محمد فلاح
محمد فلاح
خواندن ۵ دقیقه·۲ ماه پیش

چرا تصمیم گوبی برای ما عجیب است؟

چند روز پیش داشتم این ویدیو رو می‌دیدم که به طور خلاصه همچین محتوایی داشت:

گوبی، یک جراح سابق مغز و اعصاب با ۲۰ سال تجربه و آموزش، به دلیل نارضایتی و نگرانی‌های اخلاقی از شغل خود کناره‌گیری کرد. او فهمید که عوامل سبک زندگی مانند تغذیه، ورزش و مدیریت استرس برای بهبود بیماران بسیار مهم‌تر از جراحی‌ها هستند، چرا که این جراحی‌ها اغلب به مسائل اصلی نمی‌پردازند. در نهایت، او با حمایت همسرش تصمیم گرفت شغلش را ترک کند، هرچند که هیچ برنامه مشخصی برای آینده نداشت. او یک کانال یوتیوب ایجاد کرد تا پیاده‌روی‌هایش و زمان‌هایی که با سگش سپری می‌کرد را مستند کند و در طبیعت آرامش پیدا کند. هدفش این بود که لحظاتش را با حیوان خانگی‌اش گرامی بدارد و همزمان به دنبال کشف فرصت‌های جدید در زندگی‌اش باشد.

جدا از اعتبار ویدیو و درستی یا نادرستی حرف‌های طرف، سوالی که توی ذهنم ایجاد شد این بود:

چرا کاری که انجام داده برای هممون این‌قدر عجیبه؟

اگر گزاره‌های زیر همه درست باشن:

  • شادی و رضایت همون چیزیه که همه می‌خوان توی زندگی بهش برسن.
  • گوبی توی وضعیت قبلی‌اش این حس رو نداشته.
  • وضعیت جدیدش بهش حس شادی و رضایت می‌ده.
  • ایجاد این تغییر تصمیم درستی توی زندگیش بوده.
  • با این وجود همه از این کار تعجب می‌کنن و گوبی رو به خاطر شجاعتش برای گرفتن این تصمیم تحسین می‌کنن چون این کار خیلی چالش برانگیز و سخته.

پس یعنی یک نیرویی هست که به فرد اجازه نمی‌ده تا چنین تصمیمی که درست به‌نظر میاد و کیفیت زندگی رو به‌وضوح بهتر می‌کنه رو بگیره. این نیرو به حدی قویه که وقتی یه نفر بهش غالب میشه باعث تعجب و تحسین بقیه میشه. این نیرو در نهایت می‌تونه باعث شه ما کل زندگیمون رو بدون حس رضایت بگذرونیم و خودمون رو توی موقعیت‌هایی قرار بدیم که دوستشون نداریم.

اما این نیرو چیه و از کجا سرچشمه می‌گیره؟

در ادامه سعی می‌کنم با توجه به تجربیات خودم ماهیت این موضوع رو توضیح بدم.

همرنگی با جماعت

سلومون اش یه آزمایش مشهور داره که به این موضوع بی ارتباط نیست.

داستان آزمایش این‌جوریه: به گروهی از افراد میگن قرار هستش یک آزمایش بینایی‌سنجی روی اونها انجام بشه. اونها وارد اتاق می‌شن و بهشون یه سری خط نشون می‌دن. مثلاً یه خط مرجع دارن و باید بگن از بین چند خط دیگه کدومش هم‌اندازه اون خط مرجعه.


جواب خیلی واضحه و معمولاً همه می‌دونن کدوم خط درسته. اما ماجرا اینه که بیشتر افرادی که تو اتاقن، بازیگرن و عمداً جواب اشتباه می‌دن. حالا نوبت اون یه نفر می‌شه که نمی‌دونه بقیه بازیگرن. اکثر اوقات اون هم، با وجود اینکه می‌دونه جواب اشتباهه، تحت فشار گروهی قرار می‌گیره و همون جواب اشتباه رو می‌ده. این نشون می‌ده که آدم‌ها چقدر ممکنه تحت تأثیر گروه، از نظر و عقیده درست خودشون بگذرن و هم‌رنگ جماعت بشن، حتی اگه می‌دونن دارن اشتباه می‌کنن.


