شده از خودتان بپرسید که چرا بی دلیل سر همسر یا پارتنرم داد زدم؟ چرا نمی توانم واکنش هایم را کنترل کنم؟ آیا تا به حال بعد از گذشت ساعتی از بحث و جدل با همسرتان، از رفتار خود پشیمان شده اید؟
خودشناسی در روابط عاطفی کمک می کند تله ها یا طرحواره ها را مدیریت کنید. مقابله با تله های روانی نیازمند مجهز بودن به ابزار خودشناسی است. ما باید نسبت به رفتارهایتان آگاهی داشته باشیم. این طوری راحت تر می توانیم دخالت تله بر تصمیمات و احساساتمان را کنترل کنیم.
خودشناسی در روابط عاطفی می تواند روابط ما را از بسیاری اختلافات و برخوردهای اشتباه دور کند.
تنها زمانی می توانید بگویید به خودشناسی رسیده اید که: بدانید هر کدام از عکس العمل ها و رفتارهایتان برای چه منظوریست و میخواهند شما را به کجا ببرند.
ولی تا وقتی که خودتان را نشناسید، نمیتوانید زندگیتان را به شیوه مطلوب خود تغییر دهید.
فرض کنید مدیر یک شرکت هستید. شما مسئولیت اداره ی افراد دیگر را بر عهده دارید. برای انجام مسئولیت خود، باید به سطح مناسبی از خودشناسی رسیده باشید. زیرا یک مدیر خوب، اولاً باید از لحاظ شخصیتی قوی و قابل اعتماد باشد. ثانیاً باید توانایی رهبری دیگران به سمت هدف مورد نظر را داشته باشد. مدیری که به واسطه خودشناسی نقاط ضعف و قدرت خود را بداند، درک درستی از داشته هایش خواهد داشت. در نتیجه می داند که برای هدایت تیم به سمت هدف، به چه چیز هایی نیاز دارد یا ندارد.
حالا خودتان را مدیر یک رابطه عاطفی تصور کنید. یک رابطه عاطفی نیز نیازمند مدیریت است؛ هم مدیریت فردی و هم مدیریت جمعی. زیرا من با خودشناسی توانایی مدیریت رابطه خود با شریک عاطفی ام را دارم.
مبتلایان به تله های روانی خودشان را در دام روابط عاطفی اشتباه می اندازند. ناخودآگاهِ آنها به سمت آزردگی و آسیب دیدن کشش دارد. زیرا در کودکی این حس را تجربه کرده اند. آنها سراغ روابطی می روند که حس آشنای کودکی را برایشان زنده کند.
زمانی که شما به خودشناسی برسید، میدانید که وجود تله های درونی، مستعد قرار گرفتن در روابط ناسالم است. آن وقت می توانید کنترل را بدست بگیرید و از این روابط دوری کنید.
انسان واکنش های مختلفی نشان می دهد تا پذیرش تله های عاطفی خود را آسان تر کند. این عکس العمل ها یکی از سه حالت اصلی زیر هستند:
در حالت اول من تسلیم می شوم. من می پذیرم که این تله و مشکلات بخشی از زندگی و سرنوشت من هستند. بنابراین هیچ تلاشی برای تغییر اوضاع نمیکنم.
در حالت دوم من تله های درونم را نمی بینم. در واقع چشمم را روی تصمیمات و عکس العمل های تله می بندم.
در حالت سوم من به تله ها حمله میکنم. دقیقا کارهایی را انجام میدهم که برعکس رفتارهای تله من باشد. با این کار میخواهم تله را پنهان کنم.