فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۲ روز پیش134. پیرمردهوا آنقدر سرد بود که نمی توانستم جلوی به هم خوردن دندانهایم را بگیرم. از دیشب این برف سنگینی در حال باریدن بود و حالا هم باد سردی می وزید.…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۲ روز پیش133.نمازرکعت دوم از نماز دوم را تازه شروع کرده بودم که صدای بوق قطار بلند شد، صدایی قرا و تقریباً طولانی، این صدا یعنی به زودی قطار حرکت خواهد کرد.…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۹ روز پیش132. ساموراییکنار بخاری اتاق لمیده بودم و داشتم سوالات امتحانی را که امروز می خواستم بگیرم را مرور می کردم تا اشتباهی نداشته باشد که ناگهان مهدی از اتاق…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۹ روز پیش131.ییلاقحیفم آمد در این هوای خوب اردیبهشت، جمعه را فقط در خانه بگذرانم. مانند همیشه کوله ام را برداشتم و به راه افتادم، این بار تصمیم گرفتم کمی به…
فرامرز انتظاری·۱۲ روز پیشسفرنامه، بخش دهم، ایستگاه سمیهدر نزدیکی ازنا و در پهنه ای گسترده که در میان کوه های سر به فلک کشیده محصور بود، ناگاه چشمانم به راه آهن افتاد، با دیدنش از خود بی خود شدم…
فرامرز انتظاری·۱۳ روز پیشسفرنامه، بخش نهم، زاگرساز زمانی که چشم گشوده ام در دامان البرز زیسته ام و هر روز کوه های سربه فلک کشیده اش مقابل چشمانم هستند، در زمانی که در روستا تدریس داشتم، ش…
فرامرز انتظاری·۱۴ روز پیشسفرنامه، بخش هشتم، بیشاپور و تنگ چوگانیاز شیراز مسیر کازرون را انتخاب کردیم، به حق که بر اساس گفته ها بسیار زیبا بود، از جاده ای پر پیچ و خم کوه های سر به فلک کشیده را پشت سر گذا…
فرامرز انتظاری·۱۵ روز پیشسفرنامه، بخش هفتم، شیرازخوشا شیراز و وضع بی مثالش خـــــــداونــــــدا نگـــــه دار از زوالـــــــــــشز رکن آباد ما صد لوحش الله ک…
فرامرز انتظاری·۱۶ روز پیشسفرنامه، بخش ششم، نقش رستمهنوز نرسیده و از همان دوردست ها در دل کوه های سخت خودشان را نمایان ساختند و ما را شوکه کردند، وقتی به مقابلشان رسیدیم انگشت به دهان بودیم،…
فرامرز انتظاری·۱۷ روز پیشسفرنامه، بخش پنجم، ادامه تخت جمشیدکاخ صد ستون به واقع هوش از سرم ربود و وادارم کرد در گوشه ای چند دقیقه ای بنشینم. چگونه در آن زمان این قدر دقیق محاسبه کرده اند؟ اگر تمام ای…