از شیراز مسیر کازرون را انتخاب کردیم، به حق که بر اساس گفته ها بسیار زیبا بود، از جاده ای پر پیچ و خم کوه های سر به فلک کشیده را پشت سر گذاشتیم و به دشتی فراخ که پر بود از تک درخت ها وارد شدیم، در زمینی که سنگلاخ بود روییدن این درختان پیام خاصی داشت. همین که از کوه پایین آمدیم طبیعت رخت عوض کرد و دیدن نخل های خرما حال و هوای جنوب به ما دست داد، فاصله چندانی تا خلیج فارس نداشتیم.
از کازرون که گذشتیم، منتظر تنگ چوگانی بودیم، در چشم بر هم زدنی به آن رسیدیم، قبل از ورود به این تنگ باستانی، در سمت چپ جاده، شهر بیشاپور را دیدیم و نتوانستیم از کنارش بگذریم، به بازدید آن شتافتیم و در این شهر ساسانی گشتی زدیم. این شهر به دستور شاپور اول در محلی خوش آب و هوا در میان راه تخت جمشید به تیسفون ساخته شده بود. در این شهر آتشکده و معبد آناهیتا همچنان ابهت سابق خودشان را داشتند.
بعد از بازدید مفصلی از این شهر وارد تنگ چوگانی شدیم، انگار کوه را شکافته بودند و راهی ساخته بودند، واقعاً نام تنگ برای این مکان کاملاً مناسب بود. به دنبال غار شاپور بودیم، آن قدر رفتیم که تقریباً به دشت رسیدیم و آن را نیافتیم، پرسیدیم و دانستیم که از مقابلش گذشته ایم. مسافت بسیاری را بازگشتیم و از دور غار را دیدیم. شوق وافر داشتیم که به آنجا برویم ولی امکانش نبود، حدود سه ساعت کوهنوردی دارد که در این فصل و بدون امکانات میسر نیست. عهد بستم که حتماً دوباره با اینجا بازگردم و به دیدار مجسمه هفت متری شاپور اول در غار بروم، مجسمه ای که توسط نصرابن سیار سردار عرب در زمان فتح ایران بر زمین افکنده شد و حدود هزار سال بعد ارتش پهلوی دوم دوباره آن را برافراشتند. در جوار تنگ چوگانی در کنار سنگ نگاره های عظیم آن به این فکر می کردم که چرا مهاجمان حتی به این آثار هم رحم نمی کردند، آنها حتی ایستاده بودن مجسمه را هم برنتابیدند.