فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۵ روز پیش306. دهه دومچقدر سریع زمان می گذرد، نفهمیدم کی این ده سال به پایان رسید. باور نمی کنم به یک سوم دوران خدمتم رسیده ام، هنوز آن طور که باید و شاید با تجر…
فرامرز انتظاری·۱۲ روز پیش305.اشتباهاز ساعت دوازده و نیم ظهر که کنار کلبه کل ممد ایستاده بودیم تا حالا که ساعت سه شده بود، هیچ وسیله ای حتی در جهت مخالف مسیر ما نیامده بود، تن…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۱۹ روز پیش304.My Computerروز به روز بر حسرت من افزوده می شد، همکاران و دوستان یکی یکی صاحب کامپیوتر می شدند و من فقط از این غافله عقب مانده بودم. طرف در حد روشن خام…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۱ ماه پیش303.کلاس تقویتیبرای قبول یا رد این پیشنهاد بر سر دوراهی بودم. نه می توانستم از ته دل نه بگویم و نه حوصله رفت و آمدش را داشتم. پیشنهاد درباره کلاس تقویتی ر…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۱ ماه پیش302. اخراج از کلاسیکی از سخت ترین بخش های کار معلمی نحوه برخورد با دانش آموزانی است که مخل نظم کلاس می شوند. وقتی هر کاری که می شود را انجام می دهی و می بینی…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۱ ماه پیش301. شانسبعد از مدت ها در طول سال تحصیلی جمعه شب را در خانه بودم. در این چند سالی که خانه در تهران بود، جمعه ها را یا در وامنان بودم و یا باید ساعت…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۲ ماه پیش300.نمی شود که نمی شودبه قول قیصر امین پور «گاهی گمان نمی کنی، ولی خوب می شود گاهی نمی شود، که نمی شود، که نمی شود»این نشدن انگار در زندگی من در این شهر ب…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۲ ماه پیش299. میرزا رضااز جوابی که شنیده بودم، متعجب و مبهوت در کناری ایستادم و به این فکر می کرد که چرا در منطقی ترین جای ممکن چنین پاسخ بی منطقی دریافت کرده ام.…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۲ ماه پیش298. زاینده رودروایت می نماییم حکایت سفری را که در اوایل جمادی الاول سنه هزار و چهارصد و بیست هجری قمری مقارن با اواخر اَمرداد سنه هزار و سیصد و هفتاد و ه…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۲ ماه پیش297. امدادخسته و کوفته پیاده از ترمینال شرق به سمت فلکه اول تهرانپارس می رفتم تا آنجا تاکسی بگیرم و به خانه برسم. دیروز عصر به خاطر برف شدید که جاده…