کمال گرایی چیست ؟ کمال گرایی یک ماشین بهانه تراشی است. بعد از آنکه استدانداردی کمال گرایانه برای خود تعیین کردید، به نظر می رسد دیگر تلاش برای رسیدن به آن بی فایده است. تعیین چنین استانداردی، ممکن است واکنشی به ترس ها و شک های پنهان تان باشد. برای مثال، اگر از اینکه نمی توانم خوب بنویسم می ترسم، ممکن است استانداردی بسیار غیرمنطقی برای نوشتن در نظر بگیرم که همان برای همیشه مرا از نوشتن منصرف کند. برای مثال، اولین پیش نویسم باید مانند نوشته های همینگوی، مختصر و مفید و مانند نوشته های شکسپیر سرشار از کنایه باشد.
اگر کمال گرایی یک توده بخ شناور بر آب بود، قسمت بالایی آن که دیده می شود را میل به برتری نامیده و قسمت غرق شده ی پایینی را که گفته می شود ۹۰ درصد توده یخ شناور را تشکیل می دهد، ترس از شکست می نامیدیم.
ترس از شکست چیزی نیست که بخواهیم به مردم جهان نشان دهیم اما می تواند به کارهایمان جهت ببخشد.
می خواهم هشدار دیگری در مورد این طرز فکر گیج کننده بدهم: این ترس از شکست نیست که ما را می ترساند.
بلکه این فکر است که ممکن است در کاری که به آن بسیار علاقه مندیم، شکست بخوریم.
به کمال گرایی چسبیده ایم، نه به این دلیل که ممکن است احتمال شکست بالا برود. بلکه به این دلیل که در صورت تظاهر به کمال گرا بودن پاداش ما در نظر مردم بیشتر می شود.
البته این حقیقت نیز هست که هر چقدر چیزی را بیشتر بخواهیم، بیشتر از این می ترسیم که به دستش نیاوریم.
یک مثال «در حد کمال» آن، رفتارهای ریسک پایین و پرپاداشی است که منجر به واکنشی کمال گرایانه در افراد می شود: از خانمی درخواست آشنایی کنیم، درخواست ارتقاء، ملاقات با افراد جدید.
طبق مثال توده یخ، هرکدام از این خواسته ها، معمولاً قسمت پایینی کوچکی (ناکامی کمی) در مقایسه با قسمت بالایی بزرگشان دارند.
هر کدام از این خواسته ها معمولاً ناکامیابی کمی در مقایسه با کامیابی فوق العاده شان می توانند به دنبال داشته باشند.
پس چرا باعث می شوند فرد از انجام آنها بهراسد؟
کمال گرایی با بیش از اندازه محافظت کردن ما از اشتباهات و شکست هایی که ممکن بود ناکامی هایی کوتاه مدت و اما کامیابی های بلندمدت به ارمغان آورد، در طولانی مدت ما را ضعیف می کنند.
ایده آل این است که: اگر می توانی چیز نامطلوبی را تحمل کنی و آن تو را قوی کند، بسیار بهتر از آن است که در مقابلش «محافظت شده» باقی بمانی.