فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۱۱ ساعت پیشارزشیابیآقا محمود که چند سالی مدیر مدرسه دخترانه بود، به گرگان انتقالی گرفت و رفت. واقعاً در این مدت که با ایشان بودم از هر جهت در نهایت کمال بود،…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۷ روز پیشعمل و عکس العملاز امسال برنامه کلاسهایم جوری شد که هفته ای دو روز باید با مهدی به روستای نراب می رفتیم. برای من زیاد مهم نبود، چون سالهاست به پیاده روی بی…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۱۴ روز پیشاملاچند سالی است که خرداد ماه در زمان امتحانات ثلث سوم در مدرسه بیتوته می کنم. همه همکاران خانه ها را تحویل می دهند و با سرویس سوالات امتحان نه…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۲۱ روز پیشمختلطاز همان سال اولی که به وامنان آمده ام، تمام بیست و چهار ساعت تدریسم در دو مدرسه پسرانه و دخترانه بود. دو روز به بالاترین نقطه روستا که مدرس…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۱ ماه پیشزیرنویسهر چهار نفر جلوی تلویزیون ایستگاه راه آهن تهران خشکمان زده بود. صدایی از تلویزیون نمی شنیدیم ولی زیرنویس را با دقت می خواندیم و همه در بهت…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۱ ماه پیشکوه قاف برای جمعه از همان ابتدای هفته برنامه ریزی کرده بودم. صبح اول وقت به سیب چال می روم و از آنجا راهی «چشمه اجاق» می شوم و در آن حوالی پرسه می…
فرامرز انتظاری·۱ ماه پیشکتاباولین باری بود که از آزادشهر بلیط اتوبوس گرفته بودم و ساعت نه شب مقابل دفتر کوچک تعاونی یک منتظر نشسته بودم. باران شروع به باریدن گرفت و هم…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۲ ماه پیشاسکادرانآخرین ماه پاییز بود و هوا به نهایت سرد، وقتی از مدرسه نراب به سمت وامنان پیاده به راه افتادم، برای رسیدن به خانه دو مسیر در پیش رو داشتم. ا…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۲ ماه پیشخدمات بیمارستانخسته از روزی سخت درون مینی بوس آزادشهر به گرگان نشسته و منتظر پر شدن آن بودم. همان صندلی پشت راننده نشستم و خسته شدم از بس ساعت را نگاه کرد…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۲ ماه پیشتوتیامروز من شهردار بودم و تمام کارهای خانه بر عهده من بود. صبح که کل وقتم به مرتب کردن خانه و تهیه ناهار گذشت. بعد پیاده تا نراب رفتم، غروب هم…