
خجالت فقط یک «احساس خفیف اجتماعی» نیست؛ برای خیلی از ما یک مکانیسم دفاعی قدیمیست که در لحظههای مهم، ناگهان کنترل بدن و صدا را ازمان میگیرد.
جالبتر اینکه اغلب فکر میکنیم «خجالتی به دنیا آمدهایم»، اما روانشناسی میگوید خجالت یک مهارت آموختهشده است؛ چیزی که در طول سالها و بر اساس تجربه، تفسیر نگاه دیگران و شیوهی تربیت در ذهن ما شکل گرفته.
خیلی از آدمها وقتی خجالت سراغشان میآید فقط علائمش را میبینند: دستهای سرد، تپش قلب، قفل شدن زبان، یا آن فکر همیشگی: «الان حتماً دارن قضاوتم میکنن».
اما پشت این لحظههای کوتاه، معمولاً یک تاریخچه وجود دارد — از کودکِ همیشهساکتِ کلاس گرفته تا نوجوانی که هر بار حرف میزد، مسخره میشد.
خجالت وقتی مزاحم میشود که مانع زندگیکردن ما شود؛ وقتی از حرفزدن در جمع، درخواستکردن، آشنا شدن یا دفاع از خود عقبمان میکند.
و همینجاست که شناختن ریشهها، اولین قدم واقعی برای تغییر است.
لینک کامل مقاله در کامنت 👇