فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۳ روز پیشمختلطاز همان سال اولی که به وامنان آمده ام، تمام بیست و چهار ساعت تدریسم در دو مدرسه پسرانه و دخترانه بود. دو روز به بالاترین نقطه روستا که مدرس…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۱۰ روز پیشزیرنویسهر چهار نفر جلوی تلویزیون ایستگاه راه آهن تهران خشکمان زده بود. صدایی از تلویزیون نمی شنیدیم ولی زیرنویس را با دقت می خواندیم و همه در بهت…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۱۷ روز پیشکوه قاف برای جمعه از همان ابتدای هفته برنامه ریزی کرده بودم. صبح اول وقت به سیب چال می روم و از آنجا راهی «چشمه اجاق» می شوم و در آن حوالی پرسه می…
فرامرز انتظاری·۲۴ روز پیشکتاباولین باری بود که از آزادشهر بلیط اتوبوس گرفته بودم و ساعت نه شب مقابل دفتر کوچک تعاونی یک منتظر نشسته بودم. باران شروع به باریدن گرفت و هم…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۱ ماه پیشاسکادرانآخرین ماه پاییز بود و هوا به نهایت سرد، وقتی از مدرسه نراب به سمت وامنان پیاده به راه افتادم، برای رسیدن به خانه دو مسیر در پیش رو داشتم. ا…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۱ ماه پیشخدمات بیمارستانخسته از روزی سخت درون مینی بوس آزادشهر به گرگان نشسته و منتظر پر شدن آن بودم. همان صندلی پشت راننده نشستم و خسته شدم از بس ساعت را نگاه کرد…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۱ ماه پیشتوتیامروز من شهردار بودم و تمام کارهای خانه بر عهده من بود. صبح که کل وقتم به مرتب کردن خانه و تهیه ناهار گذشت. بعد پیاده تا نراب رفتم، غروب هم…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۲ ماه پیشبزغالهوقتی سوار اتوبوس شدم، باران شدیدی می بارید. معمولاً در سفرهایم با اتوبوس نمی توانم بخوابم، فقط از پشت شیشه های خیس عبور چراغ ماشین ها را به…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۲ ماه پیشهندسهفکر کنم امسال یکی از سخت ترین و پرفشار ترین سال های کاری ام باشد، دو روز در کاشیدار کلاس دارم و دو روز هم در نراب و متاسفانه در وامنان به م…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۲ ماه پیشدماوندچهارشنبه بلیط قطار داشتم که به خانه برگردم. با حمید درباره این رفتن و آمدن ها صحبت می کردم که چقدر برایم سخت و طاقت فرسا است. حمید با سر تا…