشاهی پاریس-سال ۱۸۱۹:
«آقایان، نخست از خود بپرسید که یک انگلیسی یا یک فرانسوی یا فردی ساکن ایالات متحد امریکا در روزگار ما از واژهی آزادی چه میفهمد؟
آزادی برای هر یک از آنان به معنای این حق است که فقط به قانون گردن گذارد و نتوان او را بر مبنای ارادهی خودکامانهی یک یا چند تن دستگیر کرد، به زندان افکند، کشت، و یا به هر شکلی با او بدرفتاری کرد. آزادی همچنین به معنای حق بیان عقیده و نظر، گزینش پیشه و صنعت و پرداختن به آن، اختیار داراییهای خود -حتا بهرهگیری نامناسب از آنها- و حق رفت و آمد است بدون اجازه و بدون حساب پس دادن درباره انگیزهها و شیوهی سفر خود.
آزادی عبارت از حق هر کس برای گردهمآیی با کسان دیگر است، خواه برای گفتوگو پیرامون منافع خود باشد، خواه برای ابراز و اجرای کیشی که او و یارانش بهتر میشمارند، و خواه به سادگی برای پر کردن روزها و ساعتهای خود به شیوهای که با سلیقهها و امیالش سازگار باشد.
سرانجام آزادی به معنای حق هرکس برای تاثیرگذاری بر دستگاه اداری حکومت است، خواه به شکل برگزینش همه یا بخشی از کارمندان باشد و خواه از رهگذر نظام نمایندگی، فرستادن دادخواستها یا درخواستنامههایی که مقامات حکومتی کم و بیش ملزم به در نظر گرفتنشان هستند.»
اینجا درباره آزادی، صلح و تجارت نوشتم. خوشحال میشم این مطلب رو هم بخونید.
ادامه دارد...