این آزمایش ثابت می‌کنه که ما گاهی فقط به خاطر ترس از متفاوت بودن یا پذیرفته نشدن توسط جمع، نظر خودمون رو عوض می‌کنیم و با جمع همراه می‌شیم، حتی وقتی می‌دونیم دارن اشتباه می‌کنن!

و این قضیه توی تصمیمات روتین زندگی‌مون خیلی دیده می‌شه. مثلاً همه ما می‌دونیم که مهاجرت کردن برای بعضی‌ها خوبه و برای بعضی‌ها نیست. اما احتمالا در کنار دلایل زیاد و انکارناپذیری که برای مهاجرت وجود داره، یک دلیل برای مهاجرت اینه: "چون بقیه دارن مهاجرت می‌کنن". انتخاب رشته، شغل، سرگرمی و خیلی چیزای دیگه هم از این موضوع مستثنی نیستن.

هزینه انتخاب

یه بخشی از استرس انتخاب، این ترسه که اگه برم مسیر A اون‌وقت خوبیای مسیر B رو از دست می‌دم. اگرم برم B اون‌وقت A رو از دست می‌دم.

هرچقدر هم انتخاب‌های ما بیشتر می‌شه این ترس و حس نارضایتی افزایش پیدا می‌کنه. به این موضوع تو روانشناسی میگن the paradox of choice.

آیینگار و لپر توی یه آزمایش در سال 2001 بررسی کردن که چطور تعداد زیاد گزینه‌ها روی تصمیم‌گیری آدم‌ها تأثیر می‌ذاره. اونا دو شرایط ایجاد کردن: یه میز توی فروشگاه گذاشتن که توش یا ۶ مدل مربا یا ۲۴ مدل مربا بود. هر کسی که مربا رو امتحان می‌کرد، یه کوپن تخفیف ۱ دلاری می‌گرفت تا اگه خواست مربا بخره.

نتیجه این بود که وقتی ۲۴ مدل مربا بود، افراد بیشتری می‌ایستادن و مرباها رو امتحان می‌کردن، ولی تعداد خیلی کمتری مربا می‌خریدن. اما وقتی فقط ۶ مدل مربا بود، آدم‌ها بیشتر خرید می‌کردن.

نتیجه کلی؟ وقتی گزینه‌ها زیاد باشه، انتخاب کردن سخت‌تر می‌شه و هزینه انتخابت بیشتر و بیشتر میشه. حتی ممکنه باعث شه که اصلاً نتونی تصمیم بگیری!

- پرانتز باز

یه سوال جالب اما بی‌ربط به موضوع که در مورد این paradox of choice مطرح میشه اینه:

پلتفرم‌هایی مثل tinder که به افراد برای پیدا کردن پارتنر عاطفی یا جنسی کمک می‌کنن و گزینه‌های در دسترس افراد رو خیلی افزایش می‌دن، واقعا پروسه انتخاب پارتنر رو آسون‌تر می‌کنن یا سخت‌تر؟

- پرانتز بسته

همه ما این جمله رو شنیدیم:

حالا تو راه A رو برو. راه B رو هم کنارش ادامه بده.

که در بیشتر مواقع چیزی نیست جز راهی برای فرار از opportunity cost یا هزینه انتخاب.


چه میشه کرد؟

عوامل بالا در کنار هم باعث تصمیمات اشتباه و به تعویق انداختن تصمیمات درست زندگی میشن.

اما همین که بدونیم همچین خطاهای شناختی‌ای داریم باعث میشه بهتر باهاشون روبرو شیم.

و در نهایت باید قبول کنیم که هیچ تصمیمی صددرصد بی‌نقص نیست. پشیمونی و تردید طبیعی هستن و نیازی نیست دنبال تصمیم "کاملاً درست" باشیم. همین که یه تصمیم بگیریم که بنظر "خودمون" درسته کفایت می‌کنه.

تصمیمانتخاب شغلسبک زندگیمدیریت استرس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید